تورنتو ۲۰۱۹: نقد و بررسی فیلم Motherless Brooklyn – نوآری ضعیف ساخته ادوارد نورتون

[ad_1]


بعید می‌دانم بتوان فیلمی مثل Chinatown را در دوران امروزی ساخت. این یک فیلم نوآر متراکم و تاریک درباره فساد و قدرت آمریکایی است. نزدیک‌ترین اثر به آن فیلم، Motherless Brooklyn «بروکلین بی‌مادر» ساخته ادوارد نورتون (Edward Norton) است که جذابیت و شایستگی آن اثر کلاسیک سال ۱۹۷۴ را ندارد اما مثل آن فیلم جاه‌طلبانه است. Motherless Brooklyn جدیدترین تجربه کارگردانی نورتون پس از کمدی رمانتیک Keeping the Faith «حفظ ایمان» محصول ۲۰۰۰ حاصل علاقه شخصی اوست. این یک پروژه غیرمعمولی و بی‌قاعده است که هیچکدام از ویژگی‌های فیلم‌های استودیویی را ندارد و مخاطبان هم خیلی مشتاق دیدن یک نوآر دهه پنجاهی با شخصیت اصلی مبتلا به سندروم توره (داشتن تیک عصبی) است. اما نورتون به نوعی آن را ساخته و با اینکه فیلم خیلی بدی نیست، پیچیدگی داستان خواهان بودجه و تجربه بیشتری است که این نویسنده و کارگردان قادر به تامین آن نبوده است.

در نیویورک دهه ۵۰ میلادی، لیونل اسراگ (با بازی نورتون) در یک آژانس کارآگاهان خصوصی کار می‌کند. او مبتلا به سندروم توره و اختلال وسواس فکری است، که سعی می‌کند هردوی آن‌ها را با استفاده از مواد مخدر درمان کند. البته او مهره خوبی برای رئیسش فرانک مینا (با بازی بروس ویلیس (Bruce Willis)) است چون لیونل همچنین حافظه تصویری خیلی خوبی دارد. وقتی فرانک حین یک بازرسی کشته می‌شود، لیونل خودش را مسئول پیدا کردن قاتل رئیسش می‌داند. او بالاخره متوجه می‌شود فرانک در جستجوی یک پرونده فساد بزرگ درباره موزس رندولف (با بازی الک بالدوین (Alec Baldwin)) بوده، اما تحقیقات لیونل ممکن است فعال اجتماعی لارا رُز (با بازی گوگو امبتا را (Gugu Mbatha-Raw)) را به خطر بیاندازد، زنی که لیونل در حال علاقمند شدن به اوست.

من ایده Motherless Brooklyn را خیلی دوست دارم. ساختن یک نوآر متراکم درباره فساد دولتی هیچ اشکالی ندارد. زندگی مجلل داشتن یک موضوع مهم در همه زمان‌هاست. رندولف از جایگاه برجسته خودش بهره می‌برد تا فقرا را مجبور کند خانه خود را رها کنند تا او بتواند اتوبان و پل و چیزهای دیگر بسازد که مورد نیاز مردم سفیدپوست و ثروتمند است. داستان یک سیستم دولتی فاسد که علیه مردم عمل می‌کند داستان مهمی است که باید روایت شود، اما نورتون شخص مناسبی برای بیان آن نیست.

اگرچه این دومین تجربه کارگردانی نورتون است، همچنین دومین فیلم ساخته شده توسط او طی ۲۰ سال اخیر است، و امیدوار بودم او طی این مدت، در کنار بازیگری زمانی را هم صرف کسب مهارت بیشتر در کارگردانی می‌کرد. منظورم این نیست که فقط فیلم‌های استودیویی بسازد. ما در دوران اوج تلویزیون هستیم، بنابراین کار روی سریال‌های تلویزیونی می‌توانست مهارت‌های او در کارگردانی را بالا ببرد، چون نورتون هنوز آماده چنین پروژه سنگینی نبوده است. البته او این فیلم را با بودجه خیلی کم ساخته (بازسازی فضای نیویورک در دهه ۵۰ کار ارزانی نیست، پس Motherless Brooklyn از لوکیشن‌های زیادی دوباره استفاده می‌کند که باعث می‌شود فیلم حالتی ساده و تکراری به خودش بگیرد.) نگه داشتن لیونل در یک مکان تکراری باعث شده فیلم تکانه و جنبشی که به آن نیاز دارد را نداشته باشد، چون نورتون موفق نمی‌شود ریتم درستی به داستان بدهد.

یک فیلم نوآر مثل این از مخاطبانش می‌خواهد توجه خود را به صورت کامل روی فیلم متمرکز کنند چون با گروه بازیگران بزرگ و اطلاعات زیادی طرف هستید، اما نورتون نمی‌تواند مخاطب را مجبور به این کار کند. Motherless Brooklyn گیج کننده نیست، اما گاهی فیلمی بی‌انرژی است، و زمان زیادی روی یک صحنه تمرکز می‌کند، اما نمی‌تواند مشخص کند چه اتفاقی در صحنه دیگر در حال رخ دادن است. قطعا لازم نبوده نورتون در هر صحنه توجه مخاطب را به داستان جلب کند، اما تحقیقات لیونل گاهی اوقات غیرقابل درک شده و فیلم ریتم خودش را از دست می‌دهد. کاملا مشخص است Motherless Brooklyn یک اقتباس ساده نیست، اما شک دارم این بهترین نسخه از این داستان باشد.

نورتون موفقیت بیشتری در نقش لیونل دارد. چیزی که می‌توانست فقط دسته‌ای از تیک‌های عصبی و تصمیمات خودآگاه باشد حس یک انسان واقعی مبتلا به سندروم توره را القا می‌کند که ویژگی خیلی خوبی برای نقش اصلی یک داستان نوآر است. اگر نوآری مثل این کاملا درباره ارتباطات و اطلاعات باشد، پس شخصیت لیونل که در برقراری ارتباط مشکل داشته و قابلیت حفظ کردن تمام اطلاعات را دارد، کاملا با این داستان همخوانی دارد. این‌طور نیست که او سندروم توره داشته باشد چون داستان به چنین چیزی نیاز دارد، یا تنها ویژگی او ابتلا به اختلالات عصبی باشد. اگر شخصیت لیونل کمی اغراق آمیز به نظر بیاید، به دلیل بازی نورتون نیست بلکه به خاطر این است که ریتم فیلم مشکل دارد.

من از Motherless Brooklyn متنفر نیستم، و به نظرم این فیلم به دست کارگردانی بهتر و استودیویی که بودجه بیشتری در اختیار او می‌گذاشت، به اثری خاص و جذاب تبدیل می‌شد. اما به جای آن، این فیلم به خط پایانی برای نورتون تبدیل شده، پروژه‌ای که او مدت‌ها قصد داشته آن را بسازد و حالا می‌تواند بگوید آن را به پایان رسانده است. می‌توان این فیلم را یک پروژه باطل توصیف کرد، اما اینکه یک کارگردان به اثری که قصد ساخت آن را دارد اهمیت داده و برای تولید آن سخت تلاش کند اصلا اشکالی ندارد. فقط آرزو می‌کنم کاش نورتون مهارت کافی برای به تصویر کشیدن این داستان را داشت.


برگرفته از آریامووی
[ad_2]

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها