[ad_1]
Maquia: When the Promised Flower Blooms انیمهای است در زانر درام، فانتزی که در سال ۲۰۱۸ به کارگردانی و نویسندگی ماری اوکادا منتشر شده است.
دنیای بیرون
نقطه ابتدایی انیمه با آرامش بسیار بالایی به نمایش در میآید، در این بخش با اینکه اشارات کوچکی به شخصیتهای انیمه میشود، اما تنها نکته مهم داستان دنیایی است که شخصیتها در آن زندگی میکنند و به نوعی انیمه برای اینکه بتواند ارتباط خوبی میان مخاطب و داستان بوجود آورد ابتدا به معرفی دنیای خود میپردازد. با اینکه زندگی شخصیتها در بخش ابتدایی بسیار اهمیت دارد، اما داستان نمیتواند تنها در این بخش به معرفی آن بپردازد و درواقع شناخت زندگی و حتی خود شخصیتهای انیمه نکتهای است که تا پایان انیمه جواب آن تکمیل میشود. پیچش بسیار زیبایی در بخش ابتدایی انیمه بوجود میآید و همین پیچش هم مقدمهای برای شروع داستان میشود.
نقش در زندگی
ماکیا شخصیت اصلی انیمه است و داستان کاملا به اهداف او وابسته شده است، شخصیت مهربان ماکیا که نقش تازهای را در زندگی پیدا کرده است که همین چالش تا اواسط انیمه جذابیت خوبی را به نمایش گذاشته است. نکته بسیار جالب درمورد شخصیت ماکیا این است که در طول داستان چالشهای این شخصیت در زندگی بزرگتر میشوند و با خود او پیشرفت میکنند پیشرفتی که لحظات زیبایی را به نمایش میگذارند. در نقاط ابتدایی هدف ماکیا در زندگی کمی گنگ به نظر میرسد که حتی این موضوع باعث میشود که صحنهای نیان لیلیا و ماکیا رخ دهد که نقش ماکیا در آن اضافه است، اما داستان خیلی سریع ماکیا را به سمت هدفی خاص سوق میدهد و به خوبی این شخصیت را به چالش میکشد. متفاوت بودن یورفها یکی از دلایلی است که داستان برای پیچیدهتر کردن داستان زندگی ماکیا از آن استفاده کرده است که البته این موضوع به زیبایی هم به نمایش درآمده است. ماکیا شخصیتی است که به تنهایی جذابیت خاصی را به داستان اضافه نمیکند و تنها هدفی که از اواسط انیمه به زندگی او اضافه میشود باعث جذابیت این شخصیت شده است.
کشف حقیقت در زندگی
اریل شخصیتی است که تاثیر بسیار زیادی در داستان دارد و به نوعی یکی از مهمترین شخصیتهای انیمه است و همین موضوع هم باعث شده است که توجه زیادی به او در داستان شود و حتی در نقاط پایانی بیشترین اهمیت را پیدا کند. اریل شخصیت بسیار عجیبی است، در نقاط ابتدایی شخصیتی بازیگوش است که تنها اهمیت در زندگی خود را مادرش میداند، اما پس از اینکه رابطه بسیار زیبایی میان او و ماکیا بوجود میاید داستان شروع به تغییر دادن این شخصیت میکند و با پیشرفت او در زندگی عقاید این شخصیت عجیبتر میشود به نوعی که حتی برخی از آنها بسیار عجیب به نظر میرسند. تغییر رفتاری که در شخصیت اریل بوجود میآید شاید ضروری به نظر برسند، اما داستان به شکل جذابی آن را نمایش نمیدهد میتواند به یک بهانه برای ارتباط برقرار نکردن مخاطب با این شخصیت شود. پیشرفت اریل در زندگی یکی از نکات مهم داستان به شمار میآید که البته در نقطه پایانی هم به شکل خوبی به نمایش در آمده است. درگیری میان ماکیا و اریل در نقاط ابتدایی بسیار جذاب است، اما رفته رفته جذابیت خود را از دست میدهد. دیتا هم نیز شخصیتی است که نقاط پایانی با اریل ارتباط برقرار میکند که مدت زمان نمایش این رابطه بسیار کم است و همین موضوع هم باعث شده است که هیچ جذابیتی از این رابطه نمایش داده نشود.
در پی نجات ملکه
شخصیتهای فرعی زیادی در انیمه وجود دارند و هرکدام از آنها هم نقش خوبی را در داستان ایفا میکنند، اما داستان به قدری به ماکویا و اریل اهمیت داده است که برخی از این شخصیتها توانایی ارائه پتانسیل خود را ندارند. لانگ یکی از شخصیتهای فرعی انیمه است که نقش بسیار خوبی را در داستان ایفا میکند، در نقاط ابتدایی نقش او کمی گنک است، اما پس از گذشت داستان لانگ یک شخصیت کمکی بسیار خوب برای داستان است و گرهای که در انیمه بوجود آمده است را باز میکند. داستان میتوانست اهمیت بیشتری به رابطه میان لانگ و اریل دهد، اما زمان کافی برای انجام آن وجود ندارد. لیلیا یکی از مهمترین شخصیتهای داستان است که پتانسیل بسیار زیادی را هم دارد، اما داستانی که از جانب این شخصیت در انیمه در حال نمایش است جذابیت زیادی ندارد با اینکه این داستان اهمیت بسیار بالایی هم در موضوع اصلی انیمه دارد.
لیلیا حضور چندان زیادی را هم در انیمه ندارد تمامی این نکات باعث شده است که خود شخصیت لیلیا جذابیت زیادی را در داستان نداشته باشد و حتی رابطه عجیب میان او و کریم هم یکی از دلایلی است که جذابیت را هم از او و هم از شخصیت کریم گرفته است. کریم شخصیت شجاعی است که برای عشق خود هرکاری لازم است انجام دهد، اما گره خوردن سرنوشت او و لیلیا نیز باعث شده است که از پتانسیل کامل این شخصیت در داستان استفاده نشود. بارو یکی از شخصیتهایی است که حضور بسیار اندکی در داستان دارد و نحوه ورود او در داستان و دیالوگهای مرموز و کوتاه او جذابیت خوبی به این شخصیت داده است اما حضور اندک او در داستان اجازه نمایان شدن این جذابیت را نمیدهد.شخصیتهای فرعی در این انیمه زیاد هستند اما بقیه شخصیتها هرکدام برای پیشروی داستان در بخشهای کوچکی مورد استفاده قرار گرفتهاند که البته انیمه در استفاده از این شخصیتها بسیار خوب عمل کرده است.
داستان عشق و تنهایی
داستان انیمه مضمون جالبی تشکیل شده و به شکل جذابی هم به نمایش در آمده است. هرچند در برخی از نقاط هدف اصلی داستان فراموش میشود، داستان این انیمه شکل متفاوتی عشق را به متفاوتترین شکل به نمایش میگذارد. برخی از قسمتهای انیمه صحنههای اضافی و یا کمی غیر منطقی به نمایش در میآیند مانند صحنه جر و بحث بین ماکیا و اریل که در این صحنه حتی دیالوگهای اریل هم بسیار عجیب به نظر میرسند. داستان از دو بخش مختلف تشکیل شده است که بخش اول زندگی ماکیا و بخش دوم زندگی لیلیا که مانند داستان فرعی به نمایش گذاشته شده است، بخش اصلی انیمه از روایت جالبی برخوردار است و پرشهای زمانی انیمه بسیار زیبا انجام شده، اما برخی از این پرشها شاید کمی مخاطب را سردرگم کند اما با این اوصاف جذابیت آن را از بین نمیبرد. داستان فرعی این انیمه جذابیت چندان خاصی ندارد و همین موضوع باعث شده است که شخصیتهای این بخش هم جذاب نباشند. یکی از صحنههای عجیب انیمه سکانسی است که از کریم و ماکیا در تقریبا اواسط انیمه پخش میشود که سوالات زیادی بوجود میآورد و حتی دیالوگها در آن بسیار عجیب هستند و دیگر هیچ اشارهای به آن نمیشود و به نوعی این صحنه بخش اضافی در داستان است. یکی از جالبترین نکات این انیمه نگاهی است که داستان درمورد عشق دارد و آن را ذره ذره در طول داستان به مخاطب القا میکند.
پابانی برای قبول کردن غم
یکی از مهمترین بخشهای این انیمه پایان است که این پایان به زیباترین شکل ممکن به نمایش گذاشته شده است. با وجود اینکه بخشهای پایانی این انیمه کمی شلوغ و با عجله با نمایش درآمده است، اما به خوبی داستان خود را تکمیل میکند و این پایان نه تنها داستان بلکه جنبه زیبایی را هم از تکامل شخصیتهای خود به نمایش درآورده است. این انیمه با شخصیتهای مختلف خود داستان جذابی را به شکل زیبایی به نمایش گذاشته است، داستانی که غم و شادی را میتواند به خوبی به مخاطب خود القا کند.
نقل شده از گیمفا
[ad_2]