دوست نابغه من : فصل ۳ سفری جذاب از گذشته ای گریزناپذیر را به شما منتقل می کند

فصل سوم دوست نابغه من ( My Brilliant Friend ) سفری جذاب از گذشته ای گریزناپذیر را به شما منتقل می کند ؛ بر اساس سومین کتاب از چهارگانه النا فرانته، سریال زیبای اچ بی او ( HBO ) از دانیل لوچتی که در طول زمان نگاهی روشن به دوستی دارد.

جوانان ۱۸ ساله ای که در فصل اول “دوست نابغه من” نقش لیلا و لنو را در دوران نوجوانی بازی کردند، همچنان که زنان به ۳۰ سالگی می رسند، به بازی آنها ادامه می دهند، چهره هایشان همچنان بی چین و چروک است اما در عوض گذر زمان روی بدن آنها مشخص می شود: مدل های مد ، بارداری، بیماری، و کبودی که در تمام قسمت ها شکوفا و نمایان می شود.

فصل ۳ سریال اچ بی او با نام فرعی «آنهایی که می‌روند و آن‌هایی که می‌مانند»، سومین بخش از رمان دوست نابغه من است. انتخاب بازیگران بسیار خوب جواب داده و دلپذیر است.

هیچ کس برای همیشه ترک نمی کند. هیچ کس مثل قبل نمی ماند ، این سریالی در مورد فرار دختران به سمت زنانگی نیست، بلکه درباره زنانی است که به اصل خود غل و زنجیر شده اند. ظاهر لیلا و لنو در شانزده سالگی تنها این تزِ سیاه را تقویت می کند که برای زنانی که در ایتالیای پس از جنگ و فقیر بزرگ شده اند، خلق مجدد مفهوم زن و زنانگی غیرممکن است. مادر لنو او را سرزنش می کند: «تو از این شکم بیرون آمدی، این هم نوع توست.»

فصل سوم در دهه ۱۹۷۰ شروع می شود. لیلای سرکش (گایا گیراس) که دیگر با پدر، برادر یا شوهرش حرف نمی‌زند، با انزو در یک آپارتمان در حومه دیگری از ناپل زندگی می‌کند. او برای تامین مخارج پسرش در یک کارخانه سوسیس و کالباس محلی تحت شرایط وحشیانه کار می کند. این لنو (مارگریتا مازوکو) است که قبل از ازدواج با پروفسور پیترو آیروتا و نقل مکان به فلورانس، به محله قدیمی بازگشته است. محله جایی است که او در زمان انتشار رمانی که فصل گذشته نوشت و در برخی از محافل منتقد، به عنوان اثری نامرتب رد شد، زندگی می کند. و با این حال، به دلیل دوستی پر پیچ و خم لیلا و لنو و هوش همسانشان، همیشه وسوسه انگیز است که شرایط آنها را به طور فرضی قابل جا به جایی در نظر بگیریم. اگر لیلا با پدری مهربان بود که ارزش آموزش زنان را می‌دید، آیا او اکنون نویسنده رمان شده بود؟ و اگر چشم‌های تاریک لیلا به دوستش تعلق داشت، آیا این لنو بود که به پسران همسایه الهام می بخشید؟

فصل اول “دوست نابغه من” به ندرت از مرزهای همسایگی خارج شد. در فصل ۳، هر خانواده صاحب یک اتومبیل است و تونلی که محله را به ناپل وصل می‌کند پر از ترافیک است. رفتن به خانه به حدی کند شده که اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. وقتی مردم – به فلورانس، میلان – می روند – برای مدتی طولانی خواهند رفت. لنو و لیلا همیشه افکار پنهانی را از یکدیگر دور نگه داشته اند، اما با فاصله فیزیکیِ بیشتر پدید آمده بین آنها، اسرار واقعی بیشتری را درک می کنند – تجربیات خصوصی که دیگری هرگز نمی تواند بداند.

ناراحتی آن‌ها از گم شدن در دنیای بزرگ‌تر به طرز ماهرانه‌ای ارائه می‌شود، اما سخت است که صمیمیت فصل‌های قبل را از دست ندهیم، این حس که ما و همراه شخصیت‌هایمان می‌دانستیم کدام مادر در کدام پنجره آپارتمان ظاهر می‌شود. خاطره انگیزترین نماهای فصل ۳ هنوز هم عمدتاً در همسایگی می گذرد، جایی که تابلوی شکسته فروشگاه نشانی برای بدبختی یک خانواده است. در یک نقطه، لنو به فضای خالی که در کودکی، او و لیلا عروسک‌های یکدیگر را انداخته‌اند، خیره می‌شود و بعداً اصرار می‌کنند که کاپو مافیای محلی آنها را برده است ؛ لنو ی بزرگسال چیزی نمی گوید، اما اگر الان به زیرزمین برود چه؟ آیا او می تواند عروسک ها را پیدا کند و گذشته را بازنویسی کند؟

این مجموعه، مانند کتاب فرانته، رفتاری واضح و نزدیک با دوستی زنانه ارائه می‌کند. رابطه بین لنو و لیلا در ناهماهنگیِ خود ثابت می ماند و با حسادتِ همراه با محبت حفظ می شود. در این فصل، این تعاملات بین لنو و مادرش ایماکولاتا (آناریتا ویتولو) است که مخاطب را سوپرایز می کند. ایماکولاتا از رمان دخترش خجالت می کشد، رمانی که او نمی تواند بخواند و درکش نخواهد کرد ، بنابراین آن را نخوانده است ؛ اما او همچنین اصرار دارد که زیرکی لنو به خاطر ذکاوت اوست. برای لیلا و ایماکولاتا، لنو معیاری برای سنجش توانایی آنهاست. آنها از موفقیت های او ناراحت هستند و از شکست های او احساس ضعف می کنند. لیلا صمیمانه از او می پرسد “اگر تو خوب نیستی من کی هستم؟” .

موضوع نمایش همچنان موضوع داخلی و درام است، اما در خانه‌های ایتالیایی، با بازکردن پنجره‌های شیشه‌ای‌شان، سیاست وارد داستان می‌شود. در اوایل فصل، لیلا خود را آواتار انقلاب کمونیستی در ناپل می‌بیند در حالی که لنو به جنبش فمینیستی می‌پیوندد، حتی در حالی که نقش‌های کلیشه‌ای همسر و مادر را در خانه به عهده می‌گیرد. هیچکدام به عنوان یک فعال تمرکز زیادی ندارند، اگرچه در مورد لیلا تشخیص آن سخت تر است. ضرورت اقتصادی او را مانند جزر و مد حرکت می دهد و به انتخاب های سریع و پر هرج و مرج او درخشندگی می بخشد. لنو از شک و تردیدی که لیلا ممکن است آن را تجملاتی در نظر بگیرد معذب است.

با این حال، در هر دو مورد، سیاست تا حد زیادی وسیله‌ای برای انتقال زنان به جایگاهایی جدید است – ترک شغلش به عنوان اعتراض فرصت‌های غیرمنتظره‌ای را در اواخر فصل خلق می‌کند. فمینیسم به لنو بذر کتاب بعدی او را می دهد. خشونت سیاسی بارها و بارها به داستان سرازیر می شود، اما بیشتر برای یادآوری این موضوع است که ایتالیا سریعتر از شخصیت های ما در حال تغییر است. انقلابیون متعهد، مانند پاسکواله و خواهر پیترو، ماریا روزا، به طور متناوب حاضر می شوند، سپس عقب می نشینند تا در درام و زندگی روزمره خللی ایجاد نکنند.

و زندگی روزمره برای لیلا و لنو، تنگناهراسی زنانگی و مادری است، همانطور که برای ایماکولاتا بود. لیلا در فصل اول «دوست نابغه من» می‌گوید: «برای فرار از این محله، به پول نیاز دارید.» لنو یک حرفه و زندگی جدیدی در یک شهر شیک دارد، اما با این حال او را با علاقه ای بی وقفه به افرادی که از دیرباز می شناسد به خانه سوق داده  است: پاسکواله، نینو، انزو، لیلا. هنگامی که نیازهای آنها را برآورده می کند، سخاوتمندترین و راضی ترین فرد است. او به نظر  در حضور آنها مطمئن است که کیست…

«دوست نابغه من» نظریه قانع‌کننده‌ای را درباره خانه به‌عنوان حوزه‌ای از شایستگی و نه مکانی برای آسایش مطرح می‌کند. برای فرار از این محله، به اراده ای نیاز دارید تا از بریده ی باریک جهان که به طور قابل اعتمادی آن را درک می کنید، چشم پوشی کنید. تا کنون، نه لیلا و نه لنو نمی توانند در برابر کشش افراد آشنا و همراهی کسانی که آنها را به عنوان دخترانی باهوش و با اعتماد به نفس به یاد می آورند که در آینه جستجویش می کنند تا همچنان این تصور را ببینند، مقاومت کنند.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها