۱۰ مورد از مسائلی که ممکن است پس از دیدن دو فیلم آخر انتقام‌جویان باعث اذیت کردنمان شود

[ad_1]

انتقام‌جویان: پایان بازی، اثری با وظیفه‌ای سخت و سنگین از هرنظر. اثری که باید ۱۱ سال زمینه چینی (یا به عبارتی ۱۶ سال در دنیای سینمایی مارول) را به سرانجام می‌رساند. وقتی نخستین فیلم انتقام‌جویان در سال ۲۰۱۲ اکران شد، خیلی‌ها حتی فیلم‌های انفرادی شخصیت‌ها را ندیده بودند و در پی آن هیچ شناختی از شخصیت‌های فیلم نداشتند. یادم است در آن زمان افرادی بودند که از آن فیلم با عنوان «همه‌ی شخصیت‌ها هستند، از بتمن و سوپرمن تا مردعنکبوتی» یاد می‌کردند. خیلی‌ها حتی نمی‌دانستند کامیک با کدام خ نوشته می‌شود. آن فیلم باعث شد ورق دنیای سینمایی مارول برای خیلی‌ها برگردد و آن اثر بود که بعضی را مجاب به رفتن سراغ فیلم‌های انفرادی شخصیت‌هایی که تا به آن زمان در mcu حضور داشتند، کرد. در طول ۲۱ فیلم چیزهای زیادی را مشاهده کردیم؛ از خبیث‌های بسیار ضعیف تا خبیث‌های خوب و حتی در جنگ ابدیت به گونه‌ای بود که انتقام‌جویان برای بعضی‌ها به عنوان خبیث شناخته شدند و آنتاگونیستی که فیلم سعی در معرفی آن به عنوان قطب منفی ماجرا را داشت برای خیلی‌ها قابل هم ذات پنداری بود. باید اعتراف کرد که دنیای سینمایی مارول دید خیلی‌ها را نسبت به ژانر ابرقهرمانی و حتی کتاب‌های مصور عوض کرد. بعضی از ما کودکی خود را به مارول مدیون هستیم، هنوز مجموعه‌ی انیمیشنی مردعنکبوتی از یادمان نرفته است. تمام این حرف‌ها برای این بود که از جانب گیری مارولی و ضدمارولی جلوگیری شود و به صورت بی‌طرفانه به ۱۰ مسئله‌ای که پس از دیدن دو فیلم آخر انتقام‌جویان ممکن است پیش آید و ممکن است از نظر بعضی‌ها سخت‌گیرانه به نظر برسد، می‌پردازیم.

میولنیر و کاپیتان آمریکا:

در فیلم عصر التران دیدیم که کاپیتان آمریکا توانست چکش ثور را تکان دهد، علاوه بر اینکه عوامل فیلم تایید کرده‌اند که کاپیتان از آن زمان توانایی بلند کردن چکش را داشته و بخاطر احترام به ثور آن را بلند نکرده است!! به نظر می‌آید شایستگی لازم نه در عصر التران، بلکه پس از وقایع جنگ داخلی و تبدیل شدن کاپیتان به nomad حاصل شده است. به هر روی، در فیلم پایان بازی این سوال پیش می‌آید که کاپیتان آمریکا چطور از چکش ثور استفاده کرد و صد البته بلند کردن چکش منظور نیست، بلکه استفاده تاکتیکی در حین نبرد از میولنیر هست. وسیله‌ای که هزار سال ثور از آن استفاده می‌کرد ولی کاپیتان مدت کوتاهی بود که (نسبت به ثور) از وجود آن خبر داشت. از سفر ثور به آزگارد و آوردن میلونیر (با وجود داشتن استورم بریکر) که کاملاً مشخص بود برای اینکه به دست کاپیتان در نبرد آخر و هیجان زده کردن مخاطب برسد نیز که صحبت نکنیم.

سنگ‌های ابدیت:

با سفر انتقام‌جویان و آوردن سنگ‌ها از گذشته به آینده مشکلی اساسی پیش می‌آیند، به عبارت دیگر در یک مقطع زمانی در گذشته ناگهان جهان سنگ‌های ابدیت خودش را از دست می‌دهد درحالی که در زمانی دیگر ۱۲ سنگ ابدیت در جهان حضور دارد زیرا ثانوس سنگ‌های زمان اصلی را نابود نکرد و فقط به اتم‌های سازنده‌شان تبدیل کرد. در طول زمان آوردن سنگ‌ها به آینده تا بازگشت آن‌ها توسط کاپیتان راجرز، آیا تعادل دنیا برهم نمی‌خورد؟

سنگ روح:

کارایی سنگ روح چیست؟ اگر قرار باشد که ناتاشا رومانف دچار مرگ ابدی شود، گامورا دچار مرگ ابدی شود، تونی استارک هم دچار مرگ ابدی شود، پس وجودش بر روی دستکش بی‌نهایت توجیحی جز به عنوان زیور آلات ندارد. از لحاظ منطقی نیز نحوه‌ی به دست آوردن سنگ روح با عقل جور در نمی‌آید، اگر عاشق چیزی هستی نمی‌توانی آن را فدا کنی و اگر آن را برای چیزی دیگری فدا کنی پس عاشق آن نیستی. مسئله‌ی دیگر راجع به سنگ روح این است که باید دید در طول مدت زمانی که دست انتقام‌جویان بوده است، استفاده‌ی دیگری نیز از آن شده است یا نه.

سفر ثانوس به آینده:

ثانوس و کل ارتشش توسط یک شیشه ذره پیم در زمان سفر کردند؟! آیا استفاده از دنیای کوآنتومی انقدر آسان است؟ یا ثانوس تجهیزات لازم برای اینکار را داشت؟ هر پاسخی در این مورد منجر به طرح سوالات بیشتر خواهد شد.

راه‌حل موقتی:

پس از بشکن ثانوس نیمی از جمعیت جهان نابود شدند و نیمی دیگر باقی مانند، اگر وقایع پایان بازی رخ نمی‌داد، جمعیت باقیماندگان پس از سال‌ها به حد قبلی خود می‌رسید؟ پس یعنی هربار باید ثانوس پیدایش شود و بشکن بزند؟! چنین شخصیتی که مدت‌ها برای هدفی به این بزرگی نقشه کشیده است آیا نمی‌توانست نقشه‌ای که در پایان بازی کشید یعنی نابودی جهان و ساخت جهانی دیگر را زودتر بکشد تا راه‌حلش موقتی نباشد؟

نبرد تایتان:

به هنگامی که گروهی از قهرمانان در سیاره‌ی تایتان حضور داشتند، دکتر استرنج ۱۴ میلیون و ۶۰۵ آینده‌ی احتمالی را مشاهده کرد که از بین آن‌ها تنها یکی منجر به پیروزی نهایی قهرمانان می‌شد. چنین مسئله‌ای باعث شد که هر تئوری دیگری که راجع به نحوه‌ی نبرد تایتان به ذهن بینندگان می‌رسید خود به خود با پاسخ “به دلیل آن یک احتمال، هر حرکت دیگری توسط قهرمانان در حین آن نبرد، منجر به شکست نهایی می‌شد” رو به رو شود. این در صورتی است که در آن نبرد چند چیز منطقی نبود، چرا ثانوس قهرمانان را با سنگ واقعیت فریب نداد تا دخل همه‌شان را بیاورد؟ چرا دکتر استرنج از بعد آینه‌ای استفاده نکرد؟ چرا اتفاقات را در چرخه‌ی تکرار زمان قرار نداد؟ آیا ثانوس از ارباب بعد تاریکی، دورمامو، خطرناک‌تر است؟ اگر هست، نبرد تایتان باید زودتر از آن‌ها به پایان می‌رسید، اگر نیست … .

کاپیتان مارول:

شخصی مانند کاپیتان مارول که طبق فیلم اختصاصی خودش مدتهاست که وجود خارجی دارد، آیا در تمام این سال‌ها راجع به تایتان دیوانه‌ای که نقشه‌ای مانند نسل‌کشی را در ذهن دارد، حتی در حد شایعه هم چیزی نشنیده است؟ آیا خبر حمله به زاندار و سپاهی مانند نوا کورپ در جهان پخش نشده تا کاپیتان مارول با پیگیری آن در جنگ بی‌نهایت حضور پیدا کند؟ چطور کاپیتان مارول توانست تونی استارک را پیدا کند؟ اما نتوانست سفینه‌ی آزگاردیان مورد تهاجم قرارگرفته توسط ثانوس را پیدا کند؟

خط زمانی:

در پایان بازی مشاهده کردیم که تعریف جدیدی از خط زمانی ارائه شد و زمان را مانند رودی دیدیم که هرگونه تغییری در هر قسمت از آن موجب باز شدن انشعابی می‌گردد. فیلم با اینکه سعی داشت تعریف تازه‌ای از زمان و نحوه‌ی کارکردش توضیح دهد، اما در عین حال بین تعاریف قدیمی هم گیر کرده بود؛ به این صورت که کاپیتان آمریکا با رفتن به گذشته دیگر نمی‌تواند به همان آینده برگردد و این اتفاق موجب شد که عوامل فیلم در مصاحبه‌ها بگویند که کاپیتان از دنیای دیگری با کمک لباس کوآنتومی و ذرات پیم آمده است. در واقع در فیلم، سفر استیو راجرز برای بازگرداندن سنگ‌ها فاقد نتیجه بود زیرا انشعاب زمانی به وجود آمده به هر نحوی باقی خواهد ماند؛ برای جلوگیری از این اتفاق نیز به موارد مختلفی نیاز است که شخصی مثل تونی استارک ممکن بود از پس آن بر بیاید ولی کاپیتان راجرز، بعید است. ضمن اینکه سنگ‌ها نباید به صورت واقعی‌شان بازگردانده می‌شدند، ذهن باید درون عصای لوکی قرار می‌گرفت، فضا باید به شکل تسرکت بازگردانده می‌شد و … .

مشخص بودن کلیت فیلم آخر انتقام‌جویان:

به یاد دارم که در فیلم نه‌چندان خوب بتمن علیه سوپرمن، اکثراً این نظر را داشتند که کشتن سوپرمن آن هم در دومین حضورش در دنیای سینمایی گسترده‌ی دی‌سی کار هوشمندانه‌ای نبود، به خصوص که از قبل اطلاع داشتیم که در فیلم لیگ عدالت سوپرمن حضور خواهد داشت. چنین مشکلی از یک دنیای سینمایی تازه‌کار و نامنظم بعید نیست، اما از دنیایی با سابقه‌ی طولانی و داشتن فیلم‌هایی موفق، چنین اشتباهی بعید به نظر می‌رسد. منظور این است که بهتر نبود در فیلم جنگ ابدیت شخصیت‌های کهنه‌کار ناپدید می‌شدند و در فیلم بعدی شخصیت‌های جدید برای بازگرداندنشان تلاش می‌کردند؟ به طور مثال شخصیتی با فیلم موفقی همچون پلنگ سیاه، کاملا مشخص است که مارول آن را برای موفقیت در کارنامه‌ی هنری mcu  و گرفتن جوایز متعدد در آینده، نگه خواهد داشت. شخصیتی مثل مردعنکبوتی با آن محبوبیت و میزان سودآوری را مارول به این راحتی‌ها و آن هم پس از تنها یک فیلم، رها نخواهد کرد. چنین مسائلی باعث یقین داشتن از سرنوشت حماسه‌ی ابدیت می‌شدند و فقط نحوه‌ی پیمودن مسیر و رسیدن به آن نتیجه، باعث کنجکاوی و انتظار برای دیدن فیلم‌ها می‌شد.

سرگذشت گامورا:

گامورا در نگهبانان کهکشان گفت:

او پدر من نیست، ثانوس خانه‌ام را از من گرفت، والدینم را جلوی من کشت و من را شکنجه و تبدیل به یک سلاح کرد.

بعدتر رومان دی (Rhomann Dey) از سپاه نوا با بازی جان سی ریلی (John C Reilly) اضافه کرد که گامورا آخرین عضو از گونه‌ی زیهوبری (Zehoberei) است. اما این خط داستانی چیزی نبود که در جنگ بینهایت دیدیم. در یک فلش بک ما ثانوس را دیدیم که او را از مادرش (پدرش را ندیدیم) جدا و حواس او را با خنجرش پرت ‌کرد تا ایبانی ماو نصف زیهوبری‌ها را سلاخی کند. اگر باقی مردمش در زمانی دیگر منقرض شده‌اند، یا بدشانسی آورده و یا بی‌دقتی کرده‌اند.

علاوه بر این موارد، موارد دیگری در این فیلم‌ها وجود دارد که سوالات بسیاری را برای خیلی‌ها به وجود می‌آورد؛ در واقع این دو اثر به گونه‌ای هستند که با تماشای آن‌ها برای بار اول با خود فکر می‌کنیم شاهکارهایی بدیع هستند که هیچ مشکلی درشان وجود ندارد، اما با گذشت زمان به حفره‌های داستانی بی‌شماری پی می‌بریم که باعث اذیت کردنمان خواهد شد.

نقل شده از گیمفا

[ad_2]

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها