[ad_1]
جدیدترین ساختهی استیون سودربرگ (Steven Soderbergh) که «رختشویخانه» نام دارد اگرچه به اندازهی بهترین فیلمهای این کارگردان سرشناس چفتدار و ساختارمند نیست اما، به لطف بازیگوش بودن کارگردان در پشت دوربین، تبدیل به تجربهی سرگرمکنندهای میشود که یک بار دیدنش، ضرری برای مخاطب ندارد. در ادامهی این نقد و بررسی با ماهمراه باشید.
اگر در سال ۲۰۱۵ توجهای به اخبار کشور آمریکا داشتهاید، پس احتمالا عبارت «رسوایی پاناما» برایتان معنا خواهد داشت. «رختشویخانه»، تازهترین ساختهی سودربرگ که شباهت بسیاری به دو ساختهی آدام مککی (چه از لحاظ محتوا و چه از لحاظ فرم و نحوه روایت داستان) (Adam Mckay) یعنی Vice «معاون» و The Big Short «رکود بزرگ» دارد، دربارهی این رویداد است. «رسوایی پاناما» رویدادی است که در آن افشا شدن اسنادی به رو شدن بیش از ۲۰۰۰۰۰ حساب مالی و شرکت قلابی در خارج آمریکا منجر شد. این رویداد مردان قدرتمند بسیاری را زمینگیر و به مدت چند هفته باعث سرگیجهی تهوعآوری در بین رسانههای آمریکایی شد. جیک برنستین (Jake Bernstein)، خبرنگار آمریکایی، در این باره کتابی به همین نام منتشر کرد و حالا، استیون سودربرگ سعی کرده با استفاده از زبان سینما و به صورت سادهتر جزئیات این رویداد را شرح دهد.
همانطور که ساختههای مککی برای سرگرم کردن مخاطبان و قابل فهم کردن ماجراهای پیچیده، لحن شوخ و سبکسرانهای داشتند، «رختشویخانه» هم به جای استفاده از لحن جدیای که سودربرگ پیش از این در «ترافیک» استفاده کرده بود، پهلو به کمدی-درامهای کوئنگونه میزند. فیلم از چهار داستان متفاوت که کمابیش به همه متصل هستند، تشکیل شده است. اولین و بزرگترین مشکل «رختشویخانه» در همین مورد است. هیچ کدام از این داستانها کامل نمیشوند و شخصیتهای آنها نیز شکل نمیگیرد. سودربرگ سعی کرده از این داستانها صرفا برای سادهسازی و انسانیتر کردن پروتکلهای پیچیدهای که پشت مسائل مالی و حقوقی فیلم است، استفاده کند. مثلا فیلم به خوبی موفق میشود تفاوت بین “فرار مالیاتی” و “اجتناب مالیاتی” را شرح دهد. با این حال، این جدی نگرفتن داستانها باعث میشود مخاطب نتواند با هیچ کدام از شخصیتها ارتباط ویژهای برقرار کند و فیلم، به اثر فراموششدنیای تبدیل شود.
شاید اگر کارگردان دیگری به دنبال روایت این چهار داستان به هم پیوسته بود، کمی اشتیاق و گرمی بیشتری به فیلم تزریق میکرد. با این حال، سودربرگ همان قدر که به دنبال سرگرم کردن مخاطب است، همان قدر هم به دنبال موشکافی رویداد رخ داده است. سودربرگ برای راهنمایی مخاطب در مسیر این موشکافی، دو مرد را به مخاطب معرفی میکند. گری الدمن (Gary Oldman) و آنتونیو باندراس (Antonio Banderas) با لهجهی اغراق شده و غلیظشان همانند دو مجری تاکشو حرفهای، اتفاقات مختلف را برای مخاطب توضیح میدهند. در «رکود بزرگ»، مککی از طریق شکستن دیوار چهارم و صحبت مستقیم با مخاطب، بسیاری از شفافسازیهای لازم را انجام میداد. الدمن و باندراس در «رختشویخانه» نیز نقش مشابهای دارند. آنها به صورت مستقیم با مخاطبان صحبت میکنند و حتی در صحنهای، اشارهای به نام کارگردان و نویسنده فیلم هم میکنند.
ممکن است برخی از مخاطبان، با کمدی فیلم ارتباط برقرار نکننده و آن را بیش از اندازه و غیر ضروری بدانند. همچنین چهار داستان فیلم آن قدر تو در تو است که چسباندن همهی آنها به یکدیگر و رسیدن به نتیجهای کلی، ممکن است برای برخی مخاطبان گیجکننده باشد. رو شدن اسناد پاناما نیز کمی دیر از راه میرسد و نمیتواند به نقطهی عطف ارگانیک قصه، تبدیل شود. در کل مواقعای وجود دارد که روایت تکه تکه فیلم، بیش از این که رضایتبخش باشد گیجکننده است. با این حال، آیا این به این معنا است که فیلم در نهایت به اثر سرگرمکنندهای تبدیل نمیشود؟ به هیچ عنوان. «رختشویخانه» به لطف مدت زمان کوتاه خود، سرگرمی خوبی برای یک عصر جمعه است، حتی اگر فراتر از آن نرود.
همانطور که میدانید، «رختشویخانه» فیلم پرستارهای است. همانطور که اشاره شد گری الدمن و آنتونیو باندراس در فیلم به عنوان دو راهنما حضور دارند (آنها همچنان در یکی از خطوط داستانی فیلم، نقش اصلی را دارند). در کنار این دو میشود به مریل استریپ، دیوید شوییمر و جفری رایت به عنوان بازیگران مطرح این فیلم، اشاره کرد. استریپ با این که نمایشی در حد اسکار ندارد اما، طبق انتظار نقشآفرینیاش یک سر و گردن بالاتر از سایرین است. او در «رختشویخانه»، نقش یک خبرنگار را بازی میکند که به نوعی انسانیترین نقطه نظر فیلمنامه به این ماجرا است.
سودربرگ کارگردان ریسکپذیری است که همیشه، به دنبال افزودن المانهای جدید به فیلمهایش است و میتوانید این مهم را با نگاه به کارنامهاش بفهمید. البته خوب است بدانید که «رختشویخانه»، یک فیلم نتفلیکسی است و از برچسب ۹۹ درصد آثار این شبکه، برخوردار است و آن، دور ریختنی و یکبار مصرف بودن است. اکنون در دورهی رخنهی سرویسهای استریم در حوزهی سرگرمی هستیم. رخنهای که ضررش صرفا به سینمادوستان میرسد و باعث میشود عموم مردم فقط در صورتی به سینما بروند که با یک رویداد سینمایی مواجه باشند. همین امر باعث کاهش فروش فیلمهای درام مستقل و در نتیجه، عدم پشتیبانی استودیوها از تولیدشان میشود. سرویسهای استریم و در راس آنها نتفلیکس، با وجود عرضهی روزانهی محتوا با تعداد بالا، طبیعتا کنترل کیفی لازم را برروی ۹۹ درصد آثارشان ندارند (آن ۱ درصد هم مختص به فیلمهای خاص و بزرگ این سرویس مانند «ایرلندی» است). «رختشویخانه» از اکثر فیلمهای یکبار مصرف نتفلیکس بهتر است اما، باز هم یکبار مصرف است.
البته شایان ذکر است، با توجه به شرایط کنونی آمریکا، سودربرگ زمان بسیاری مناسبی را برای انتشار یک فیلم در مورد افشای حقایق مخفی، انتخاب کرده است. فیلم در نهایت دربارهی این است که سیستم حال حاضر، از ریشه خراب است و نمیتوان انتظار فساد در آن را نداشت. هر چند به واسطهی ضعیف بودن بخشهایی که به آن اشاره شد، چندان این حرف را تاثیرگذار نمیزند. بعید است ندیدن «رختشویخانه» باعث شود چیز خاصی را از دست بدهید. آخرین ساختهی سودربرگ به هیچ عنوان در حد بهترین فیلمهایش نیست. این در حالی است که این کارگردان با فیلم قبلیاش یعنی Logan Lucky «لوگان خوششانس»، توانسته بود به قلهی فیلمسازی سرگرمیمحورش بازگردد. با این حال، «رختشویخانه» باعث نمیشود از سینمای سودربرگ ناامید شوید. با این اوصاف، تماشای یک بارهی «رختشویخانه» را به جهت سرگرم شدن، به طرفداران سینما توصیه میکنم.
نقل شده از گیمفا
[ad_2]