[ad_1]
بانیفیلم: نوشتن در باره هنر بازیگری آن هم در روزی که به همین نام ثبت و ضبط شده اگر نه غیرممکن بلکه سخت و دشوار است.
اگر در سالهای دور در بیان مفهوم بازیگری این عنوان به طور اخص به شخصی اطلاق میشد که محبوبیتاش باعث میشد جمعیت مشتاقی در برابر سینماها صف بکشند و بلیت بخرند تا از این طریق چرخه اقتصادی فیلمسازی به حرکت درآید، اما این روند در سالهای اخیر گرفتار چارچوبهایی شد که هیچ ارتباط معناداری با مقوله استعداد، نوآوری و هنرمندی ندارد!
اگر در دهه شصت سینمای ایران در حوزه بازیگری، همچنان وامدار سینمای گذشته و ستارگان هنرمندی بود که امتحانشان را پس داده بودند (سعید راد، جمشید هاشمپور، عزت انتظامی، علی نصیریان و…)، اما در دهه هفتاد شاهد دوران هجوم بیاستعدادهایی بودیم که یا «چشمان رنگی» داشتند یا آشنایی دست به جیب و گردنکلفت!
بازیگری سینما در دهه هفتاد دچار فرازونشیبهای آزاردهندهای بود که حضور انبوهی از این بیاستعدادها را تنها میشد به واسطه هدایت فیلمسازان شاخص تحمل کرد.
سینما در اواخر دهه هفتاد و سالهای نخست دهه هشتاد و در دوران سیاسی موسوم به «اصلاحات»، متحمل بیشترین آسیبها شد؛ آسیبهایی که بیشترشان به شکل اخص متوجه بیمبالاتی و سیاستگذاریهای نادرست مدیرانی بود که از فضای دستوری و بگیروببند دهه شصت سینما و ترکتازیهای فارابی، «پرت» شده بودند به بیست سال بعد. تولید انبوهی از فیلمهای دختر-پسری که همگیشان گیتاری هم بر دوش داشتند، از فرط تکرار، مبتذل، مهوع و غیرقابل تحمل بود به طوری که «روی» فیلمهای فارسی را نیز «سفید» میکردند!
تمامی موفقیتها و حرکتهای رو به رشد در سینمای ایران متکی به کوششهای خود ِفیلمسازان بود. به واسطه این مداومت و تلاشهای فردی، آثار کارگردانان به جایگاههای هنری و اقتصادی مناسبی دست مییافتند. هرچند سهم مدیران در «سند زدن» این موفقیتها به نام خودشان همیشه پررنگ بود و برای ناظران غالباً آزاردهنده و اعصاب خُردکن.
بازیگری در دهه نود هم که نیاز به توضیح چندانی ندارد چون مقابل چشممان است؛ انبوهی از نقشهای تکراری با حضور دو-سه بازیگر تکرارشونده که در بیشتر فیلمها کاراکترهایشان یا معتاد و آلوده به مواد مخدر بودند یا عصیانزدههای ضداجتماعی که برای نشان دادن میزان عصبیتشان پس از گفتن هر دیالوگی، ضربهای هم به سر و صورتشان میزدند!
واقعیت این است که بازیگری در سینمای ایران به ویژه در سالهای اخیر توفیق چندانی نداشته، اگر مهاجرت چند بازیگر تئاتری به سینما میتوانست کورسوی امیدی برای حفظ ارزشهای هنرپیشگی باشد، اما اسارت برخی از این تئاتریها در چارچوبهای شهرت و کسب زودهنگام درآمد و گرفتن دستمزدهای آنچنانی و رفتن در باندهای مافیایی بازیگری، تمام امیدها را به یاس مبدل کرد.
این بازیگران بورس شده که هر سال دو سه فیلم عمدتاً سفارشی با بودجه هنگفت و دستمزدهای نجومی داشتند، در بازار نمایش خانگی هم از پولهای بادآورده حاصل از سرمایههای مشکوک بهرهمند میشدند. از بازیگری که در چنین فضایی قرار گرفته توقع پایبندی به ارزشهای هنرپیشگی، بیهود است. اینها هویت بازیگریشان در عضویت در باندهای فلان تهیهکننده دستودلباز و بهمان گَنگ بازیگری قابل تعریف است. این فضا با وجود اینکه برای بازیگران و هنرمندان قدیمی آزاردهنده و غیرقابل تنفس بود اما برای فرصتطلبان مفری بود برای فرار از دشواریهای دوران عسرت!
روز بازیگر را باید به وقتش و به هنرمندانی تبریک گفت که علاوه بر هنر متعالی بازیگری برای خودشان هم ارزش قائل باشند!