[ad_1]
پیش از این مقاله در متنی دیگر پنج فصل اول سریال بیشرم را همراه با پروندهای از شخصیتهای این سریال تلویزیونی مورد بررسی قرار دادیم. حال با توجه به این مسئله که این سریال ده فصل دارد، در این متن به پنج فصل باقیمانده میپردازیم. البته لازم به ذکر است که سریال بیشرم توسط شبکهی شوتایم برای یک فصل دیگر نیز تمدید شده است. بنابراین سریال پس از یازده فصل با ارائه تمام تفکرات و دغدغههایش مخاطبانش را با خود همراه کرد و مانند خیل عظیمی از سریالهای دیگر به پایان خواهد رسید.
در این متن همچون مقالهی قبلی با شناخت و آشنا شدن با شخصیتهای باقیمانده و کارکرد آنها در ساحت محتوا و تعیین رویکرد آنها در گرههای تعبیه شده در خرده پیرنگها و موفقیتها با مادر خدمت شما هستیم.
پیش از پرداخت به شخصیت محبوب کوین بال کمی باید بدانیم در این بخش به نکاتی در سریال بر میخوریم که ما را با تعجب به آغوش میگیرند. تضاد در نظرگرفته شده در محتوا این پنج فصل دوم سریال به سویههای رئالیسم سریال انضمامی از عقیدهها را اعطا میکند.
کوین بال
این کاراکتر در خارج از مدیوم خانواده گلگر در بستر کمدی و درام یکه تازی میکند. کوین بال همراه با همسرش ورونیکا که بعدا به آن هم میرسیم در دو فرزند خود در موازات و گاهی تنیده با گلگرها مجموعهای از موقعیتهای کمیک را آنچنان به اندازه ارائه میکند که سریال را ملزم به حضور ثابت و مکمل گلگرها میکند.
باید اذعان کنیم که این کاراکتر در سریال بیشرم برچسب کمدیترین پرسوناژ را میگیرد. چندین دلیل برای این لقب وجود دارد که اکنون آنها را مطرح میکنیم.
کوین بال ناخودآگاه به دنبال هویت شخصیت خود که کمی نادان و بیدقت نمایان شده است بسترساز بسیاری از موقعیتهای کمیک است. او با معمولیترین رویکرد ممکن در مواجه شدن با زندگی برای تامین مخارج خود تلاش میکند، حال این رَویه از دل مدیوم شخصیت او کمدی خلق میکند.
کمدی کوین بال ماحصل شخصیت، لحن، عکسالعمل او در برابر ضربالاجلهای مشخص شده در یک خردهداستان است. کوین روند تکاملی درباب ارتباط با مخاطب دارد. طرفدار بیشرم میداند که او در شیمی رابطه با خانوادهاش چقدر متعهد، پاک و مهربان است.
ورونیکا
این کاراکتر در ابتدای سریال محرکهای برای تکمیل مسیر فیونا، برای ایجاز بزنگاههایی که فیونا را از مهلکه نجات میدهد؛ حضور او برای کامل کردن فیونا بود، او را تکمیل میکرد.
رفته رفته هرچه اپیزودها عدد بیشتر را نشان میداد، ورونیکا که در سریال وی خطاب میشود مسیر مستقل خود را پیدا کرد. او داستانهای بامزه و جذابی همراه با همسر و فرزندانش ساخت.
او با در تسلسل رابطهی عاشقانهاش با کوین به نزولی ناخواسته میرسد که درگیر شدن با آن بیشتر از هر زمانی به او یک پرسوناژ مستقل میدهد.
ورونیکا نیز همچون کوین بال از غرایز پایینشهری برخوردار است، از طمع و متوصل شدن به هرکاری برای رسیدن به پول تا همان مهربانی و اهمیت به خانواده.
کاراکتر وی شاید در ارائه موقعیتهای کمیک طراوت خندههایی که از چهره مخاطب به واسطهی کوین بال پدید میآید را جذب نکند اما باید بدانیم پشت آن خندهها حضور ورونیکا یک مولفهی ثابت است.
بعد از کارکرد این دو کاراکتر در طول سریال به پنج فصل دوم سریال میرسیم. همانطور که گفته شد تضادهای قابل لمسی در این بخش وجود دارد و ابتدا روی فیونا تمرکز میکند.
فیونا در فصل یک که اساساً به عنوان سرپرست، دلسوز و سرپرست خواهر و برادرهایش بود، در این بخش با حفظ همان پرسوناژ با اشتباهات سهوی به زندان افتاده و پس از مدتی آزاد میشود و در یک رستوران در همان سوثساید مشغول به کار میشود. شرح مسیر او در سه فصل آتی اکنون به سبب ارائهی تضاد در نظرگرفته شده در فیلمنامه الزامی میشود.
فیونا که با به دوش کشیدن خطای خود که او را راهی زندان کرد با تمام توان در رستورانی از محله سوثساید مشغول به کار میشود. در واقع این خطا به او انگیزه داده است. این رویکرد فیلمنامه برای شخصیت او خبر از یک رئالیسم شاعرانه میدهد. زندگی سینوسی با اوجی و فرودی که مشمول حال همهی ماست.
نگاه تماتیک سریال در به تصویر کشیدن هیجان، زیر بستر واقعیتگرایی رئالیسم شاعرانه را در قالبهای کوچک و بزرگ داستانی در راستای کاراکتریزه کردن شخصیتها به وجود میآورد. در واقع تعمیم دادن این ترفند بزرگترین اصل برای فرم سریال بیشرم است.
فیونا در پی تحقق اصل رئالیسم شاعرانه دست در روندی تصاعدی با علت و معلولی باور پذیر به قلهی زندگی سینوسی خود میرسد. اما همانطور که انتظار میرفت سریال دست به تأویل زندگی میزند و شعار گهی پشت به زین و گهی زین به پشت سر میدهد. کاراکتر فیونا و تمام داراییاش با هم به درهی همیشه در انتظار زندگی میروند.
فیونا با تجربه کردن تمام معضلات زندگی به سرنوشت غریب و روشنی رانده میشود. اون بخشی از ثروت برباد رفته خود را بدست میآورد و توسط آن بذر تفکری غافلگیر کننده را در ذهن خود میکارد. او میخواهد برود، رفتن آن هم به معنای ترک همه تعلقات از خانواده گرفته تا سوثساید. این تصمیم پس از پشت سر گذاشتن مراحل درام و دراماتیزه شدن مایههای تراژدی را به خود تزریق میکند.
فیونا گلگر که در اوایل سریال به عنوان شخصیت اصلی سریال شناخته میشد پس از ارائه تمامیت خود در مرحله گرهگشاییِ یک درام تلخ قرار میگیرد. خداحافظی از سریال، خانواده و همچنین مخاطبان سریال بیشرم.
تمهیدات تکنیک برای خداحافظی فیونا از سریال به اندازه و مناسب است. مخصوصاً هنگام برداشتهایی که با لیپ و فرانک گرفته شده است.
در آخرین دیدار او با لیپ با اتمسفر سرد داخل اتاق مواجه هستیم و توشات هایی که به کلوزآپها کات میخورد. تسلسل این دو فریم گفته شده در مسئله زیباشناسی همراه با دیالوگها خوش نشسته است و همان احساسی که باید را القا میکند. فیونا به لیپ نگاه میکند و میگوید: ” مراقبشان باش” در واقع وظیفهای خود را که طی هشت فصل انجام داده است به عهده لیپ میگذارد و میرود. این پایان شاید درست به نظر بیاید اما برای طرفداران که زیست فراموش نشدنی را با سریال تجربه کردهاند مشکل است.
در خداحافظی فیونا با پدرش فرانک انعکاس روابط میان این دو در تمام سریال به شکل سببیت در آماده و خود را بروز میدهد. تمام این سویههای تضادی در رابطه این دو نفر که میان پدر بودن و تمام خودخواهیهای فرانک است پایانی خشک در ظاهر و تلخ در باطن را به همراه دارد.
در موازات با کاراکتر فیونا سایر خانواده گلگر همراه با خانواده کوین بال فراز و نشیب زندگی را تجربه میکنند و به مفهوم تضاد در بخش دوم این سریال معنا میبخشند.
لیپ آن نخبهای که ما همواره انتظار هموارترین و روشنترین آینده را برای او داشتیم از دانشگاه اخراج میشود، زندگی عاطفیاش مچاله میشود، استادش که از قضا یکی از بهترین دوستانش نیز بود خودکشی میکند. آنطرف ایان برادر لیپ پس از طی کردن اوج و فرودهایی غیرمنتظره در سطحی نسبی از زندگی میماند که باید بگویم انتظار این مسیر برای او محتمل بود. کارل و دبی اما از همه بیشتر تفاوت را در خود میبینند. برای کارل موقعیت و برای دبی زمان مقولههایی هستند که آنها را به تضاد پیشرو میبرند.
در این میان آخرین گلگر در طبقهبندی سنی یعنی لیام که در بخش اول در کالبد دستمایه ظاهر شده بود در فصلهای آخر سریال خود صاحب مسیری قابل پرداخت میشود. خیلی از دغدغههای فیلم از زبان او گفته میشود.
و در آخر نکتهای که از سریال بیشرم میماند فصل آخر است. فصل دهم که فعلا آخرین فصل منتشر شده از این سریال است به نحو سوت و کور و از نفس افتاده است.
شخصیتها و موقعیتهایی که آنها در آن قرار میگیرند طراوت فصل یک را ندارد. قابل پیشبینی است و حتی کمی خستهکننده. آن هیاهوی هنجار شکن و پر کاراکتر انگار خسته شده است. نبود فیونا به شدت احساس میشود.
تمام این مولفهها در فصل اول را میتوان بر دوش رویکرد رئالیسم سریال گذاشت. میتوان گفت زندگی نیز میتواند همین شکل که دم را از سریال گرفته است، دم ما را بگیرد.
اما ناگفته نماند فصل یازدهم و آخر سریال بیشرم منتشر نشده است. باید منتظر ماند و دید که چه میشود. گلگرها در آستین خود چه برای رو کردن دارند؟
نقل شده از گیمفا
[ad_2]