نقد و بررسی فصل اول و دوم سریال Barry

[ad_1]


تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست….

واپسین دقایق از فصل دوم سریال (بری) ماحصل تمام پیشزمینه های داستانی و ایده های درخشان نویسندگان سریال است: بری برکمن (بیل هدر) پس از یک درگیری شخصی و به منظور یک اعلام حضور قدرتمند و با شکوه مسافتی را رانندگی میکند. بدون آنکه از شرایط مکان مورد نظر و تعداد افراد داخل آن و… اطلاعی داشته باشد با یک کلت کمری وارد میشود و پس از قتل عام وحشیانه و غافلگیر کننده تمام افراد حاضر در صحنه در راهرویی تاریک محو میشود. همچون هیولایی که به وقت گرسنگی و از سر نیاز از مخفیگاه خود بیرون آمده قربانیان را یکی پس از دیگری به کام مرگ میفرستد و پس از ارضا روحی دوباره به انزوا و تاریکی پناه میبرد. بری در دقایق پایانی سریال همانگونه که همواره از او انتظار میرفت به سیم آخر زده و درحالیکه پیوند روح شوم خود با اهریمن را فریاد میزند
از بعد انسانی خارج شده و روح و‌جسم خود را تماما در اختیار او قرار میدهد…

مهمترین امتیاز ساخته درخشان شبکه HBO نه در ایده داستانی و نه در اپیزودهای پر خرج و سنگین و نه در تلاش برای بیان مفاهیم فرامتنی و… است بلکه بری مهمترین ویژگی خود را در یکدستی اثر و استحکام مابین متن فیلمنامه و کارگردانی به اثبات میرساند. یکدستی و استحکامی که از همان اپیزودهای نخست تا آخرین اپیزود رعایت شده و مخاطب به هیچ وجه شاهد گسست و ناهماهنگی میان متن و اجرا اثر نیست .
چالش اصلی سریال بری شناخت خود و درک ویژگی های روحی و به طبع رسیدن به ایده آل ترین روشهای ممکن برای برقراری ارتباط با دیگر بخشهای جامعه و درنهایت رسیدن به کمال و‌آرامش است. چالشی که با توجه به شرایط بری برکمن (گذشته تلخ در ارتش . شغل کنونی به عنوان یک مزدور حرفه ای . تنهایی و انزوا و کمبود عنصر عشق و خانواده) سخت و طاقت فرسا جلوه میکند.

بری آدمکشی حرفه ای و خونسرد است که در شغل خود بی همتاست. (به وضوح در اپیزودهای مختلف توانایی های کار او با سلاح گرم و مهارتهای نبرد فیزیکی و.. ) را مشاهده میکنیم. اما آنچه فکر او را مشغول میکند نداشتن هدف و نوعی اضطراب همیشگی است که او را رها نمیکند.نکته جالب زندگی او دراین است که تنها همشین و دوست صمیمی او نیز فردی طمعکار و سودجو است که اگرچه درظاهر خود را نزدیک به بری میداند اما عملا تنها بفکر کسب منفعت مالی و ترتیب دادن برنامه های مختلف و‌آدمکشی است. فیوکس خود را به نوعی پدر معنوی بری میداند و علاقه ای هم به دور شدن او از دنیای جرم و جنایت ندارد . نزدیکترین شخص زندگی بری بواقع مهمترین دشمن او نیز محسوب میشود !!
آشنایی اتفاقی اوبا کلاس آموزش بازیگری گویا وجه انسانی و شریف بری را بیدار میکند. کلاس بازیگری به عنوان عنصری امید بخش به او ومخاطب یادآور میشود بری میتواند نیمه گمشده خود راهم بازیابد. میتواند مفید باشد. میتواند به دیگران شور و انگیزه داده و میتواند برای ادامه حیات بدون نیاز به قتل و خونریزی کار را پیش ببرد. به واقع تقابل روح آلوده و تباه بری با پدیده ای بنام هنرهای نمایشی میتواند موقعیت و سکو پرتابی باشد برای نجات یک شهروند … شهروندی که آگاهانه خواهان تغییر و سیر صعودی و‌پالایش روح است.
پس به همین دلیل روایت داستانی بری مدام میان تلاش او برای رشد و‌پیشرفت در هنر نمایش و ماموریتهای کاری در رفت و‌آمد است. بری در هردو موقعیت نمایشی بیانگر تقلا ضد قهرمانش میان موانع سر راه است.

سازندگان سریال از آنجا که ضدقهرمانی قاتل و بیرحم را بعنوان سوژه اصلی داستان خود برگزیده اند پس به طبع به عنوان مخاطب مدام با بحث تقابل بری با عواقب اعمال ترسناکش طرف هستیم. او بزرگترین گناه (قتل هم نوع) را مرتکب میشود و از این طریق امرار معاش میکند. تنها هدفش در زندگی تعقیب و سپس ازپا درآوردن افراد مختلف هستند پس آشکارا روی آوردن او به دیگر بخش جامعه و تلاش او برای آرام کردن روح ویرانش نیز تبعات دارد. بری به وسیله گفتگو با دیگر هنرآموزان و همچنین استاد کلاس و از آنها مهمتر بواسطه اجرا در سالن تئاتر مدام با گذشته و اعمال ننگینش مواجه میشود. سریال تاکید میکند انسان را گریزی از مخمصه و عذاب روح نیست. بری با حضور در کلاس هنرپیشگی تماما میکوشد تا به آرامش برسد و وجه حیوانی خویش را پشت سربگذارد اما دراین امر ناکام میماند. بری اگرچه بنا به همت خود گهگاه به نقاط امن و آرامش بخشی نیز دست پیدا میکند اما تمام آنها گذرا و موقت هستند. تباهی و شومی و انرژی منفی سایه به سایه او را تعقیب میکنند و بری نمیتواند به شکلی کامل و با ثبات نیمه شریف و انسانی خود را به نیمه ترسناکش دیکته کند. وضعیت بری همچون انسانی است که در تلاش است خود را از باتلاقی دورافتاده و مخوف رها سازد اما تمام دست و پا زدن های او در نهایت به فرو رفتن بیشترش منجر می شوند.

نکته مشترک میان بری و دیگر شخصیتهای سریال تلاش آنها برای فرار از گذشته و رسیدن به شرایط ایده آل کنونی است. سریال تنها به تقلا بری اکتفا نمیکند. عشق زندگی او سالی و استاد آموزش بازیگری جین نیز همچون بری در کشمکش با روح زخم خورده خودهستند. سریال در همین راستا خورده پیرنگ ها را نیز همراستا با پیرنگ اصلی ترتیب میدهد تا شاهد خط سیر منطقی میان تمام داستانها باشیم. سریال تاکید میکند بری تنها موجود تک افتاده و رو به شکست جامعه خود نیست و هر فردی و با هر موقعیت (شغلی / اجتماعی) میتواند در جدال با زیست خود باشد.
در بحث کارگردانی نیز سریال میکوشد تمام توان خویش را به کار بگیرد تا مفاهیم فیلمنامه ای خود را پوشش دهد.
میزانسن ها آشکارا در تفهیم شرایط حاکم بر موقعیتهای داستانی کارکرد خود را دارند. همچون حضور عنصر آینه در اتاقهای آموزش. آینه به عنوان ابزاری که بازتاب دهنده تصویر اشخاص است در نماهای اثر کاربرد معنا داری دارد. همانطور که درونمایه کلی سریال در باب تقابل انسان با اعمال خویش است آینه نیز در بعد تصویری بیانگر رویارویی انسان با خود است. آینه در نماها حضور دارد تا به مخاطب تاکید کند انسان همواره با خود روبرو میشود و نمیتواند از این امر جدایی بورزد.
نماهای مدیوم لانگ و بعضا لانگ شات از صحنه اجرای تئاتر نیز به درستی عظمت محیط و به طبع نسبت کوچک افراد حاضر در صحنه را تداعی میکنند. بری و دیگر هنرجویان در صحنه ای بزرگ و وسیع چشم در چشم مخاطب میبایست خود رابیرون ریخته و با الهام گیری از گذشته تلخ خود نمایش را اجرا کنند (به واقع نمایش را روی صحنه زندگی کنند. بدون هیچگونه اغراق و بعد نمایشی و تزئینی)

رنگ و نورپردازی نیز در راستا تلاش بازیگران صحنه تئاتر به کمک تصاویر سریال می آیند همچون زمانی که بری میبایست نمایش پرتنش دونفره ای رابا سالی انجام دهد. رنگ های قرمز و مشکی دراین بخش پرکاربرد میشوند. بخش تاریک نماها بیانگر وجه سیاه و ناامیدانه زندگی بری هستند و قرمز غلیظ نیز بعنوان رنگی هشدار دهنده خبر از ادامه شرایط دشوار برای ضدقهرمان سریال را میدهد. مثال دیگر نمایی است که در آن بری در قابی به اندازه نیمه بسته و درحالت پشت به پرده سالن تئاتر قرار دارد. نوری که بر چهره او تابیده نیمه آن را در بخش تاریک قرار داده تا همواره بر دو وجهی بودن شخصیت او تاکید شود. در بخش پایانی سریال نیز درحالیکه شاهد خشم و خروش بری در مقابل دیگر اشرار هستیم نورپردازی راهرو مبارزه بوسیله روشن و خاموش گشتن چراغها مدام میان تاریک و روشن در نوسان است و درانتها و پس از کشتار جمعی نیز تاریکی مطلق محیط را در بر میگیرد . ( به نشانه سقوط دوباره و تمام عیار بری )
کارگردانی بری بنا به شرایط ملتهب داستانی خود از تنوع در دکوپاژ هم بهره میبرد . به عنوان مثال زمانی که بخواهد عنصر غافلگیری را به رخ مخاطب بکشد (همچون زمانی که بری قصد به قتل رساندن همخدمت سابق خود را دارد) دوربین را بیرون محیط گفتگو(ماشین) میگذارد و در نمایی کوتاه (به لحاظ زمان) شاهد پرتاب لکه های خون بر شیشه جلو ماشین هستیم . نمایی بشدت دلهره آور و کوبنده که نشان از باطن پلید و بیرحم یک قاتل حرفه ای دارد. زمانی که عنصر تعلیق نیز بر داستان حاکم است دوربین بدون عجله و با دوری از کات های پیاپی بخوبی شرایط دشوار را تصویر سازی میکند: همچون مبارزه نفسگیر و طاقت فرسا با شخصی که قهرمان تکواندو است. در این مبارزه تن به تن دوربین درحالت ثابت قرار میگیرد . بدون لرزش ناشی از تکنیک روی دست شاهد ضربات وارد شده هستیم و دوربین گاها با حرکت به چپ یا راست ادامه ماجرا را تصویر میکند. شرایط فیزیکی قدرتمند سوژه ها تعلیق را به اوج میرسانند و شاهد نماهای تمام قدی از آنها هستیم که هم موقعیت سوژه ها و هم همزمان آشفتگی و بی نظمی دیگر عناصر بصری لوکیشن را تفهیم میکنند (شلوغی خانه و بهم ریختگی وسائل)

بری در ترکیب لحن کمدی و نگاه تند و غمبار خویش به تعادل معنا داری میرسد. بری هیچگاه خود را وارد حیطه لوده بازی و موقعیتهای سخیف جنسی و. … نمیکند. شوخی های کلامی و موقعیتی را به اندازه و متعادل نمایش میدهد و همچنین از اکشن نیز در راستا تعریف داستان بهره میبرد و نه بیشتر. بری اولویت را بر روایت داستان و‌پرداخت شخصیتها میگذارد و از کمدی و اکشن برای پیشبرد پیرنگ خود بهره میبرد . سریال هیچگاه از این دوعنصر بیش از اندازه و اغراق شده بهره نمیبرد و میداند مدیریت زمان در هر اپیزود مهمترین امتیاز یک اثر نمایشی در مدیوم تلویزیون است .

نویسنده: امید سلیمی


برگرفته از آریامووی

[ad_2]
قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها