به نظر میآید سریال فانتزی The Witcher «ویچر» محصول نتفلیکس براساس آثار نویسنده لهستانی آندژی ساپکوفسکی (Andrzej Sapkowski) کاملا آماده است تا با Game of Thrones «بازی تاج و تخت» مقایسه شود. در اینجا هم شاهد کشمکشهای سیاسی، صحنههای عریانی زیاد و خشونت شدید هستیم، اما The Witcher مزیت استفاده از هیولاها و الفها و جادوگری به مقدار زیاد را دارد. واقعا در سریال شاهد جادوگری زیاد و عنکبوتهای بزرگ در مردابها هستیم. بنابراین این سریال یک فانتزی عالی برای بزرگسالان است. The Witcher سریالی خوش ساخت، با بازیگران خوب و روش داستان سرایی سرراست است که داستانهای فولکلور اروپایی در آن گنجانده شدهاند.
وقایع سریال در کانتیننت رخ میدهند، سرزمین اروپایی قرون وسطایی که شبیه سرزمین میانه تالکین نیست، مگر اینکه آب آشامیدنی هابیتها با عقب افتادگی وستروس جرج آر آر مارتین سمی شده باشد. اینجا هم مثل وستروس از چند قلمرو تشکیل شده که همیشه در آستانه جنگیدن با یکدیگر هستند، مثل چند آدم بزرگسال که در یک بار همیشه با هم دعوا میکنند. در کنار این همه تنش این نکته هم قابل ذکر است که کانتیننت پر از هیولاهای عجیب و غریب است که همین باعث ورود ویچرها به داستان میشود. ویچرها شکارچیان هیولا هستند. آنها انسانهایی هستند که با جادو جهش یافته شدهاند تا قابلیتهای پیشرفته داشته باشند. گرالت اهل ریویا (با بازی هنری کویل (Henry Cavill)) که تنها ویچر خوشتیپ دنیاست، فقط در تلاش است بدون اینکه در کار کسی دخالت کند فقط از آن منطقه عبور کند، اما خیلی بیشتر از چیزی که انتظارش را دارد وارد کشمکشهای بین انسانها میشود.
در همین حین، جنگ بالاخره بین ملتهای نیلفگارد و سینترا آغاز میشود، که شاهدخت سیندری اهل سینترا (با بازی فریا آلن (Freya Allan)) را مجبور میکند از طریق مناطق خطرناک جنگی و جنگلهای مسحور کانتیننت از دست فرمانده نیلفگارد فرار کند که نقشههای شومی برای او در نظر دارد. در بخش دیگری از کانتیننت، یک روستایی ناقص به نام ینفر (با بازی آنیا شالوترا (Anya Chalorta)) توسط گروهی از جادوگران مرموز مجبور میشود زیرنظر یک زن بیرحم روش کنترل جادو را یاد بگیرد.
سریال The Witcher واقعا یک پیشکش تحسین برانگیز است. مقیاس سریال خیلی بزرگ است و نتفلیکس منابع کافی در اختیار سازندگان قرار داده تا با سریالی عالی روبرو باشیم. تمام فضاهای داخلی، از یک میخانه روستایی تا یک عمارت بزرگ تا اتاقهای برج جادو، کاملا باجزئیات و خیلی ظریف ساخته شدهاند. در صحنههای نبرد شاهد حضور تقریبا صدها نفر هستیم. فضاهای خارجی کانتیننت که بیشتر در اروپا فیلمبرداری شدهاند کاملا گسترده و اسطورهای به نظر میآیند. با اینکه The Witcher به اندازه سریالی مثل Game of Thrones بودجه نداشته، اما موفق میشود دنیای فانتزی فوقالعادهای بسازد که قابل باور به نظر میرسد و کاملا در سطح فصلهای اول Game of Thrones ظاهر میشود.
The Witcher درباره یک شکارچی هیولاست، بنابراین در آن شاهد هیولاهای فانتزی برای رقابت با شخصیت اصلی هستیم. سریال از ترکیب خوبی از جلوههای ویژه بصری و میدانی استفاده میکند تا موجودات و هیولاهای زیادش را به وجود آورد، و نتیجه نهایی واقعا عالی به نظر میرسد. بعضی از هیولاها واقعا ترسناک هستند، مخصوصا استریگا یک بچه مُرده و نفرین شده که از رحم یک زن مُرده به دنیا میآید و گرالت مجبور است در یک قلعه متروکه و ترسناک با آن مبارزه کند. کاملا مشخص است تلاش زیادی شده تا صحنههای نبرد بدون اینکه مسخره باشند، بامزه و مهیج به نظر برسند. شمشیربازی در The Witcher واقعا شگفت انگیز است و کویل تمام تلاش خودش را برای قابل باور بودن این شخصیت به کار گرفته است.
کویل در نقش قبلی خودش به عنوان یک انسان ابرقدرت درست به کار گرفته نشد و در ابتدا به نظر میآید The Witcher هم میخواهد چنین اشتباهی را تکرار کند. گرالت آدم کمحرفی است، و حرفهایی که میزند تاریک و خشن هستند. اما کویل چیزی که روی کاغذ نوشته شده را به یک نقشآفرینی جذاب تبدیل میکند، که بخش مهمی از آن توسط حرفهایی که نمیزند به تصویر کشیده میشوند. حالات چهره او، زبان بدنش و استفاده به موقع او از عبارت «هوم» لحظات بامزه و جالبی به وجود میآورد که شخصیت او را غنیتر کرده است. بازیگوشی جذابی در شخصیت او وجود دارد که همیشه قابل تشخیص است، حتی با اینکه گرالت هرگز گارد خود را کامل پایین نمیآورد. اگر این سریال در دهه ۸۰ میلادی ساخته میشد هریسون فورد (Harrison Ford) میتوانست نقش گرالت را در آن بازی کند.
گرالت در سریال The Witcher نقشی مثل مکس دیوانه دارد، یعنی شخصیت اصلی داستان است اما در واقع اینطور نیست. اصل داستان درباره شخصیتهای اطراف اوست، و او نقش یک کاتالیزور را دارد که خطوط داستانی مختلف را به هم مرتبط کرده و وقایع را به حرکت درمیآورد. او همچنین عنصر «هیولای هفته» را وارد سریال کرده، یعنی هر اپیزود با بررسی حمله یک هیولا توسط او شروع شده و در نهایت گرالت با آن هیولا روبرو میشود. او یک قهرمان تمام عیار نیست، اما تماشای نبرد او با یک هیولا فوقالعاده است.
آنیا شالوترا نقش ینفر اهل ونگربرگ را بازی میکند، یک زن جوان ناقص که در روستای خودش مثل یک هیولا با او رفتار میکنند و با مبلغ خیلی کمی به یک جادوگر سرگردان به نام تیسایا (با بازی مایآنا بورینگ (MyAnna Buring)) فروخته میشود. تیسایا برای محفل قدرتمندی از جادوگران کار میکند که در تمام قلمروهای کانتیننت نفوذ زیادی دارند. او قابلیت جادوگری پنهان ینفر را کشف کرده و او را به دژی میبرد که در آنجا به کارآموزان آموزش جادوگری میدهند. ماجراجویی ینفر در این مدرسه جادوگری جذابترین بخش داستان است، و شالوترا با کمک گریم عالی سریال واقعا در نقش خودش غرق میشود.
برخلاف ظاهرش، خیلی زود مشخص میشود با اینکه ینفر وحشتزده است و از خودش تنفر دارد، اما هرگز حتی از نظر فیزیکی ضعیف نبوده است. در یکی از صحنههای ابتدایی ینفر، یکی دیگر از کارآموزان به او بیادبی میکند و او سریعا جوابش را میدهد، اما خیلی زود از آن کارآموز عذرخواهی میکند. ینفر در تمام عمرش یاد گرفته ضعیف و بیارزش باشد، در حالی که واقعا حتی بدون جادو شخصیت قدرتمندی است. شخصیت او دراماتیکترین رشد را طی این فصل تجربه میکند و شالوترا در تمام صحنهها عالی عمل میکند.
فریا آلن نقش شاهدخت سیری را با شجاعتی قابل باور بازی میکند، که با توجه به شرایط کنونی این شخصیت کاملا منطقی است. او در واقع فرودوی این داستان است، و آلن قهرمان جذابی برای همذات پنداری است چون برای انجام ماموریتش در کانتیننت از یک وضعیت خطرناک وارد وضعیت خطرناک بعدی میشود.
جوئی بیتی (Joey Batey) نقش جاسکیر بامزه را بازی میکند، شاعری که تصمیم میگیرد به دنبال گرالت برود و درباره قهرمانیهای او شعر بنویسد. طرفداران رمانها این شخصیت را به عنوان داندلیون میشناسند، اما هنوز مشخص نیست نام او در سریال کاملا تغییر کرده یا جاسکیر فقط لقبی است که او فعلا استفاده میکند. بیتی موفق میشود نقش یک همراه طناز را بازی کند که به جای مزاحم بودن واقعا بامزه است، پس وقتی به دردسر میافتد و گرالت به او کمک میکند، بیننده باور میکند جاسکیر برای گرالت اهمیت داشته تا خودش را برای او به دردسر بیاندازد. همچنین او خوب ترانه میخواند و شعرهایی که درباره گرالت مینویسد واقعا جالب هستند. من هم جای گرالت بودم قطعا از او به هر قیمتی محافظت میکردم.
نقطه ضعف اصلی سریال این است که گاهی اوقات داستان کمی پیچیده و گیج کننده میشود، مخصوصا وقتی شخصیتها نام اشخاص یا مکانهایی را میبرند که ما به عنوان مخاطب عادی با آنها آشنایی نداریم، یا وقتی افراد وارد بحث و گفتگوهایی درباره سیاست و روابط بین قلمروهای مختلف کانتیننت میشوند. این برای چنین سریالی که قصد دارد دنیای گستردهای خلق کند کاملا منطقی است. اما چندین صحنه در دژ ینفر وجود دارند که در آنها جادوگران بحثهای زیادی درباره روشهای نفوذ روی حاکمان قلمروها دارند، اما من به شخصه نمیدانستم آنها درباره چه کسانی حرف میزنند. اما خوشبختانه خیلی زود مشخص میشود تنها چیزی که از قلمروها باید بدانیم این است که اهالی نیلفگارد شخصیتهای بد داستان هستند.
سریال The Witcher با وجود مقیاس بزرگش، داستان خیلی کوچکی پیرامون سه شخصیت اصلی جذاب است. این یک داستان فانتزی کلاسیک درباره جنگ و جادو و پیشگویی، همراه با هیولاهای وحشتناک، تحقیقات ماوراطبیعه و کشمکشهای سیاسی است. نتفلیکس از مدتی پیش سفارش ساخت فصل دوم سریال را داده، و اگر آن هم به اندازه فصل اول سرگرم کننده باشد، امیدوارم حداقل هفت فصل دیگر هم از این سریال بسازند.
منبع و منتقد : آریامووی
[ad_2]