زمان مناسب را برای بازگشت The Twilight Zone «منطقه گرگ و میش» در نظر بگیرید، زمانی که ماشینها همهچیز را به دست گرفتهاند، نشانهای تجاری با شما مکالمه میکنند، و حتی اخبار آن چیزی که به نظر میآیند نیستند. زمانی دقیقا مثل الان. اما همانطور که میدانید «زمان یک دایرهی مسطح است»، پس نباید سورپرایز شویم که طی چند سال گذشته شاهد اوجگیری شخصی ایدهآل برای جایگزینی فیلسوف علمی تخیلی اصلی این سری یعنی راد سرلینگ (Rod Serling) بودهایم. منظور من جوردن پیل (Jordan Peele) کمدینی است که به استاد مدرن ژانر ترسناک تبدیل شد – دقیقا پس از رکوردشکنی دومین فیلم موفقش Us «ما» – کسی که ما را به سمت دری به درون بُعدی به گستردگی فضا و به بیانتهایی ابدیت هدایت میکند. پیل همراه تهیه کنندگان اجرایی سایمون کینبرگ (Simon Kinberg) و مارکو رامیرز (Marco Ramirez) سومین نسخه از The Twilight Zone را ساختهاند، و دقیقا شبیه دو نسخهای که قبلا از آن ساخته شدند، نتیجهی این کار یک ترکیب متنوع و گوناگون است. اما وقتی این The Twilight Zone بخواهد خوب باشد، واقعا خوب است، و مهمتر از همه، موفق میشود همزمان دربارهی ترسها، پوچی و امیدهای زمان ما صحبت کند. آیا باید به این سری جدید شانسی داد؟ قطعا!
شگفت انگیزترین اپیزودی که در اختیار منتقدین قرار داده شده اپیزود «Replay» به کارگردانی جرارد مک ماری (Gerard McMurray) و نویسندگی سلوین سیفو هیندز (Selwyn Seyfu Hinds) است. این اپیزود داستان مادری (با بازی سنا لیثن (Sanaa Lathan)) را دنبال میکند که در حال رساندن پسرش (با بازی دامسون ایدریس (Damson Idris)) به دانشکده است، و به صورت ناگهانی متوجه میشود دوربین فیلمبرداریاش قابلیت برگرداندن زمان به عقب را دارد. متاسفانه هیچ مقداری از این برگرداندنهای زمان نمیتواند جلوی گشت پلیسی (با بازی گلن فلشلر (Glenn Fleshler)) را از متوقف کردن آنها به دلیل یک تخلف کوچک بگیرد. این اصلا ایدهی اریجینالی نیست؛ از اپیزود «A Kind of Stopwatch» سری The Twilight Zone اصلی، تا فیلم Click «کلیک» با بازی آدام سندلر (Adam Sandler) تا ترانهی شر (Cher)، قابلیت برگرداندن زمان به عقب ایدهی اصیلی نیست. اما قرار دادن خانوادهای سیاهپوست در مرکز داستان به همان شکلی زیرکانه است که قرار دادن وینستون دوک (Winston Duke) و لوپیتا نیونگو (Lupita Nyong’o) در مرکز داستان ترسناک فیلم Us هوشمندانه بود. در این زمینه، اپیزود «Replay» به داستانی کمتر دربارهی عنصر علمی تخیلی و بیشتر دربارهی واقعیتهای امروزی تبدیل میشود. در طول این اپیزود یک ساعته، به این نتیجه می رسید که این مادر و پسر برای تجربهی چندین و چندبارهی یک نوع خاص از نژادپرستی به یک دوربین جادویی نیاز ندارند؛ همیشه کسی مثل این گشت پلیس در دنیا وجود دارد. این داستانی کلاسیک در دنیای The Twilight Zone است، سفری درگیرکننده که واقعیتهای دنیای امروزی را نشان میدهد.
سه اپیزود دیگر به این اندازه در مطرح کردن موضوعات خود جدی نیستند، و از نظر همه چیز مثل لحن و مدت زمان با هم تفاوت دارند. ضعیفترین آنها، اپیزود «Nightmare at 30,000 Feet» یک ضدحال واقعی است نه تنها به خاطر اینکه بازیگری عالی یعنی آدام اسکات (Adam Scott) در آن بازی میکند، بلکه چون یک دنبالهی معنوی برای شاید نمادینترین اپیزود The Twilight Zone کلاسیک یعنی «Nightmare at 20,000 Feet» با بازی ویلیام شاتنر (William Shatner) باشد. البته این اپیزود خیلی خوب است. اسکات در نقش مسافر هواپیمایی که به پادکستی گوش میدهد که در آن گفته میشود همهی پروازها محکوم به نابودی هستند فوقالعاده است. گرگ یایتنز (Greg Yaitanes) کارگردان این اپیزود، هواپیما را به یک نمایش ترسناک تبدیل میکند؛ در این اپیزود سکانسی بدون کات توسط کریگ وروبلسکی (Craig Wrobleski) فیلمبرداری میشود که برای القای ترس از پرواز به هر کسی کافی است. اما تمام اپیزود به سمت پایانی حرکت میکند که اصلا منطقی نیست و بدتر از آن چیزی برای گفتن ندارد. هیچ پیچش داستانی در این اپیزود وجود ندارد، اما این اپیزود قبل از تمام شدن یک یادداشت پایانی جالب به مخاطبان نشان میدهد.
دو اپیزود دیگر هم مشکلاتی دارند اما سفرهای جذابی به منطقهی گرگ و میش هستند. اپیزود «The Comedian» – با بازی کمیل نانجیانی (Kumail Nanjiani) در نقش یک استندآپ کمدین که میتواند با معرفی چیزهای مختلف در اجراهایش آنها را از هستی پاک کند – موضوع خودش را خیلی واضح و آشکار نمایش میدهد. اما با نقشآفرینی عالی نانجیانی، بازی متفاوتی از تریسی مورگان (Tracy Morgan) و پایانی همراه شده که ناخودآگاه ما را به یاد فیلم The Shining «درخشش» استنلی کوبریک (Stanley Kubrick) میاندازد. اپیزود «A Traveler» با بازی استیون یئون (Steven Yeun) به همان شکل مطمئن نیست چگونه میخواهد داستان خودش را روایت کند، اما تماشای یئون در نقش غریبهای مرموز و با لباس عجیب و غریب که در زندانی در ادارهی پلیس آلاسکا ظاهر میشود کاملا جذاب است.
این چهار اپیزود در کنار هم نشان از یک سری جدید The Twilight Zone دارند که به تنوع داستانهای خودش مطمئن است و نکتهی اصلی همین است. بخشی از چیزی که سری اصلی را به یک سریال عالی و لذتبخش تبدیل کرده بود، این است که هر اپیزود آن موضوع جالب و متنوعی را مورد بررسی قرار میدهد. این اپیزودهای جدید به جز مواردی اصلا به هم ربطی ندارند که شامل ۱. ایستراگی آشکار در هر اپیزود به اپیزود قبلی خودش و ۲. حضور پیل در نقش راوی میشود. حقیقتا وقتی دوربین بین قسمتهای مختلف، پیل را نشان میدهد لذتی دوباره به مخاطب میدهد که پر از حس نوستالژی و شرایط کنونی این فیلمساز به عنوان نویسندهی داستانهای ترسناک است.
اما دقیقا حضور راوی است که باعث میشود The Twilight Zone بی انتها بوده و ارزش ریبوت کردن داشته باشد. نکتهی به وجود آمده این بود که وقتی آنتولوژیهایی مثل Black Mirror «آینه سیاه» وجود دارند دیگر دلیلی برای ریبوت The Twilight Zone وجود ندارد. اما این سری در بهترین حالتش یک هدایتگر است، نه تابلوی راهنمایی که به شما بگوید راه را اشتباه آمدهاید. در زمانی که سریالهایی مثل Black Mirror وجود دارند تا نشان دهند ما در حال پیمودن مسیر اشتباهی در زندگی هستیم، The Twilight Zone دست شما را میگیرد و شما را کلا به خارج از مسیر هدایت میکند، شما را به جایی میبرد که عجیب و غریب و گاهی بد است اما شما هرگز در آنجا گم نمیشوید. شما فقط در منطقهی گرگ و میش هستید.
دو اپیزود ابتدایی سریال The Twilight Zone در تاریخ ۱ آوریل (۱۱ فروردین) از CBS All Access پخش خواهند شد.
نقل از آریامووی
[ad_2]