[ad_1]
سوئینی تاد: آرایشگر شیطانی خیابان فلیت که در ادامه تنها به سوئینی تادش اکتفا میکنم نه تنها فیلمی عجیب در کارنامهی تیم برتون است که خودش به ساخت فیلمهای عجیب و غریب شهره است بلکه در میان تمام آثار موزیکال نیز یکه و منحصر به فرد است، نه به آن دلیل که برتون به سراغ مسائل جدید رفته باشد که اتفاقا سراغ همان چیزهایی رفته که پیش از این در فیلمهای دیگرش دیده بودیم همچون نمایشی از انسان مطرود و تنها اما اینبار در سوئینی تاد که بنظرم آخرین قسمت از سه گانهای است که برتون به آن اعتراف نکرده! که در ادامه ادوارد دست قیچی و چارلی و کاخانهی شکلات سازی آمده که در هردوی آن فیلمها نیز جانی دپ نقش آفرینی کرده، شاهد نمایشی سیاه تر و خونبار تر از همیشه هستیم که تغییر نگاه فیلم ساز را در طی نزدیک به دو دهه نشان میدهد این بار جانی دپ نه همچون ادوارد، تنهایی را به جان میخرد که دیگران راحت باشند و نه برای خروج از این تنهایی همچون ویلی وانکا باج میدهد این بار او به شهر آمده تا انتقام بگیرد و نشان دهد که چگونه شرایط، یک انسان محترم را وقتی که همه چیزش را از دست دهد تبدیل به ماشین جنایت میکند.
اما جا دارد قبل از آنکه نقد را شروع کنم بگویم که اگر بر خلاف من با لو دادن داستان مشکلی دارید! این نقد و بررسی را به شما توصیه نمیکنم. چون در ادامه نقد داستان با برخی از جزئیاتش لو میرود علتش هم پرداخت میلیمتری کارگردان به داستان و نوع روایت است و بنده مجبور هستم تا برای آنکه کمی از حق مطلب را ادا کنم آن را مرور کنم و هرجا که لازم بود توضیحی دهم و بگویم که چگونه المانهای مختلف تاثیر خود را در پیشبرد قصه دارد پس اگر فیلم را دیدهاید و یا مشکلی با لو دادن داستان ندارید با ما همراه باشید تا نگاهی به یکی از خاص ترین موزیکالهای سینما که توسط کارگردانی خاص ساخته شده بیندازیم.
تیتراژ گرافیکی ابتدای فیلم همراه با موسیقی رعب انگیز استفان سوندهایم خلاصهای از فضاسازی خونین برتون از فیلمش است، تیلت دوربین از میان ابرها به پایین و رفتن پشت پنجرهای که صندلی آدمکشی جناب تاد قرار دارد و بعد خونی که حرکت کنان از دیوار به سمت چرخدندههای آشنای برتون میرود که موتیف وار در آثار گذشتهاش دیدهایم تنها نشان از علاقه فیلمساز نیست و در همین ابتدا سوئینی تاد ارجاعاتی را به دو اثر قبلی فیلم ساز، ادوارد دست قیچی و چارلی و کارخانه شکلات سازی که همانطور که گفتم بنظرم این فیلم در ادامه آنها ساخته شده نشانمان میدهد این نشانها نه تنها در چرخدندهها بلکه بلافاصه بعد از آن با نمایش گوشت چرخ شده و شیرینیهایی که در یک تنور کثیف میبینیم شوخی برتون با آن کارخانه شکلات سازی رویاییاش است که هر کسی دوست داشت یکی از آن شکلاتهایش را امتحان کند! اما در اینجا هیچ چیز دلچسب نیست و فضای تیره تار تیتراژ با نمایش تمام این موراد که به جوی خونی خطم میشود ادامه پیدا میکند تا پس از خروج از فضای گرافیکی تیتراژ و غبار و مهای که همه جا را فراگرفته برای بار دوم نام تیم برتون را به عنوان کارگردان ببینیم بعد از محو شدن نام و آمدن یک کشتی از میان مه تیم برتون که استاد پارادوکس است بازیاش را با مخاطب شروع میکند، لحن موسیقی ناگهان لطیف میشود دوربین با یک کات به داخل کشتی میرود و آرام به سمت راست میچرخد تا اولین بازیگر وارد قاب شود شخصیت آنتونی (جیمی باور) که همراه با آقای تاد به لندن آمده، در حال آواز خواندن است! حقیقتا بار اول که این فیلم را دیدم و نمیداستم که فیلم موزیکال است تعجب من را برانگیخت و باعث شد کمی فیلم را پس بزنم اما ثانیهای بیشتر طول نمیکشد که این پس زدن زیر کنجاوی مخاطب برای دیدن آنچه که در سینمای موزیکال کمتر دیده شده رنگ ببازد و این کنجکاوی بلافاصه بعد از آن که آنتونی میگوید: جاهای زیادی را دیده اما هیچ کجا مثل لندن نمیشود. با آمدن آقای تاد با بازی جانی دپ تشدید میشود او با چهرهی رنگ پریده، موهای نامرتب که قسمتی از آن سفید شده، سیاهی و گودی دور چشمانش و لبهایی که گویی خونی در آن جریان ندارد، همان جمله را میگوید: هیچ کجا مثل لندن نمیشود. این گفتن با حرص وکینه همراه است که من باب جمله بعدیاش به آنتونی ثابت میکند که چیزی جز کنایه نیست و آن جلمه این چنین است: تو جوانی و زندگی با تو مهربان بوده. همین ابتدا وارد تعلیق میشویم و مخاطب درگیر این میشود تا اطلاعات بیشتری از این چهرهی بی روح که گویی زندگی بر او سخت گرفته بداند، برتون هم مخاطب را خیلی منتظر نمیگذارد و وقتی کشتی به اسکله میرسد تاد قسمتی از داستان را به آنتونی میگوید که با نمایش فلاش بک به مخاطب نشان داده میشود اینکه روزی این چهرهی بی روح آرایشگر محترمی بوده که همسری زیبا به نام لوسی داشته و بچهای که دوران نوزادی را سپری میکرده اما مردی چشمش به دنبال همسر اوست و میبینیم که بدون دلیل ماموران این آرایشگر را میگیرند و بعد آن مرد با بازی الن ریکمن در کنار همسر تاد قرار میگیرد المان تشدید کننده تعلیق قدرتی است که این مرد دارد به طوری که ماموران در خدمتش هستند که بعد میفهمیم او یک قاضی به نام تروپین است اما نکته جالب در این فلاش بک این است که دارای رنگ و شور و حال بسیار است که این سنخیتی با فلاش بکهای مرسوم دیگر فیلمها ندارد و معمولا فلاش بکها تیره تر از زمان حال هستند با اینحال با کارگردانی طرف هستیم که دنیای مردگان برایش رنگین تر از جهان زندههاست! این فیلم ساز با خوش آب و رنگ نشان دادن فلاش بک گذشته درخشان و زیبای آقای تاد را نشان میدهد زمانی که او هم مثل آنتونی لندن برایش زیبا بود اما این معصومیت که طی سالیان سال از دست رفته جهان اطراف و خصوصا لندن را برایش تیره و تار کرده درواقع میتوان با توجه به نگاه ابتدایی آنتونی به لندن و تعریفش و تفاوت نگاه تاد و فلاش بکی که از او دیدیم لندن کثیفی که بی شباهت به توصیفهای چارلز دیکنز نیست را تنها امری سوبژکتیو در نظر بگیریم که در تقابل با واقعیت قرار گرفته و باز تیم برتون مخاطب را همچون اثر دیگرش یعنی ماهی بزرگ در کشاکش دو جهان قرار داده دنیای انسانی که به جهان نگاه تیره و تاری پیدا کرده و دنیای جوانی که با هزار امید و آرزو همه چیز را شاداب و جذاب میبیند این دو نگاه هر دو در یکی کشتی در کنار دیگر و باهم وارد لندن میشوند.
فیلم بر روی این دو شخصیت نمیماند و با ورود تاد به محله و خانهی گذشتهاش شاهد اضافه شدن شخصیت بسیار جذاب و کلیدی خانم لاوت با بازی هلنا بونهام کارتر هستیم، که در واقع خانه را او اداره میکند و یک شیرینی پزی بی رونق دارد، تاد سوالاتی در مورد خانه میپرسد و خانم لاوت داستان همسر آرایشگر و اتفاقاتی که بعد از نبود او برایش میافتد را بازگو میکند که به صورت فلاش بک نشان داده میشود در همین جا متوجه میشویم نام اصلی سوئینی تاد بنجامین بارکر بوده و همچنین میفهمیم قاضی تروپین او را با یک جرم ساختگی و برای آنکه از همسرش دور کند به ۱۵ سال تبعید فرستاده که تاد از آن به عنوان سالهای جهنمی یاد میکند مواجههی دوربین پس از تعریف داستان خانوم لاوت در مورد تعرض قاضی به همسر تاد بسیار درست است تاد فریاد میزند صدایی که در واقع با صدای درون فلاش بک همسرش فید میشود و ما را از فلاش بک بیرون پرت میکند، تاد ایستاده و دوربین لوانگل است خانم تاد نشسته و دوربین هایانگل او را نشان میدهد او با تعجب میگوید پس واقعا خودت هستی؟ و او را میشناسد و وقتی تاد سراغ همسرش را میگیرد خانوم لاوت میگوید: او خودکشی کرده و همچنین دخترش همچنان در بند قاضی تروپین است. دوربین به صورت تاد نزدیک میشود تا خشم و نفرت بیش از همیشه نمایان شود این خشم و نفرت بخاطر نابودی آخرین امید از دست رفتهاش است تاد میگوید: ۱۵ سال در انتظار بازگشت پیش همسر و فرزندم بودم. در همین صحنه وقتی خانم لاوت او را آقای بارکر صدا میزند تاد سریع به طرفش بر میگردد و میگوید: بارکر مرده، الان سوئینی تاد و او انتقام خواهد گرفت. این انتقام تنها در لفظ باقی نمیماند و برتون به معنی واقعی هر لحظه داستان را گسترش میدهد و تنش صحنه را بالا میبرد به عنوان مثال بعد از صحنهی گفتگو ابتدایی تاد و لاوت به اتاق بالای شیرینی پزی میرویم خانوم لاوت تیغهای آرایشگری تاد را که پنهان کرده بود به او میدهد دوربین چهرهی تاد و تیغ را با هم نشان میدهد و اولین بار چهرهی تاد را کمی خوشحال همراه با نفرت بسیار میبینیم تاد از آن تیغها به عنوان دوستان باوفایش یاد میکند در همین صحنه خانوم لاوت و نگاههایش نشان میدهد که علاقهای به تاد دارد اما تاد به چیزی جز این تیغها توجهی نمیکند و از او میخواهد که تنهایش بگذارد بعد از آن موسیقی اوج میگیرد تاد در حالی که تیغ آرایشگریاش در دستش است به طرف پنجره که نور از آن بر او تابیده میایستد دوربین لوانگل او را نشان میدهد و در کنار کارکرد نور شمایلی قدرتمند از او میسازد تاد میگوید: در آخر دستان من دوباره کامل شد! این دیالوگ یاد آور دستان ادوراد دست قیچی است که در رویای کامل شدن آن بود هرچند که آن نقص سبب خیر شده بود و ادوارد با آن به مردم کمک میکرد اما این تکامل همانطور که دوربین از پنجرهای که تاد در ماقبلش است به بیرون میرود تا هلیشات شهر را نشان دهد حسی خونبار را تداعی میکند و شهری که باید منتظر انتقامی سخت از انسانی که همه معصومیت و امیدهایش را از دست داده باشد.
گسترش داستان همچنان ادامه پیدا میکند و با یک تدوین موازی برتون وضعیت شخصیت دیگرش را که با آقای تاد به لندن آمده یعنی آنتونی را نشان میدهد او عاشق دختر جوانی به نام جوانا شده که متوجه میشویم همان دختر تاد است که در اتاقش توسط قاضی تروپین حبس شده قاضی که از وجود آنتونی با خبر میشود او را به خانه خود دعوت میکند و از کتابخانهاش که پر از آثار اروتیک است برای آنتونی تعریف میکند مخاطب بیش از پیش از چهرهی منفور او بیزار میشود پس از این صحنه که قاضی به وسیله مامور و خدمتگذار منفورش به نام بامفورد (تیموتی اسپال) کتکی حسابی به آنتونی میزند و او را تهدید میکند که دیگر سمت خانه او و جوانا نرود سمپاتی مخاطب با آقای تاد بیشتر میشود و دوست دارد زودتر انتقامی سخت از این پیرمرد هوسباز بگیرد این ویژگی هم جالب است که تروپین شغلش قضاوت است این سیستم فاسد در قضاوت و قانون گذاری حاصلش چیزی بهتر این شهر سیاه و مردمان پر از کینه و نفرت نمیشود پس جنایت و کینهای که تاد معلول به علت ریشهای است کمی قابل توجیه است و مخاطب با اینکه او به دنبال خون ریختن است نمیتواند از ۱۵ سال از دست رفته تاد هم چشم پوشی کند ضمن اینکه با ویژگی که از قاضی و وضعیت میبینم این ایده که نگاه سیاه به لندن تنها سوبژکتیو تاد است دچار شک میشود ولی اغراق او و ندیدن هیچ نقطهی روشنی در زندگی در کنار کشتاری که از مردمان بیگناه میکند جهان بیرون را از دریچهای جهنمی و کاملا شخصی نشان میدهد.
اما در صحنهی بعد از ماجرای آنتونی تاد برای آنکه بتواند دست به جنایت بزند تا روزی تروپین را به بهانهی اصلاح به سلمانی خود بکشاند، در بازر شهر در مسابقهای با یکی از آرایشگران دوره گرد به نام پیرل (ساشا بارن کهن) که بسیار پر ادعا است و دستیار کوچکی به نام توبیاس دارد پیروز میشود تا توجه مردم و خصوصا بامفورد که داور این مسابقه بوده را جلب کند بعد از مسابقه تاد به سمت بامفورد میرود و میگوید: ممنون قربان شما نمونه کامل عدالت هستید! بامفورد هم ادرس سلمانی تاد را میگیرد و میگوید آخر هفته به آنجا سر میزند دیگر دل تو دل تاد نیست تا آن روز فرا برسد ضمن اینکه در این بین آنتونی که نمیداند جوانا دختر تاد است پیش او میرود و میگوید جوانا کلیدی را از پنجره برای او انداخته او میخواهد یواشکی جوانا را از دست قاضی تروپین فراری دهد و از تاد میخواهد بعد از فراری دادنش جوانا را پیش او بیاورد تا بتواند درشکهای جور کند و با او فرار کند که تاد ضمن اینکه میفهمد نام دخترش چیست با چهرهای پر از بهت و غم درخواست آنتونی را قبول میکند. تمام این داستانها از نقطه شروع که با آنتونی و تاد نمایش داده میشود و تدوین موازی تا رسیدن به این نقطه که گسترش پیدا کرده و حالا اطلاعات ما بیش از آنتونی است و تعلیق همچنان با فاش نشدن تمام جزئیات برای همهی شخصیتها در حال گسترش است درواقع یک کلاس درس تمام عیار برای کارگردانهایی چون جناب تارانتینو میشود که بفهمند که منطق تدوین موازی و شخصیت پردازی در دل داستان چگونه صورت میگیرد و چگونه هر صحنه با دادن اطلاعات مفید تنش را دوچندان میکند توجه شود به صحنهای که دقیقا بعد از همین صحنهی گفتگوی میان تاد و آنتونی اتفاق میافتد یعنی آمدن پیرل و دستیارش پیش آقای تاد، در اینجا توبیاس پیش خانوم لاوت میرود تا از پیراشکیهای بدمزهاش بخورد و پیرل به طبقهی بالا نزد جناب تاد میرود پیرل بعد از آنکه تاد را با نام اصلی بنجامین بارکر صدا میزند میگوید او را میشناسد او که در گذشته یک پادو بوده و زیر سایه تاد قرار داشته حالا با آمدن دوباره او به شهر موقعیت را خطرناک حس کرده و تاد را تهدید میکند که شخصیت واقعی او را به مامور بامفورد لو میدهد اما دوربین که در هنگام ادا کردن این جملات اکستریم کلوز چشمان تاد است فوران خشم او را نشان میدهد و این جملات پیرل را به آخرین آنها تبدیل میکند تاد با برداشتن یک کتری در حال جوش در حالی که تدوین با قطعهای سریع که بی شباهت به صحنهی قتل روانی هیچکاکهم نیست یکی از خشن ترین صحنههای فیلم را رغم میزند ما را شاهد اولین قتل جناب تاد قرار میدهد اما اینهم پایان کار نیست و هنوز المان تعلیق آمیز وجود دارد، شاگرد پیرل که در طبقه پایین لحظهای توجهش به افتادن جسد صاحب کارش جلب میشود، سریع به طبقه بالا میرود تا قرار استادش را یاداوری کند او که نمیداند چه اتفاقی افتاده باهمراهی دوربین از طبقه پایین تا جلوی در سلمانی تاد شتابان میرود، در باز میشود جناب تاد در حال چای ریختن است! و خبری از جنازه نیست! برتون بازهم رودست میزند اما صبر کنید جسد پنهان شده در صندوق مغازه است از کجا میدانیم؟ دست جسد بیرون است و تازه تکان میخورد! توبیاس شاگرد که به پشت بر روی آن تکیه داده عامل تنش صحنه است آیا او متوجه میشود و حالا شاهد قتل بعدی تاد که یک پسر بچه است هستیم؟ خوشبختانه برتون حد را نگه میدارد و آقای تاد با تشویق او به خوردن شیرینیهای خانوم لاوت او را از آن جا دور میکند. داستان پر از تعلیقهای این چنینی و دقت در جزئیات است بماند اجرای استادانهای که بار طنز ظریفی را یدک میکشد همچون قبول کردن شاگرد مصمم برای خوردن شیرینی با یک ذوق زدگی به دور از موقعیت و منطق، تمام این ویژگیها را در یک فیلم موزیکال میبینیم که که در میان طنز و خوشنت بیسابقه کارگردانش در نواسان است و تضادی که از لحظهی اول نه تنها در نگاه آنتونی و تاد به اطراف است بلکه حتی تاثیرش را بر رنگ خونهای ریخته شده میبینیم، رنگی روشن در فضای تیره و تار اطراف المان تاکیدی است با اینحال این مصنوع بودنش تنش زدایی میکند این تنش و تضاد در صحنهی بعدهم ادامه پیدا میکند وقتی که میبینیم قاضی تروپین در دادگاه یک بچه هم سن توبیاس را به بریده شدن گردن محکوم میکند! برتون نفسمان را در این صحنه میگیرد فکر کردید جان یک بچه در امان است؟ این خیال واهی است اگر تاد جنایت کار بچهای را نکشد همچنان قاضی تروپین برای گسترش منفور بودنش دست به چنین کارهایی میزند اینکه این صحنه بلافاصه پشت آن آمده و با تاکید عدالت اینچنین میکند از همان شوخیها و تضادهای تلخ فیلم است که برتون با تیزهوشی به آن پرداخته در واقع اگر این جمله که بارها شنیدهایم: فیلم خوب دارای آنتاگونیست خوب است یا آنتاگونیست هر فیلم نشان توان اثر است را قبول کنیم سوئینی تاد نمره بسیار بالایی در پرورش و منفور بودن شخصیتش میگیرد قاضی تروپین با بازی عالی الن ریکمن نمونه کاملی از یک شخصیت منفی است.
در ادامه که متوجه میشویم قاضی تروپین میخواهد با جوانا ازدواج کند مشکل دو چندان میشود بامفورد برای آنکه قاضی ظاهر بهتری داشته باشد سلمانی تاد را به او پیشنهاد میدهد و از او تعریف میکند قاضی میگوید: من را پیشش ببر. آیا بعد از دیدن این کنشهای بی رحمانه و تصمیم او برای ازدواج با جوانا حالا وقت آن است که ماهم همچون تاد با دیدن مرگ او ارضا شویم؟ فعلا در تعلیق میمانیم.
در صحنهی بعد خانم لاوت متوجه میشود که تاد پیرل را کشته و وقتی تاد در جواب اینکه با شاگردش چکارکنیم میگوید: او را بفرست بالا. خانم لاوت که میترسد تاد او راهم بکشد میگوید برای کمک به کارهایش توبیاس را پیش خود نگه میدارد، تاد به طرف پنجره میرود دوربین کلوزاپاش را گرفته او با دیدن بامفورد و تروپین به هیجان میآید موسیقی نیز همراه با این هیجان اوج میگیرد تا تنش و لحظهی رویا رویی این دو را به اوج خود برساند تاد با هیجان میگوید:قاضی و از خانوم لاوت میخواهد که بیرون برود. اوج تنش است و آواز خواندن دو بازیگر با بازیهای عالی در این موقعیت هولناک درباره عشق از همان شوخیهای برتونی است در این بین وقتی تاد تروپین را آماده میکند تا ریشش را بزند و تیغ را در دستش میگیرد مخاطب هم هیجان دارد، دوباره لحن موسیقی نیز تغییر کرده لحظهی جنایت رسیده تاد تیغ به دست به دور تروپین میچرخد و همچون حیوان درندهای که خیره به شکارش است در بین این گردش در حال آواز خواندن است! تاد که فهمیده تروپین میخواهد با دخترش ازدواج کند تیغه را به گلوی تروپین میبرد دوربین تیغه و گلو را با تاکید نشان میدهد، اما نه هنوز نمیخواهد او را بکشد و گویی وقت بازی کردن با طعمه است فعلا تنها ریشهای تروپین را میزند وقتی آواز به اوج میرسد و شاهد همخوانی تروپین و تاد هستیم دوربین هایانگل تروپین که طعمهی بی دفاعی زیر تیغههای تاد است را نشانمان میدهد گویی لحظهی نهایی فرا رسیده ریتم موسیقی تند تر میشود دوربین از آرامش خارج شده و کاتهای پیاپی بین صورت تاد و تروپین در نوسان است وقتی دوربین هر دو را دریک قاب میگیرد و دیگر کار را تمام شده میبینیم باز برتون اجازه کار نمیدهد در باز میشود و آنتونی وارد میشود تا در مورد جوانا و فرار امشب بگوید قاضی و آنتونی از دیدن هم جا میخورند قاضی که از آنتونی بیزار است و از ارتباط او با تادهم مطلع میشود سلمانی را ترک میکند تاد بر سر آنتونی فریاد میزند و میگوید بیرون برود خانوم لاوت میرسد تاد با فریاد و عصبانیت بسیار میگوید: از دستش دادم گلویش زیر دستان من بود در ادامه در یک آواز سوزناک تاد میگوید همه لایق مردن هستیم، من دخترم را از دست دادم، انتقام میگیرم، رستگار میشوم و…… بعد از آنکه این تنش تمام شد به فکر آن بودم که از زمان هیچکاک به بعد چند فیلم ساز را سراغ داریم که در اثری توانسته باشد این چنین موقعیت و تعلیقهای وحشتناکش را مثل سیلی بی امان بر سر مخاطب بریزد؟ من که در میان کارگردانان زنده سراغ ندارم که فیلم سازی با تضادهای این چنینی که در میان مرز خشونت و طنز در حرکت است بتواند مخاطب را میخکوب خود کند و از هیچ لحظهای برای اوج دادن به قصهاش کم نگذارد هرچند که اصل قصه اقتباسی از یک تئاتر موزیکال است با اینحا این اجرا و دقت در تمامی موارد از میزانس، تیم بازیگری، موسیقی، استفاده صحیح از نور و رنگ و…… نشان از استادی فیلمساز مولف زمان ماست.
برگردیم به ادامه این سمفونی پر التهاب یعنی زمانی که تاد و خانوم لاوت به توافقی عجیب میرسند و آن توافق این است که هرکس که به سلمانی آقای تاد آمد و کشته شد گوشتش برای مصرف پیراشکیهای خانوم لاوت مصرف شود! تا هم مغازه رونق گیرد و شهرت آنجا شاید روزی قاضی را دوباره به مغازه بکشاند پس تاد صندلی میسازد که بتواند وقتی قربانیانش را کشت با اهرمی به زیر زمین که تنور خانوم لاوت در آن قرار دارد بیندازد تا برای درست شدن شیرینیها آماده شوند. توجه شود به موتیف چرخدندهها و پیراشکیهای ابتدای تیتراژ و البته تضادش با دو اثر قبلی که نام بردم همچنین پس از ساخت این صندلی تاد را میبینیم که کنارش ایستاده و پنجره پشت نشان دهندهی رعد و برق و یک شب بارانی است این ارجاع به داستان محبوب کارگردان یعنی فرانکنشتاین دارد که برتون در آثار خود بارها به آن ادای دین کرده و دو اثر با نام فرانکنوینی نیز با الهام از آن را ساخته، از اینجا به بعد که آقای تاد شروع به کشتن مشتریانش میکند همراه با تدوین موازی ماجرای آنتونی برای پیدا کردن جوانا را میبینیم درواقع قاضی تروپین بعد از آنکه از جوانا نا امید میشود او را به یک پناهگاه برای بیماران روانی با وضعیت بسیار بد میفرستد که آنتونی آن را پیدا میکند اما باز یک روی دیگر از قصه و تعلیق با اضافه شدن زنی گدا و بد چهره که صورتی شبیه به جزامیها دارد و از خیابان شاهد قتلهای سوئینی تاد است و متوجه اتفاقات مشکوک شیرینی پزی شده باعث جذابیت بیشتر داستان میشود و تدوین را از حالت دو وجهی خارج و ضلع سومی را میسازد آنهم بعد از آنکه دو سوم فیلم رفته و هنوز گرههای قبلی باز نشده با اینحال برتون به استادی تمام می تواند هرچیزی را هر لحظه که بخواهد بدون لطمه زدن به قصه اضافه کند و رشد دهد. حالا جا دارد قبل از برگشت به ماجرای تاد، آنتونی و زن گدا در کنار تمام سیاهیهای فیلم به یکی از بامزه ترین صحنهها اشاره کنیم صحنهای که خانوم لاوت کنار سوئینی تاد زیر یک درخت نشستهاند و قاب، نورها و رنگهای شادی را نشانمان میدهد، وضعیت شیرینی پزی خانوم لاوت پر رونق شده و این رنگ و نور شامل وضعیت تاد نمیشو او همچنان در انتظار بازگشت قاضی و انتقام است پس این فضای ذهنی خانوم لاوت با رویا پردازیهای بامزهاش همچون ازدواج با سوئینی تاد و گذراندن اوقات خوش در خانه رویایی، قدم زدن در اسکله و ……. همچون فلاش بکها مختص اوست و زندگی آرمانی که تحقق پیدا نمیکند.
بعد از این صحنه که آرامش یا فیلتری برای تنش زدایی نقطه عطف پایانی است آنتونی ماجرای جوانا را به تاد میگوید، تاد به او میگوید به بهانهی جمع کردن مو برای ساخت کلاهگیس به تیمارستان برود تا بتواند جوانا را ببیند و فراری دهد، آنتونی راهی میشود. تاد نامهایهم به توبیاس میدهد و میگوید که به دست قاضی تروپین برساند بعد از آن توبیاس پیش خانوم لاوت میرود و میگوید احساس میکند اتفاقات بدی در جریان است و به تاد مشکوک شده و همچنین میگوید تا وقتی من هستم اجازه نمیدهم برای تو مشکلی پیش بیاید ما شاهد رابطهی عاطفی این دو هستیم. خانوم لاوت او را آرام میکند و میگوید آقای تاد با ما مهربان بوده است. وقتی در ابتدای نقد گفتم مجبور هستم تا برای ویژگی داستان آن را مرور کنم منظورم چنین المانهایی بود در حالی که فیلم در لحظات پایانی است و هنوز در تعلیق اینکه آیا قاضی را دوباره در سلمانی تاد میبینیم یا حتی ماجرای آنتونی و جوانا چگونه پیش میرود و… دو شخصیت ایجاد تزاحم میکنند و تعلیق و تنش را بالا میبرند توبی یا همان توبیاس که به تاد شک کرده و زن گدا که شاهد جنایت تاد بوده، این دو ویژگیهایی دارند یکی هنوز بچه است و میشود فریبش داد و دیگری بخاطر چهرهی مجنونش توسط کسی جدی گرفته نمیشود اما همچنان خطر آفرین برای نقش اول ما یعنی آقای تاد هستند. در ادامه خانوم لاوت توبی را به همان زیر زمین که تاد جنارهها را در آنجا میریزد میبرد به او دستگاه چرخ گوشت را نشان میدهد لاوت با چشمانی اشکبار از آنجا خارج میشود و در را بر روی توبی قفل میکند، بله درست حدس زدید دیر یا زود توبی شاهد افتادن یک جنازه هست و خانوم لاوت با اینکه توبی را دوست دارد اما عشق بیشترش به تاد اجازه نمیدهد توبی برای او خطری بیافریند. در ادامه شاهد آزاد شدن جوانا توسط آنتونی هستیم و مامور بامفورد بخاطر شکایتی که از دودکش و بوی بدی که از شیرینی پزی آمده به سراغ لاوت و تاد میرود و میخواهد که قسمت پخت و پز را بازرسی کند که تاد موفق میشود نظرش را تغییر دهد و از او بخواهد اول به سلمانی او برود او بامفورد را میکشد توبی افتادن جنازه را میبیند و میخواهد که فرار کند اما در بسته است او پنهان میشود و وقتی تاد و لاوت میروند تا پیدایش کنند خبری از او نیست در این زمان آنتونی جوانا را به مغازه تاد میاورد تاکید او به جوانا که اینجا امن است نکتهی بسیار جالبی است همچون ویژگی قاضی بودن تروپین، آنتونی برای فراهم کردن شرایط فرار جوانا را ترک میکند جوانا با شنیدن صدای زنی در صندوق مغازه پنهان میشود این زن همان گدایی است که به تاد مشکوک شده که در واقع مادر جوانا و همسر تاد است! وقتی که تاد وارد میشود با کلوزاپ که از این زن میبینیم و دیالوگش که من شما را جایی ندیدم حدسمان به یقین تبدیل میشود اما اتفاق وحشتناکی را شاهد هستیم قاضی سر میرسد و تاد را از پایین صدا میزند تادهم که در تاریکی مغازه و با توجه به اینکه فکر میکرده همسرش مرده و نمیخواهد فرصت دیگری را برای کشتن قاضی از دست دهد گردن زن گدا را که درواقع زن خودش است میبرد و او را به زیر زمین پرت میکند توجه کنید که دخترش شاهد این قتل است در واقع خانواده تاد همه در یک اتاق پس از ۱۵ سال اما به گونهای که هر کدام از دیگری بی اطلاع هستند در کنار هم جمع شدهاند.
قاضی وارد میشود و سراغ جوانا را میگیرد چون تاد در نامه به او گفته بود قرار است جوانا به آن جا برود تاد پیشنهاد اصلاح را میدهد و قاضی قبول میکند دوربین دوباره لوانگل تاد و تیغ را نشان میدهد که در کنار پنجره ایستاده همچون صحنهای که او میگوید دستانم کامل شد. اینبار دیگر تاد فرصت را از دست نمیدهد و پس از آنکه به قاضی یا آوری میکند که کیست ضربات پی در پی که با اوج گیری موسیقی همراه شده را به قاضی میزند این صحنه با اینکه لحظه شماری مخاطب را به همراه داشته اما چنان خشونت زنندهای را داراست خصوصا با وجود این نکته که جوانا در حال دیدن این جنایت است و خونی که بیش از همیشه فوران کرده به هیچ وجه ما را با تاد همراه نمیکند تا در دفاع و تطهیر جنایت قدم برداریم بلکه تنها ناظری بر قتل یک جانی توسط جنایت کار دیگر هستیم حالا جسد قاضی در کنار دو جسد دیگر بامفورد و لوسی قرار میگیرد. دیالوگ تاد بعد از کشتن قاضیهم این چنین است او در حالیکه به تیغه نگاه میکند میگوید: حالا استراحت کن دوست من! در این بین جونا صدا میکند تاد که نمیدان او کیست میخواهد او را بکشد که با صدای جیغ خانوم لاوت از زیرزمین منصرف میشود و به آن جا میرود قاضی که کمی جان در بدنش بوده دامن خانوم لاوت را گرفته و همین باعث جیغ زدن او شده تاد میرسد به لاوت میگوید کوره را باز کند تا جنازهها را بسوزانند اما با باز شدن کوره و روشن شدن زیر زمین تاد توجهش به چهره لوسی جلب میشود او به طرفش میرود و میفهمد که همسرش است و خانوم لاوت به او دروغ گفته که او مرده خانوم لاوت هم سعی در توجیه موضوع دارد و میگوید او را دوست دارد و بخاطر اینکه اذیت نشود حقیقت را نگفته آقای تاد دست او را میگیرد و در آن وضعیت که فقط برتون میتواند از پسش بربیاید شروع به رقصیدن میکنند! اما طول نمیکشد که تاد که بیش از پیش نا امید شده خانوم لاوت را به کوره میاندازد و او را میکشد.
از اینجا به بعد شاهد یک پایان بینظیر از برتون هستیم تاد درحالی که نشسته و جسد همسرش در بغلش است و همان آواز ابتدایی و داستانی که به آنتونی تعریف کرده بود را میخواند سر و کله توبی از فاضلاب پیدا میشود که باز این فاضلاب را در تیتراژ ابتدایی دیده بودیم او پشت سر تاد قرار میگیرد و گودی و سیاهی زیر چشمانش نشان از ظهور تاد دیگری میدهد توبی با همان تیغهی تاد و در همان زیر زمینی که تاد خونهای بسیاری را ریخته گردن او را در حالی که او خود متوجه توبی شده و سرش راهم بالا آورده میبرد علت کشته نشدن توبی که بارها تاد فرصتش را داشت هم میفهمیم و این مورد که برتون هیچ شخصیت اضافهای را در فیلم نگذاشته اما در همین صحنه مرگ تاد، موسیقی و تصاویر چنان تاثیر عمیقی دارد که فراموش نشدنی است خون گردن تاد بر روی صورت همسرش میریزد لوسی که در واقع دلیل جنایتهای تاد بوده خود در دستان شوهرش و همراه با او غرق خون میشود در نماییهم هر سه جسد قاضی، تاد و لوسی را میبینیم اما بعد دوربین از بیرون در زیر زمین تنها تاد و همسرش را نشان میدهد، دوربین آرام به عقب میرود تا گویی آنها را تنها بگذار و البته خونی که هر لحظه از کنار جسد این دو گسترش پیدا میکند که لحظهای به دور از واقعیت است و یک قاب فراموش نشدنی در این تراژدی عظیم برتون، موسیقی همچنان مینوازد و مخاطب تحت تاثیر انتقال عظیم احساسات فیلم قرار میگیرد.
سخن آخر اینکه سوئینی تاد یک فیلم سوپر کالت است که نمونهی دومی ندارد این فیلم شامل بهترین صحنه پردازیها و تیم بازیگری است که برتون در تمام فیلمهایش داشته فیلمی که پایان مرگ شخصیت اولش یعنی آقای تاد را میشود پایان مرگ هنری تیم برتونهم دانست او بعد از این فیلم اثری نزدیک به سوئینی تادهم ندارد که توانسته باشد دغدغههایش را با ساختاری اینچنین دقیق کنارهم چیده باشد.
نقل شده از گیمفا
[ad_2]