نقد فیلم da 5 bloods

۵ هم خون فیلمی در سبک درام جنگی آمریکایی منتشر شده در سال ۲۰۲۰ توسط شبکه نتفلیکس به کارگردانی اسپایک لی است که آن را با همکاری کنار جان کیلیک، بیتریز لوین و لوید لوین ساخته‌است.

*هشدار اسپویل*

اسپایک لی از نسل کارگردانان جسور و تند مزاج آمریکایِ پس از دهه‌ی هفتاد است که چه در فرم و چه در محتوا، به دنبال دست‌آوردهای نوین و کارآمد بودند. اسپایک لی از همان ابتدا با دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی پا به عرصه‌ی سینما گذاشت و به دنبال راهی بود که با زبان سینما سخنان خود را بیان کند.

اگر بخواهیم به طور خلاصه بگوییم، اسپایک لی صدایِ جامعه‌ی سیاه‌پوستان آمریکا در سینمای جهان است. صدایی که به دنبال حقوق خود در دل تاریخ آمریکا می‌گردد. تاریخی که پر است از جنایت‌هایی نابخشودنی در حق سیاه‌پوستان. مسئله‌ی نژاد در کارنامه‌ی اسپایک لی، یکی از قابل توجه‌ترین مشخصه‌های سینمای او است. اطمینان خاطری که اسپایک لی از برادری و برابری هم‌نژادهای خود دارد، در تمامی آثار او راه پیدا کرده و هیچ فیلمی از اسپایک لی نیست که در آن به حداقل یکی از مسائل سیاسی اجتماعیِ جامعه‌ی سیاه‌پوستان نپرداخته باشد.

فیلم «۵ هم خون»، آخرین اثر اسپایک لی، از دریچه‌ی جنگ ویتنام و تبعات سیاسی اجتماعی آن، باز هم به مسائل سیاه‌پوستان می‌پردازد. این فیلم راوی گروهی از سیاه‌پوستانی است که در زمان جنگ ویتنام در کنار یکدیگر و می‌جنگیدند و حال پس از گذشت سال‌ها دوری از آن جنگ، به سرزمین ویتنام بازگشته‌اند تا گنجی که از آن زمان در آن‌جا نهفته دارند را بازیابند.

فیلم سنت استعاری خود را از همین ابتدای داستان آغاز می‌کند. این که در جایی از تاریخی که پر از جنایت و تباهی است،گنجی نهفته است، نشانگر دیدگاه مد نظر اسپایک لی است. در واقع آن گنج، نه آن شمش‌های طلا است نه پیکر دوست و فرمانده‌ی قدیمی، بلکه درس عبرتی که این سفر برای مسافران خود و بینندگانش به ارمغان می‌آورد، آن گنج است.

شلخته ‌ی تأمل برانگیز؛ نقد و بررسی فیلم da 5 bloods

فیلم در ابتدا با یک سکانس مونتاژی از تصاویر مستند از دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی در آمریکا و ویتنام آغاز می‌شود. این سکانس با هوشمندیِ بسیار و مهارت بالا در تدوین، به خوبی می‌تواند اطلاعات تاریخی لازم را از اتفاقات مهم سیاسی اجتماعی آن زمان به بینندگانی که شاید اطلاعات کافی نداشته باشند منتقل کند. از سفر انسان به کره‌ی ماه تا ترور مارتین لوتر کینگ و درگیری‌های محمدعلی کلی با دولت آمریکا و تظاهرات هیپی‌ها و سیاه‌پوستان و جنگ ویتنام و … . فیلم از همین ابتدا با نشان دادن برخی تصاویر دلخراش و واقعی، شوکی را بیننده وارد می‌کند که به خوبی می‌تواند او را وارد فضای فیلم کند. فضایی که بار سنگینی از اتفاقات تلخ تاریخ را به دوش خود می‌کشد و مقداری از ان را می‌خواهد که با بیننده به اشتراک بگذارد. استفاده از تصاویر واقعی و مستند در فیلم، از نمونه کارهای آوانگاردی است که از کارگردان‌های جسوری مانند اسپایک لی بر می‌آید و از همان ابتدا به ما می‌گوید که با یک فیلم پست مدرن طرفیم، فیلمی که پایبندی آن چنانی به قواعد ندارد و در واقع می‌خواهد که قواعد خاص خودش را پی ریزی کند.

پس از سکانس مونتاژی ابتدای فیلم، وارد ویتنام جدید و پس جنگ می‌شویم. ویتنامی که پس از سال‌ها توانسته استقلال نسبی خود را بدست بیآورد و به یکی از قطب‌های اقتصادی آسیا بدل گشته. ۴ سرباز سیاه‌پوست قدیمی که آخرین حضورشان در ویتنام همراه بوده با قتل عام مردم آن‌جا، حالا برای تفریح و خوش‌گذرانی به این مکان بازگشته‌اند و با نوشیدنی‌های خنک از آن‌ها پذیرایی می‌شود. هم‌چنین، راهنمای تور آن‌ها در سفرشان، کسی است که پدر و مادرش به دست همین سربازها و هم‌رزمانش به قتل رسیده‌اند. همین نکته، نشانگر طعنه و ریشخند اسپایک لی است به شرایط فعلی جهان. شاید در ابتدا فکر کنید که اگر کسی با قاتلان پدران و مادران خویش معامله کند، به این معنا است که آن‌ها را بخشیده و تنها گذر زمان کافی است که دوستی و صلح، دوباره میان مردمان جهان برقرار شود. با دیدن ادامه‌ی فیلم و دنبال کردن آن تا پایان، متوجه خواهیم شد که این‌گونه نیست و بار روانی حوادثی مانند جنگ، هیچ گاه به پایان نخواهد رسید.

اگر از این سربازان آمریکایی که زمانی مردمان این سرزمین را قتل‌عام می‌کردند، پذیرایی می‌شود، به دلیل صلح و دوستی نیست. بلکه به دلیل پول و قدرت است. درآمدی که ویتنامی‌ها از توریست‌های آمریکایی خود کسب می‌کنند به اندازه‌ای هست که بتوان مرگ پدر و مادر را به خاطر آن فراموش کرد! این نکته زمانی بر آن صحه گذاشته می‌شود که یکی از سربازان، با خود می‌گوید که : «مرد نگاه کن! اگه همون موقع به جای جنگیدن چندتا شعبه مک‌دونالدز توی ویتنام تاسیس می‌کردیم خیلی زودتر و راحت‌تر اینجا رو می‌گرفتیم!»

در ادامه‌ با صحنه‌ی رقص و عیش و نوش سربازها در یک بار ویتنامی مواجه‌ایم. در همین صحنه، با ارجاع به فیلم «اینک آخرالزمان» از فورد کاپولا، که آن هم در مورد فجایع جنگ ویتنام است، اسپایک لی به یکی از پدرانِ فیلم خود ادای دین می‌کند. هم ادای دین و هم شوخی، زیرا مواجهه‌ی ما با لوگوتایپ یکی از تلخ‌ترین فیلم‌ها در مورد جنگ ویتنام، همراه است با یک صحنه‌ی عیش و نوش و رقص. هم‌چنین، خود ویتنامی‌ها که اصلی‌ترین قربانیان بی‌گناه این جنگ بودند، مواجه‌شان با این فیلم و محتوای آن به گونه‌ای است که نام آن را روی بارهای خود می‌گذارند!

شلخته ‌ی تأمل برانگیز؛ نقد و بررسی فیلم da 5 bloods

در ادامه‌ی صحنه‌ی عیش و نوش، با دورهمیِ سربازها، از طریق دیالوگ‌هایی که برقرار می‌کنند، مفاهیم و مسائل مورد نظر اسپایک لی بیان می‌شوند. از مشلات سیاه‌پوستان در بطن جامعه‌ی آمریکا بگیرید تا از اساس اشتباه بودن جنگ ویتنام و سوءاستفاده‌ای که از سیاه‌پوستان رد این جنگ شد. تا به همین‌جای نقطه از فیلم، اسپایک لی به خوبی توانسته که درون‌مایه‌های مدنظر خودش را به خوبی در فیلم پی ریزی کند. اما در ساحت فرم، تنها همین نیم ساعت ابتدایی فیلم کافی است که بفهمیم با یک فیلم شلخته و در عین حال خلاقانه مواجه‌ایم. تنها چیزی که فرم فیلم به آن پایبند است، کثرت عناصر بصری فیلم و کات‌های شلاقی است. کات‌هایی که به ناگه از فضای شاد و مفرح فیلم، بیننده را به تصاویر مستند و دلخراشِ واقعی منتقل کرده و به او شوک منتقل می‌کند.

دیگر چیزی که فرم فیلم به آن پایبند است، تاکیدی است که با کمک تدوین، به عملِ در آغوش گرفتن و دست دادن برادرانه‌ی «هم‌خون‌ها» می‌پردازد. هر صحنه‌ی در آغوش گرفتن سربازها یا دست دادنشان به یکدیگر، به کمک تدوین، دو بار تکرار می‌شود. که این نشانگر اهمیت این عمل نزد اسپایک لی است. کارهایی از این دست، نشانگر صمیمت دو طرفی است که آن را انجام می‌دهد. هم‌چنین، دو بار نشان دادن یک عمل به این شکل، آن هم به وسیله‌ی کات، یک تخطیِ کاملا واضح و جسورانه از قواعد فیلم‌سازی است و چنین تخطی‌ای از یکی از مهم‌ترین اصول اولیه‌ی فیلم‌سازی، بایستی که حتما دلیل مهمی داشته باشد. در ادامه‌ی فیلم و با یادآوری حوادث جنگ در فیلم، مفهوم برادری و رفاقت، یا به عبارتی همان «هم‌خون» بودن در فیلم بارها و بارها تکرار می‌شود و تاکید بسیاری به آن ورزیده می‌شود.

فیلم در بقایای پس از جنگ و خاطراتی که برای قربانیان آن باقی مانده، پرسه می‌زند. نکته‌ی قابل توجه این است که قربانیان جنگ از منظر این فیلم، هم مهاجمان‌اند و هم مدافعان. از نظر این فیلم، چه سربازهایی که مردم ویتنام را قتل‌عام کرده‌اند و چه آن بی‌گناهانی که کشته شده‌اند، همگی قربانیِ بازی‌های سیاسیِ حاکمان‌اند. این فیلم با اینکه همه را قربانی نشان می‌دهد، اما تمرکزش بر جامعه‌ی سیاه‌پوستانی است که در این جنگ از آن‌ها سوءاستفاده شده. هم‌زمانی که مردمان سیاه‌پوست در آمریکای دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ به دنبال حقوق مدنی خود دست به اعتراض و تظاهرات می‌زدند، تعداد بسیار زیادی از آن‌ها به خط مقدم جبهه‌های جنگ در ویتنام فرستاده می‌شدند. جنگی که در آن زمان واضح نبود که چرا دولت آمریکا علی‌رغم زیان‌های بسیاری که از آن می‌یدید، روی آن پافشاری می‌کرد. فیلم با تمرکز بر ۴ شخصیت اصلی و بازمانده‌ی خود از جنگ و آسیب‌هایی که پس از جنگ دیده‌اند، برای بیننده می‌گوید که: «جنگ هیچ‌گاه به پایان نخواهد رسید». این جمله چند بار از زبان شخصیت‌های مختلف فیلم تکرار می‌شود و به وضوح درون‌مایه‌ی فیلم را برای بیننده تشریح می‌کند.

هر یک از اعضای فیلم، رنجی را از گذشته‌ی تاریک در جنگ با خود حمل می‌کند و بار آن همواره روی دوشش سنگینی می‌کند. البته، پرداختی که فیلم به سنگینی بار این گذشته می‌کند، سطحی و شلخته است. بین ۴ شخصیت اصلی فیلم، توازنی ایجاد نشده و می‌توان گفت، پرداخت فیلم روی دو شخصیت فیلم که اوتیس و پاول باشند، بیشتر و تا حدودی دقیق‌تر است. دیگر شخصیت‌های اصلی فیلم، که ادی و ملوین هستند، پرداخت دقیقی به آن‌ها نشده و حضورشان در فیلم بیشتر ازینکه مورد توجه فردیت و درگیری فردی آن‌ها باشد، فدای صمیمی‌تر کردن گروه «هم‌خون‌ها» شده است. البته، با مرگ ناگهانی و دلخراش ادی و مرگ فداکارانه و فجیع ملوین، می‌توان گفت که این تصمیم اسپایک لی در پرداخت شخصیت‌هایش داشته درست بوده.

مرگ ناگهانی، فجیع و در عین حال کمیک ادی (که کاملا غیر منتظره با رفتن پایش روی یک مین منفجر می‌شود) به هر بیننده‌ای حتی اگر آن شخصیت را نشناسد شوک وارد می‌کند. اما تصور کنید که به جای ادی، پاولی که بیشتر و بهتر به شخصیت آن پرداخته بودیم به آن شکل کشته می‌شد، بدون شک چنین اتفاقی بسیاری از بیننده‌ها را از ادامه‌ی دیدن فیلن دلسرد می‌کرد، اما چون‌که شخصیت ادی شخصیتی نبوده که هم‌ذات پنداری ما را برانگیزاند، مرگ ناگهانی و فجیعش، اختلالی در روند ادامه یافتن فیلم ایجاد نمی‌کند. پاول شخصیتی است که درگیری‌های آن بیشتر مورد توجه فیلمساز بوده و نوع رابطه‌ای که او با فرزندش، دوستانش، گذشته‌اش و بیگانه‌ها برقرار می‌کند به روند جلو رفتن فیلم نظم می‌دهد، به همین دلیل، او آخرین فردی است که در فیلم کشته می‌شود.

شلخته ‌ی تأمل برانگیز؛ نقد و بررسی فیلم da 5 bloods

فشار روانی‌ای که پاول در فیلم تحمل می‌کند، از همان ابتدا، یکی از مهم‌ترین مسائل مورد توجه کارگردان است. تا آخرین دقایق فیلم، در مورد پاول و نوع مواجهه‌اش با زندگی، شاهد غافلگیری‌های زیادی هستیم. او در ابتدا فردی تصویر می‌شود که بیشتر از دیگران به نورمن و آراء او پایبند است. نورمن، فرمانده‌ی مفقودالاثر آن‌ها در زمان جنگ است که آرمان‌های آزادی‌خواهانه‌ی او، به نوعی جهان‌بینیِ «۵ هم‌خون» را تشکیل می‌دهد. در ادامه‌ی فیلم متوجه می‌شویم که نورمن، به شکلی کاملا تصادفی، توسط پاول کشته شده و همین مسئله است که پاول را عذاب می‌دهد.

نورمن، جهان‌بینی و آرمان هم‌خون‌‌ها است. چیزی که بعد از این همه سال آن‌ها را به دور یکدیگر جمع کرده و باعث شده که در ویتنام دیدار تازه کنند، جهان‌بینی و دیدگاه‌های جسورانه‌ی نورمن است. و پاول کسی است که به شکل پنهانی، این ارمان را به قتل رسانده و عذاب وجدان آن رهایش نمی‌کند. از نیمه‌ی دوم فیلم به بعد هم متوجه می‌شویم که پاول با بی‌اعتمادی و لجبازی‌اش، همه‌ را نسبت به یکدیگر بدبین می‌کند و آن جو خوش و خرم هم‌خون‌ها را به جوی مملو از تنش و درگیری تبدیل می‌کند. او مدام تکرار می‌کند که هر شب خواب نورمن را می‌بیند اما این خواب‌ها به دلیل پایبند بودن پاول به دیدگاه‌های نورمن نیست، بلکه به دلیل عذاب وجدانِ او است. کشتنِ نورمن در گذشته، با زیر پا گذاشتن دوستی و صمیمت هم‌خون‌ها در امروز، کاملا با شخصیت لجوج و گستاخ پاول همخوان است.

۵ هم‌خون، در حال سیر و سیاحت برای یافتن پیکر پوسیده‌ی آن جهان‌بینی آزادی‌خواهانه به ویتنام پا می‌گذارند، اما در ادامه متوجه می‌شویم که یافتن پیکر نورمن پوششی است برای آن‌ها تا به شکلی مخفیانه، طلاهایی که در یک ماموریت مخفی شده‌اند را پیدا کنند. در واقع، آرمانی همچون رفاقت و هم‌خون بودن، وسیله‌ای است تا این افراد به قدرت و پول برسند. چنین نیرنگی، تشابه بسیاری با هدف آمریکا در جنگ‌افروزی با ویتنام دارد و کنایه‌ی زیرکانه‌ی اسپایک لی به این واقعیت تلخ تاریخ است. یافتن طلاها در فیلم همراه است با قضای حاجت فرزند پاول و کاملا اتفاقی است، که این نکته‌ هم نشانگر زبان تند و تیز و شوخ طبع اسپایک لی است. پس از یافتنِ طلاها، استخوان‌های نورمن هم یافت می‌شوند. اما در ادامه‌ی فیلم و با نزاعی که بین تمامی اعضای دار و دسته‌ی ۵هم‌خون شکل می‌گرد، متوجه می‌شویم که آن آرمانِ صمیمی، همان موقع در ویتنام پوسیده و دیگر اثری از آن نیست. زمانی که پای پول و قدرت به میان می‌آید، آرام آرام تمامی آن رفاقت و صمیمت و صلحی که بین افراد برقرار بود از بین می‌رود. کانون تنش‌هایی که میان افراد شکل می‌گیرد، پاول و رفتار لجوجانه‌ی او است. و پاول کسی است که نورمن، نماینده‌ی آن جهان‌بینی را کشته. با ترک گفتن پاول از جوخه‌ی ۵ هم‌خون، اعضای جوخه به مرور با یکدیگر صمیمی‌تر می‌شوند و در کنار یگدیگر می‌جنگند.

در انتهای فیلم، پاول خودش قبر خودش را می‌کند و در همانجا توسط ویتنامی‌ها گلوله باران می‌شود، در واقع می‌توان گفت مرگ فجیع پاول، انتقام سخت اسپایک لی از کسانی است که همانند او، آرمان‌های آزادی‌خواهانه‌ی سیاه‌پوستان را کنار می‌گذارند. اما نکته‌ی جالب توجه این است که قبل از مرگ پاول، روح نورمن دوباره به نزدش آنده و او را می‌بخشد. در واقع، آن جهان‌بینی آزادی‌خواه، میل دارد که به آغوش پاول (و امثال پاول) بازگردد ولی این پاول است که با غرور و خودبینی‌اش او را پس می‌زند و در انتها نیز به طرزی فجیع کشته می‌شود.

شلخته ‌ی تأمل برانگیز؛ نقد و بررسی فیلم da 5 bloods

تنها کسی که از جوخه‌ی هم‌خون‌ها زنده می‌ماند، اوتیس است. اوتیس تنها کسی است که در میان آن افراد، به خانواده اهمیت می‌دهد و ارزش عشق را می‌شناسد. این نکته به پیام مورد نظر فیلم اشاره‌ی مهمی دارد. در فیلم بارها به مسیح و پیامِ صادقانه‌ی او که: «یکدیگر را دوست بدارید» اشاره می‌شود. نه سیاست و نه ایدئولوژی، هیچ کدام برای بشریت راه سعادتی را نتوانسته‌اند هموار کنند. تنها راه حلی که در این فیلم هم به آن اشاره می‌شود، عشق‌ورزی انسان‌ها به یکدیگر و بخشیدن است. گذشتن از اشتباهات گذشته و بدون انتظار دوست داشتن، پیامی است که فیلمِ «۵ هم‌خون» در خود نهفته دارد. اگر هم‌خون‌ها ویتنامی‌ها را می‌کشند و اگر ویتنامی‌ها به دنبال طلاها دست به قتل می‌زنند و اگر آن دلال فرانسوی با وقاحت تمام به دنبال کلاه‌برداری است، همه به این خاطر است که هیچ کدام نمی‌توانند بیخیال گذشته و جنایات آن بشوند و هیچ یک از آن‌ها در دل خود، هیچ عشقی برای دیگری کنار نگذاشته است. لازمه‌ی بخشیدن، دوست داشتن است و این چیزی است که شخصیت‌های فیلم فاقد آن هستند و به همین دلیل است که در انتهای فیلم آن همه خون ریخته می‌شود. با اینکه جنگ به پایان رسیده، اما بقایای آن جنگ چه به شکل مین در زمین‌های جنگلی و چه به شکل فشارهای روانی در ذهن افراد، هم‌چنان خون می‌ریزد.

فیلم «۵ هم‌خون» یک فیلم کاملا ضد جنگ است و با نشان دادن فیلم‌های مستند از فجایعی که جنگ به بار می‌آورد و گفتن داستانی که به شکلی استعاری به آسیب‌های بسیار جنگ اشاره می‌کند، هر دو جبهه‌ی مهاجم و مدافع در هر جنگی را قربانی قلمداد می‌کند.

پیام و محتوای فیلم، عمیق است و تاثیرگذار، اما فرم شلخته‌ی فیلم از تاثیرگذاری این پیام می‌کاهد. شاد بتوان گفت تنها هوشمندیِ اسپایک لی برای متاثر کردن بیننده در مقابل پیام فیلمش، استفاده از تصاویر مستند است. دیگر ابداعات فیلم نظیر کات زدن از تصویر سینمایی به تصویر مستند در یک صحنه و شکستن مداوم خط فرضی و کات‌های بی دلیل بسیار، تنها ادا اطوارهای پست مدرنیستی و لجوجانه در عرصه‌ی فیلم‌سازی‌ است که این روزها گریبان‌گیر فیلمسازان بزرگی نظیر اسپایک لی هم شده است! فیلم برای نشان دادن گذشته، فضای بصری فیلم و نسبت قاب تصویر را تغییر می‌دهد که خلاقیت جالب توجهی است. اما در صحنه‌های جنگیِ فیلم که در گذشته رخ می‌دهند، کارگردانیِ شلخته‌ی اثر از پس ترسیم زمان و مکان بر نمی‌آید و بیشتر از این‌که روند پیش رفتن عملیات را نشان ما بدهد، ملغمه‌ای از کشت و کشتار و خونریزی را به شکلی ناشیانه برای ما تصویر می‌کند.

شلخته ‌ی تأمل برانگیز؛ نقد و بررسی فیلم da 5 bloods

شاید توجیه چنین کارگردانی‌ای با آن موسیقی متن ناهماهنگ و متضاد با حال و هوای فیلم، این باشد که عدم ارتباطی که در اجزای مختلف فرم فیلم احساس می‌شود، همان عدم ارتباطی است که آدم‌ها با جنگ احساس می‌کنند. شاید درست باشد اما به نظر بنده، هر فرم ضعیف و شلخته‌ای، هر توجیهی هم که داشته باشد، از جذابیت و سرگرم کنندگی فیلم می‌کاهد و این یک ضعف است.

فیلم «۵ هم‌خون» با اینکه پیام مهم و صلح‌دوستانه‌ای دارد، اما با پرگویی بسیار و کش دادن بی مورد داستان فیلم‌نامه، خسته کننده ظاهر می‌شود. پرداخت‌های نه چندان قوی شخصیت‌ها و گره‌های داستانی کلیشه‌ای فیلم، فیلمی را که می‌توانست درجه یک باشد را تا سطح یک فیلم متوسط پایین می‌کشند. اگر به طور کلی بخواهیم به فیلم نگاه کنیم، ایده‌ی اولیه‌ی فیلم، جسورانه و زیبا است: «بازگشت به میدان جنگی که اکنون سرزمین عیش و نوش است و مواجهه با خاطرات پس از جنگ». بیشتر نظرات مثبتی که فیلن نسبت به خود دارد، مدیون این ایده‌ی عمیق و تاثیر گذار است. اما ساخت و پرداختِ این ایده که نیازمند داستان غافلگیر کننده‌ و شخصیت‌های ملموس و عمیق است، به خوبی انجام نشده. در فیلم نه داستان هیجان‌انگیز و چشمگیری می‌بینیم و نه شخصیت ماندگار و عمیقی. ایده‌ی عمیقِ فیلم فدای پرداخت سطحی اسپایک لی شده است. پرداختی که به جای اصالت دادن به درگیری‌های ذهنی شخصیت‌ها، به دنبال تظاهری لجوجانه در ادا اطوارهای پست مدرنیستی است.

فیلم با اینکه قساوت قلب انسان‌های امروزی را نقد می‌کند، اما با پایان خوشی که در فیلم رقم می‌زند، خوش‌بینی خود را نسبت به اینده اعلام می‌دارد. با اینکه تنها یک نفر از اعضای هم‌خون‌ها زنده می‌ماند، اما همان یک نفر تمامی آن طلاها را به جایی می‌رساند که باید برسند. کمک به انجمن‌های سیاه‌پوستی و نیازمندان و همچنین کمک به گروه‌هایی که مین‌های به جا مانده از جنگ ویتنام را خنثی می‌کنند، همان آرمانی بود که نورمن از آن می‌گفت. با اینکه در طول فیلم، بارها و بارها، صلح دوستی و عشق به هم‌نوعان توسط شخصیت‌های فیلم زیر پا گذاشته می‌شود، اما انتهای خوش فیلم هم فشار روانی بیننده را از دیدن آن همه تصاویر دلخراش می‌کاهد و هم جهان‌بینی صلح‌دوستانه‌ اسپایک‌لی را یادآور می‌شود.

فیلم «۵ هم‌خون»، با تصاویر مستند از درگیری‌های سیاسی اجتماعیِ پیرامون جنگ ویتنام آغاز و با سخنرانیِ مارتین لوتر کینگ، از بزرگ‌ترین آزادی‌خواهان تاریخ آمریکا به پایان می‌رسد. ۵ هم‌خون در طول دو ساعت و چهل دقیقه بدبینی خود را نسبت به میل زیاد انسان به کشت و کشتار اعلام می‌کند ولی با پایان خوشی که رد فیلم رقم می‌زند، به امیدواری خود نسبت به آینده‌ی بشریت اصالت می‌دهد. این فیلم با فرم شلخته‌اش خسته‌تان می‌کند و با پیام تاثیرگذارش، شما را به فکر فرو می‌برد.

شلخته ‌ی تأمل برانگیز؛ نقد و بررسی فیلم da 5 bloods

نقل شده از گیمفا

[ad_2]
قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها