نقد و بررسی سریال Stargirl: جدیدترین اثر DC لذت‌بخش و باطراوت است

[ad_1]


شخصیت کورتنی ویتمور سریال Stargirl «استارگرل» برای جف جانز (Geoff Johns) اهمیت خاصی دارد. او این دختر قهرمان را براساس خواهر کوچکش که در سانحه هوایی TWA سال ۱۹۹۶ از دنیا رفت خلق کرده است. این روش مناسبی برای شروع نقد درباره یک سریال نیست که، واقعا اثری لذت‌بخش و باطراوت است، اما مهم است بدانیم چرا این شخصیت خلق شد و هدف از خلق آن چه بود: نور درخشانی از مثبت‌اندیشی در تاریک‌ترین زمان‌ها. همان‌طور که جانز در نامه‌ای به همراه اپیزودهای سریال نوشته: “این روحیه و انرژی خوش‌بینانه اوست که می‌خواستم آن را دوباره به همه مردم نشان دهم.” در نقد و بررسی سریال Stargirl با آریامووی همراه باشید …

سریال Stargirl – که جانز آن را به همراه سازنده دنیای Arrow «ارو» یعنی گرگ برلانتی (Greg Berlanti) ساخته، یکی از لذت‌ بخش‌ترین آثاری است که طی چند سال گذشته از DC دیده‌ایم. این سریال که هم در استریم دی‌سی یونیورس و هم در شبکه CW پخش می‌شود، به لطف حس نامحدود اکتشاف و فیلمبرداری باشکوهش اوج می‌گیرد. در اینجا شاهد حال و هوایی شبیه Back to the Future «بازگشت به آینده» و E.T. the Extra-Terrestrial «ئی.تی. موجود فرازمینی» هستیم، چیزهایی که هنگام تماشای سریال به صورت ناخودآگاه به آن‌ها فکر می‌کنید. این یکی از بهترین آثار CW با بهره بردن از بودجه زیاد استودیوی برادران وارنر است.

بهترین تصمیم تیم سازنده، انتخاب برک بسینجر (Brec Bassinger) برای بازی در نقش کورتنی ویتمور یک دختر دبیرستانی است که از کالیفرنیا به شهر کوچک غیرقابل تحمل بلو ولی در نبراسکا نقل مکان کرده است. کورتنی نمی‌تواند با شوهر جدید مادرش (با بازی ایمی اسمارت (Amy Smart)) یعنی پت دوگان (با بازی لوک ویلسون (Luke Wilson)) رفتار دوستانه داشته باشد، تا اینکه متوجه می‌شود پت قبلا استرایپسی همکار استارمن (با بازی جوئل مک‌هیل (Joel McHale)) عضو انجمن عدالت آمریکا بوده است. سپس کورتنی جعبه‌ای را در زیرزمین باز می‌کند که عصای کیهانی در آن قرار دارد، یک عصای عرفانی که ذهن مخصوص خودش را دارد. این عصا برای هیچ‌کس دیگری غیر از استارمن کار نکرده تا اینکه کورتنی آن را لمس می‌کند و درخشش حاصل از آن به قدری روشن است که اعضای باقیمانده جامعه بی‌عدالتی آمریکا را به سمت او هدایت می‌کند، گروهی از ابرشروران که به دنبال به دست آوردن این عصا هستند.

Stargirl از نظر داستانی خلاقیت زیادی به خرج نمی‌دهد؛ شرورهای معرفی شده در سه قسمت اول تفاوت زیادی با شرورهای Arrowverse ندارند، و ماجرای مشکلات یک نوجوان که به تازگی نقل مکان کرده با پدر و مادرش داستان جدیدی نیست. اما سریال جذابیتش را مدیون بازیگران خودش است. لوک ویلسون زاده شده تا نقش یک پدر ناتنی را بازی کند که تمام تلاشش را می‌کند، در حالی که بسینجر یک ستاره فوق‌العاده است. او سریال را مال خودش کرده؛ این یک نقش‌آفرینی است که در آن می‌توانید پیشرفت شخصیت را از یک دخترک ساده تا یک قهرمان عالی مشاهده کنید.

البته در اینجا هم شاهد فضای خاصی هستیم که ممکن است بعضی از مخاطبان آن را دوست نداشته باشند. مثلا وقتی کورتنی متوجه می‌شود که عصای کیهانی توانایی شناور ماندن در هوا را دارد، بلافاصله تصمیم می‌گیرد یک حرکت خاص با آن انجام دهد، که شاید انجام چنین حرکتی به ذهن هر کسی خطور نمی‌کرد. پس عجیب است که حین تماشای سه قسمت اول، اثر دیگر DC که مدام به آن فکر می‌کردم Man of Steel «مرد پولادین» بود، فیلمی که هیچ تمایلی به لذت‌بخش بودن نداشت. اما در میان آن فیلم، یک سکانس وجود داشت که بین سکانس‌های مورد علاقه من است، لحظه‌ای که کلارک کنت متوجه می‌شود توانایی پرواز بر فراز دشت آلاسکا را دارد و بازی هنری کویل (Henry Cavill) در این صحنه ترکیبی از وحشت‌زدگی و نگرانی پسری ساده است که غیرممکن را تجربه می‌کند.

این احساس به بهترین شکلش در هر صحنه از Stargirl دیده می‌شود. این بهترین سریال DC Universe یا عجیب‌ترین آن‌ها نیست. اما برای من خیلی لذت‌بخش بود، و در دورانی که همه چیز خیلی ترسناک است، از هر نور درخشانی که تحمل این دوران تاریک را راحت‌تر می‌کند استقبال می‌کنم.

 

ترجمه از سایت Collider نوشته Vinnie Mancuso


برگرفته از آریامووی

[ad_2]
قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها