نقد فیلم «Tesla» | شلخته و الکن

[ad_1]

«تسلا» یک فیلم زندگی‌نامه‌ای بسیار ضعیف است. همان‌طور که از نامش می‌فهمیم، به زندگی نیکولا تسلا مخترع معروف می‌پردازد.

فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای معمولا مقطعی از زندگی شخصیتی را انتخاب می‌کنند و بر مبنای یک نخ تسبیح، پلاتی را می‌سازند و جلو می‌برند.
گاهی حتی فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای بیش از آنکه شخصیت‌محور باشند، قصه‌محور هستند.

«تسلا» اما فاقد آن نخ تسبیحی است که کل روایت و خط سیر فیلم را نظم بدهد. به همین خاطر با فیلمی بسیار شلخته روبه‌رو هستیم.

بلاتکلیفی فیلم از همان پرولوگ یا سکانس افتتاحیه مشخص می‌شود. تسلا را می‌بینیم که با اسکیت در حال رقصیدن است و صدای نریشن زن، اطلاعاتی را درباره نخستین ایده گرفتن تسلا از جرقه زدن موهای گربه‌اش در کودکی به ما ارائه می‌کند.

سکانسی بسیار ناهمگون و مبهم که حتی نمی‌تواند به ما توضیح درستی درباره مسیر کلی روایت فیلم بدهد زیرا در فیلم از نیمه به بعد، کلا ماجرای برق متناوب و اختراع مهم تسلا، رها می‌شود و داستانک جدیدی درباره دکل مخابراتی تسلا شروع می‌شود!

پس پرولوگ به ما هیچ چیز نمی‌گوید و هیچ اهمیتی ندارد. چه بسا پرولوگ می‌خواسته که شلخته و بی‌سر و ته بودن فیلم را نوید بدهد!

در سکانس پس از افتتاحیه، حضور و هم‌کلام شدن نیکولا تسلا و توماس ادیسون را می‌بینیم. تاریکی دفتر ادیسون در این سکانس تاکیدی بر اهمیت برق و اختراع این دو نفر در ارتباط با روشنایی جهان دارد.


ما طبیعتا توقع داریم که رابطه تسلا و ادیسون را با کشمکش‌های جذابی ببینیم زیرا ادیسون یک مخترع جاه‌طلب و کاسب بود در حالی که تسلا بیشتر به پیشرفت علم و تکنولوژی فکر می‌کرد و کاری به سودآوری اختراعاتش نداشت.

چنین ظرافتی در فیلم، مطلقا وجود ندارد و در تمام صحنه‌های حضور تسلا در کنار ادیسون، آن‌ها بحث‌های بیهوده دارند و ظرفیت این صحنه‌ها بر باد می‌رود.

راوی هر از گاهی جزییاتی را درباره شخصیت‌های واقعی فیلم از جمله تسلا و ادیسون بیان‌ می‌کند. مثلا به زندگی عاطفی‌شان یا میزان شهرت‌شان تحت تاثیر ویژگی‌های اخلاقی آن‌ها اشاره می‌کند. در فیلم اما سرنخی درباره این اطلاعات باز نمی‌شود و پرداخت مناسبی نمی‌بینیم. برای مثال نمی‌فهمیم اشاره راوی به ازدواج ادیسون برای چیست و دقیقا چه نقشی در پلات فیلم دارد؟ اصلا فیلم آن‌قدر بر روی ادیسون تمرکز نکرده که موضوع ازدواج او برای مخاطب اهمیتی پیدا بکند.

فیلم‌ساز به خیال خودش، خواسته از نمک‌های روایی آثار آدام مک‌کی (مثل فروش رهنی بزرگ) استفاده کند. مثلا راوی فیلم که در قرن نوزدهم زندگی می‌کند، ناگهان دیوار چهارم را می‌شکند و با لپ‌تاپ و سرچ در گوگل به ما اطلاعات می‌دهد! این قبیل بازی‌های روایی، نه با لحن فیلم تناسبی دارد و نه تاثیر خاصی بر جذاب شدن فیلم می‌گذارند. البته در فیلم چند لحظه غیر برجسته هست که از این نمک‌ها برای تغییر لحن فیلم استفاده شده اما به دلیل جدیت بازی‌ها، موسیقی و خط کلی روایت، فقط لحن فیلم را چند پاره کرده‌است. نگاه کنید به چند صحنه در فیلم که راوی آن‌ها را تعریف می‌کند و تصاویرش را می‌بینیم اما کمی بعد، راوی می‌گوید این‌ها اتفاق نیفتاده است! یا اینکه موقع حرف زدن ادیسون موسیقی قطع می‌شود و او تذکر می‌دهد که موسیقی را قطع نکنید! یا تسلا و ادیسون بستنی خود را موقع مشاجره بر صورت و لباس همدیگر می‌‌زنند! خب این قبیل صحنه‌ها هیچ تاثیری بر ایجاد لحن شوخ و شیرین ندارند و فقط انسجام لحن فیلم را خراب کرده‌اند.


«تسلا» مشکلات عمیقی در قصه‌گویی دارد. در نیمه دوم که تسلا با سرمایه‌گذار جدیدش قرارداد می‌بندد، ما طبیعتا منتظریم که نتیجه تحقیقات و چالش‌های او را در راه این تحقیقات ببینیم، اما در کمال تعجب، بعد از چند صحنه بی‌ربط، تسلا نزد سرمایه‌گذار می‌آید و متوجه می‌شویم که یک سال گذشته و تسلا نتوانسته به نتیجه برسد پس سرمایه‌گذار از او ناامید شده ‌است! ذره‌ای پرداختن و غنا دادن به این قبیل داستانک‌ها در فیلم وجود ندارد.

جای دیگر اشاره می‌شود که تسلا از مریخی‌ها سیگنال‌هایی دریافت کرده، اما این موضوع نیز در سطح می‌ماند و کشمکش و ماجرایی بر سر چنین سرنخ جذابی نمی‌بینیم. اصلا معلوم نیست که یک اشاره علمی-تخیلی وسط این فیلم برای چه وجود دارد و چرا نویسنده به آن نپرداخته ‌است؟

اگر کل فیلم بر روی همان داستانک پیروز شدن تسلا بر ادیسون در پروژه جریان برق متناوب متمرکز می‌شد و نویسنده سعی می‌کرد که گره‌های بیشتری در همین داستانک قرار بدهد تا درام غنی‌تری ایجاد شود، چه بسا با فیلم بهتری روبه‌رو می‌شدیم.

اما در حاصل کار نویسنده، بعد از نیمی از فیلم که موضوع جریان برق متناوب حل و فصل می‌شود، ریتم فیلم افت محسوسی پیدا می‌کند و اساسا انگار نویسنده ماجرای جدیدی برای تعریف کردن ندارد.

بد نیست برای نشان دادن عمق این ضعف‌ها، این فیلم را با فیلم «بازی تقلید» مقایسه کنم. آنجا هم زندگی یک مخترع مشهور را می‌دیدیم اما نویسنده روی یک مقطع مشخص متمرکز شده بود و قصه پروژه تحقیقاتی او را با آب و تاب تعریف می‌کرد.

در «بازی تقلید» نویسنده مجبور نشده بود برای قابل تحمل شدن فیلم‌نامه، دست به دامن شکستن دیوار چهارم و سفر راوی قرن نوزدهمی به دنیای لپ‌تاپ‌ها و اینترنت بشود!

تنها نکته مثبت فیلم «تسلا»، کستینگ و بازی‌های خوبش هستند. مخصوصا ایتان هاوک و ایو هیوسن به مراتب حرفه‌ای‌تر از بقیه عوامل فیلم ظاهر شده‌اند.

ایتان هاوک با میمیک پر از جدیت و پیشانی دارای خط اخم، شخصیت پرتلاش و تنهای تسلا را به خوبی نشان داده‌است. ویژگی برجسته تسلا این بود که بدون اهمیت دادن به زرق و برق دنیا، فقط به فعالیت علمی و مهندسی خودش اهمیت می‌داد و به همین دلیل در اواخر عمر گرفتار فقر، تنهایی و فراموش شدن در محافل علمی شد.

ایتان هاوک کمک کرده تا از طریق خلق سرگشتگی و چهره‌ای مردد از تسلا، به ویژگی‌هایی که از او می‌شناسیم تجسم ببخشد. خوشبختانه در این مورد، اطلاعات فیلم‌نامه که راوی به ما از طریق سرچ گوگل می‌گوید، مکمل بازی خوب ایتان هاوک شده‌است.

ایو هیوسن نیز که یک بازیگر کمتر شناخته شده ایرلندی است، غرور و جدیت راوی فیلم را به زیبایی نشان داده‌است. چهره و گریم او به ریچل وایس شباهت دارد و بازی رایس در فیلم «خرچنگ» را یادآوری می‌کند. نقش او هم در این فیلم، دارای بی‌اعتنایی به دیگران و بی‌پروایی در رفتار است.

مسخره‌ترین بخش فیلم، آهنگ خواندن تسلا است. در این شبه موزیک ویدئو نیز به سیاق خوشمزگی قبلی فیلم‌نامه‌نویس، تسلا انگار با ماشین زمان به امروز سفر کرده و با میکروفون پیشرفته امروزی در حالی که پشت سرش نیز یک پس زمینه دیجیتالی پخش می‌شود، آواز می‌خواند! اصلا مشخص نیست که هدف از این صحنه چیست؟ مثلا می‌خواهد فیلم را از طریق فاصله‌گذاری برشتی به مستند نزدیک کند؟ می‌خواهد وسط یک فیلم درام بیوگرافیک، زنگ تفریح بگذارد؟ انگار با یک شوخی مواجه شده باشیم و فیلمساز در کارش جدی نیست!

دیالوگ‌نویسی فیلم نیز فاجعه است. دریایی از کلمات قصار و جملات مطنطن بی سر و ته می‌شنویم که نه سنخیتی با موقعیت‌ها دارند و نه به ساز و کار قصه و معنای صحنه ارتباطی دارند. به عنوان نمونه، در اواسط فیلم، مردی که انگار هندی است و ما در کل فیلم او را دیگر نمی‌بینیم، به تسلا می‌گوید: «مراقب افکارت باش. افکار زنده‌اند و به راه‌های دور و دراز سفر می‌کنند.» خب که چه؟!

الان این دیالوگ چه ربطی به فیلم یا تسلا دارد؟ چه سنخیتی با آن موقعیت دارد؟ شبیه این دیالوگ در این فیلم زیاد است و اصلا انگار فیلم‌نامه‌نویس که خودش این فیلم را کارگردانی کرده، مجموعه‌ای از جملات جذاب بی‌ربط را خواسته به زور در فیلم جا بدهد!

کاش می‌شد به او گفت: «مراقب فیلم‌هایت باش. فیلم‌ها زنده‌اند و به راه‌های دور و دراز سفر می‌کنند. اگر فیلم ضعیف بسازی، در کل دنیا دیده می‌شود و اعتبارت لطمه می‌خورد!»

نقل شده از گیمفا

[ad_2]

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها