نقد و بررسی فیلم Family Romance, LLC

[ad_1]

ورنر هرتسوگ سینماگر آلمانی و پیشرو اروپایی همچنان به عنوان نماینده‌ی فیلم‌سازان مقتدر سال‌های طلایی تاریخ سینما فیلم می‌سازد و در عرصه‌‌ی فیلم‌سازی فعال است. در این سالها بین آثار مستند او فیلم آخرش «خانواده‌ی رمانتیک» یک درام در باب معضل بن‌بست‌های عاطفی است. هرتسوگ بسان عباس کیارستمی به سراغ فضا و جامعه‌ی ژاپن رفته و می‌خواهد انقیاد و انسدادهای فرهنگی سنت‌های شرق با مدرنسیم را به چالش بکشد.
«خانواده رمانتیک» در مورد یک موسسه‌ی خیریه است که در باب احساسات به مردم کمک می‌کند، به این صورت که کارمندان این سازمان در نقش پدر، برادر، مادربزرگ و کارهای دیگر خیریه به ایفای نقش و اعمال متفرقه مشغول‌اند. فیلم با رابطه‌ی یکی از کارمندان این موسسه که در حال بازی کردن نقش پدر برای یک دختر نوجوان است شروع می‌شود. دوربین فرار هرتسوگ با سبک مستند به دنبال دو سوژه‌اش راه می‌افتد. گویی در میزانسن متحرک فیلم در حال تماشای یکی از مستندهای این سال‌های مولف هستیم. مرد به ظاهر متشخص ژاپنی با دختر صحبت می‌کند و هرتزوگ در پرولوگ یک رابطه‌ی معمولی در بدنه‌ی درام برای مخاطب آشناپنداری می‌نماید. اما پس از گذشت پرده‌ی اول مرد ژاپنی با مادر دختربچه به تنهایی در حال صحبت کردن است که اینجا هویت اصلی این پرسوناژ مشخص می‌شود. زن به دلیل طلاق گرفتن از شوهرش اکنون که دخترش وارد سن بلوغ شده نگران وضعیت خلل جایگاه نرینه‌گی در غیبت ساحت پدر برای اوست، پس تصمیم گرفته به کمک این سازمان مردی را استخدام نماید تا او برای مدتی کوتاه نقش پدر بچه را باز نماید.


اساساً هرتسوگ در اینجا دست بر روی یک معضل کلیدی و بشدت اثرگذار عصر مدرنیته می‌گذارد اما برای نمایش میزان بغرنج بودن وضعیت میزانسن یک کشور شرقی را انتخاب نموده که این خودش بسیار کانسپت خلا‌گونی را برای امر حسی ما ایجاد می‌کند. در موازات با چنین مضمونی نقطه‌نظر مستندگون دوربین به یک مرتبه‌ی فاصله‌گذاری دراماتیک رسیده و نگاه مرد و سکوت‌های افسرده‌ی آن دختربچه‌ی معصوم بسیار ما را همراه اثر می‌کند. هرتسوگ در اینجا نه به دام مینی‌مالیسم می‌افتد و نه رئالیسم محض، بلکه بر روی لبه‌ی سینما-وریته آهسته آهسته قدم برمی‌دارد. دوربین سرگشته‌ی فیلم‌ساز –  که بعضی جاها غیرقابل کنترل می‌شود و حدود میزانسنی را بهم می‌زند و اساساً ضعف فیلم است – یک ویژگی بارز هم دارد و آن جایگاه گزارشی‌اش می‌باشد. حتی نقطه‌نظر مرکزی اثر جایگزین نقطه‌ی دید کاراکتر اصلی نمی‌شود و در جاهایی این مرد فعال و اکتیو به دامن سکوت می‌افتد و از نیمه‌ی دوم فیلم گویی نقشی که بر عهده دارد باعث شده اخلال در وجودش ایجاد نماید.
داستان اصلی یک روند خطی داشته که هرتسوگ خرده روایت‌های کوچک را هم ذیل آن تعریف می‌کند و سایر کمک‌های این موسسه را در کانسپت به تمریتِ نقطه‌ی اتکای درام وصله می‌زند اما با یک فاصله‌گذاری میان-قصه‌ای، بار دیگر جامپ‌کات زده شده و به داستان اصلی رجعت می‌نماییم که در این فراز هم فیلم‌ساز یک رانه‌ی متحد را دائماً در چرخه‌ی درامش حفظ کرده است و آن میزان فاصله‌گذاری برتولت برشتی بین قصه و تماشاگر است. با اینکه فیلم مواجهات پیچیده‌ی تو در تو ندارد اما لحظاتی از ساختمان سینما-وریته‌ی «خانواده رمانتیک» بسیار دلچسب و گرم است. برای نمونه فیلم‌ساز برعکس جو قالب سینماگران غربی که اگر در چنین مداری قرار بگیرند رانه‌ی درام را با این‌گونه پتانسیل پراتیک بر امر اومانیسم قائم می‌کنند اما نکته‌ی جالب توجه فیلم هرتزوگ اینجاست که خوشبختانه نه شاهد کولاژ و اطوارهای مینی‌مالیستی مُد روز هستیم و نه اثر به عمق یک اومانیسم دکوراتیو سقوط می‌کند، بلکه تعادل در کانسپت مرکزی و خطوط پیش‌برنده‌ی درام وجودی ماهوی دارد. مثلاً سکانس‌های دعای پدر و دختر در معبد که برحسب کلیشه در چنین فضای الیناسیونی و نقش بازی کردن، از یک فیلم‌ساز غربی این روزها کم دیده‌ایم که دوربینش را به درون معبد، آنهم با نقطه‌نظر سینما-وریته ببرد و چگالی سمپات بیافریند. در دو سکانس اولین‌بار مرد با یک ایستادگی در مقابل معبد احترام می‌گذارد و به دختر توضیح می‌دهد که چقدر آرامش از پس میل پرستش چنین و چنان است.

سپس در فراز دوم این دختر است که از الیناسیون و حس بی‌هویتی به همین مرتبه پل می‌زند و باز هم هرتزوگ دوربین را به داخل معبد می‌برد. حتی به نماها و میزانسن توجه کنید؛ از نوع زاویه‌ی آی-لول و قرار دادن تو-شات دو کاراکتر، حسی که از پس میزانسن و چگالی بر مخاطب منتقل می‌شود یک آرامش شبهه‌عرفانی مشرقی است که اتفاقاً از رایحه‌ی اومانیسم حال بهم‌زن این چند سال سینما که دیگر علناً همه چیز را بر مدار انسان به انسان ترسیم می‌کند، کمی فاصله می‌گیرد. دوربین هرتسوگ بشدت در سکانس‌های معبد، با اینکه با کانسپت و مکان پر طمطراقی هم طرف نیستیم، عقب‌تر می‌رود، می‌ایستد، بدون هیچ تکان کاذب آن حس چند دقیقه سکوت فردی را در این مکان در ‌می‌آورد. این میزان حس‌افزایی به حدی است که گویی فیلم‌ساز می‌خواهد بگوید تنها راه درمان الیناسیون و بحران هویت فردی در عصر مدرنیسم امروز که حتی به ژاپن و خاور دور هم سرایت کرده، نه در اومانیسم‌بازی و فرمول‌های غربی بلکه در سکوت اینجا می‌توان انسان ساخت و انسان شد.
فیلم از نیمه‌ی دوم به بعد دچار یک رکود در عدم پردازش خرده‌ پی‌رنگ‌هایش می‌شود و همین موضوع بر محور قصه‌ی اصلی تاثیر مرکودی می‌گذارد. با این وجود که شاهد یک فضای از نفس افتاده می‌شویم اما پرسوناژ مرد به دلیل حس سمپاتش به دختربچه، اکنون به دو راهی ایفای نقشش به عنوان پدر قلابی می‌رسد و نهایتاً با اینکه حتی زن از او درخواست ماندن در کنارشان را می‌کند ولی مرد این پیشنهاد را پس می‌زند. هرتسوگ در پایان نوک دایره‌‌اش را به سمت این موسسه می‌چرخاند و در کانون کانسپتِ روایت این سئوال را طرح می‌کند که چقدر خودِ این آدمهای موسسه که هر روز نقش خانواده‌های رمانتیک را با انواع سمت‌ها و نسب‌ها بازی می‌کنند، تنها هستند؟؟!! در سکانسی مرد تنها نشسته است و دیگر آن لبخنده پر انرژی‌اش را ندارد و دوربین هرتسوگ هم نمایی بشدت ملول و ایستا می‌گیرد، اما بدون هیچ پن یا زوم-این، چون فیلم‌ساز به تنهایی این کاراکتر بسیار احترام می‌گذارد؛ او بازیگر خوبی است و برای کمک به مردم نقش خانواده‌ی رمانتیک را ایفا می‌نماید اما حتی چنین عمل بزرگوارانه و نیکوکارانه‌ای هم راه حل نهایی نیست.


«خانواده‌ی رمانتیک» با اینکه محوریت دوام خانواده دیگر به مفهوم سنتی‌اش در آن به رکود رسیده اما هرتسوگ با نمایش معضل، نه قیافه‌ی نهیلیستی به خود می‌گیرد و نه بر طبل پست‌مدرنیسم قلابی و کاذب می‌کوبد، بلکه همه چیز را در گرو رابطه به تصویر می‌کشد؛ اصلی‌ترین المانی که مدرنیته در حال منقرض کردنش در وجود آدمی است.

نقل شده از گیمفا

[ad_2]
قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها