نقد و بررسی فیلم Greta: هیجانی سطحی‌تر از این وجود ندارد!

فیلم Greta (گرتا) یک فیلم آشغال است. به نظرم لازم نیست بیشتر از این بگویم چون اگر این کار را بکنم بیشتر از تلاشی که نیل جوردن (Neil Jordan) کارگردان فیلم در ساخت این فیلم مهیج مسخره انجام داده تلاش کرده ام. Greta داستانی مخصوص حومه‌ی شهر است – داستانی که افرادی که تاکنون وارد شهر نشده اند به یکدیگر می گویند تا ادعا کنند مردم مناطق شهری چقدر خطرناک و دیوانه هستند. قرار نیست ارزش های سنتی فرانسیس (با بازی کلویی گریس مورتس (Chloe Grace Moretz)) اهل بوستون او را نجات دهند. تلاش برای انجام کاری انسان دوستانه فقط باعث می شود او وارد بازی یک بیمار روانی شود. این تمام چیزی است که Greta برای گفتن دارد. شخصیت A تلاش می کند کار خوبی برای شخصیت B انجام دهد، اما شخصیت B یک بیمار روانی است که شخصیت A را تعقیب کرده و به او آزار می رساند. پایان. این فیلم فرصت های خوبی برای بررسی سن گرایی، روابط مادر- دختری و وابستگی به یکدیگر دارد. اما به جای آن سریعا وارد داستان کلیشه ای و احمقانه‌ی تعقیب کننده پیرامون شخصیت های تک بعدی خودش می شود.

فرانسیس هنوز در حال سوگواری مرگ مادرش است، اما یک روز در ایستگاه مترو، یک کیف دستی رهاشده پیدا می کند. او تصمیم می گیرد این کیف را به صاحبش، گرتا (با بازی ایزابل هوپر (Isabelle Huppert)) زن تنهایی برگرداند که تلاش می کند رابطه‌ی دوستانه ای با فرانسیس آغاز کند. در ابتدا، فرانسیس او را به عنوان جایگزینی برای مادرش قبول می کند، اما یک شب موقع شام متوجه می شود گرتا در تمام شهر این کیف دستی ها را رها می کند، و امیدوار است زنی جوان را به دام بیاندازد. فرانسیس تلاش می کند رابطه‌اش با گرتا را به هم بزند، اما این کار باعث می شود گرتا مصمم تر شود. بالاخره مشخص می شود گرتا دیوانه است و می خواهد فرانسیس را به تسخیر خودش درآورد.

 

این تمام داستان است. اگر تریلر Greta را دیده باشید، درواقع خود فیلم Greta را کامل دیده اید. هیچ پیچش شوکه کننده و خاصی در داستان وجود ندارد. همه چیز کاملا مستقیم و سرراست است، که یعنی حتی در فیلم شاهد ترس های لحظه ای هم نخواهید بود. در دنیایی که داستان های زیادی درباره‌ی افراد تعقیب کننده وجود دارد، شاید Greta فقط به دلیل وجود داشتنش امتیازی بگیرد، اما این داستان قبلا به روش های بهتری بیان شده است. جوردن آنقدر مشتاق است هرچه زودتر سراغ بخش تعقیبی داستان برود که اصلا برای معرفی درست و حسابی شخصیت ها تلاشی نمی کند. فرانسیس ۲۰ دقیقه پس از شروع فیلم راز گرتا را می فهمد. هیچ رابطه ای بین شخصیت ها به وجود نمی آید، و شخصیت ها فقط به دو شکل «زن جوانی که مادرش را از دست داده» و «زن مسنی که دخترش را از دست داده» تعریف می شوند. هیچ تعریفی برای فرانسیس و گرتا به جز قربانی و بیمار روانی وجود ندارد.

هنگام تماشای Greta به این فکر می کردم که این فیلم چقدر بی رحم است، آن هم نه در مورد فرانسیس بلکه در مورد گرتا. فیلم هیچ همذات پنداری‌ای با او نمی کند، و این فیلم با بازیگر بزرگتر به عنوان نقش مکمل استفاده کرده است. گرتا موفق نمی شود یک انسان واقعی و قابل باور باشد؛ او یک هیولاست و فیلم او را به شکل شخصیتی عاری از هرگونه زیبایی و ظرافت نشان می دهد. هوپر بازیگر فوق العاده‌ای است، اما فیلم Greta به او هیچ فرصتی برای درخشش نمی دهد. او این نقش را به شکل دیوانه ای معمولی که نسبت به عواقب کارهایش بی توجه است بازی می کند. اما هیچ تلاشی برای بیان داستان سرگذشت این شخصیت انجام نمی شود چون فیلمنامه با او مثل یک انسان واقعی رفتار نمی کند. او یک هیولاست که خیلی هم بد به نمایش درآمده است.

 

ای کاش می دانستم هدف این فیلم چه بوده و چرا یک کمپانی تامین مالی و وظیفه‌ی انتشار آن را برعهده گرفته است. حتی اگر می دانستید کارگردانی جوردن فاقد هرگونه هویت و سبک خاصی است، باز هم می توانستید با دیدن لحظاتی از فیلم متوجه شوید این داستان هیچ ویژگی خاصی ندارد. روش های جالبی برای بیان چنین داستانی وجود دارند، اما Greta از تمام این روش ها دوری می کند. این فیلم با هر بخش از داستان به سطحی ترین شکل ممکن رفتار می کند. Greta همیشه به دنبال ساده ترین انتخاب ممکن است، و به خاطر این کارش انتظار تشویق دارد.

اگر به چیزی که Greta می گوید اعتقاد دارید – اینکه افرادی بدذات وجود دارند و آماده اند شما را بربایند و زندانی کنند چون شما آنقدر آدم خوبی بوده اید که وسایلشان را به آن ها برگردانید – نمی دانم به شما چه بگویم. این فیلم مسخره و چرند است، اما با کارگردانی و نویسندگی بهتر می شد آن را به چیزی شوکه کننده و به یاد ماندنی تبدیل کرد. اما به جای آن Greta فیلمی در زیرژانر تعقیب کننده ها است که به شدت به اعتبار چنین فیلم هایی ضربه می زند.

امتیاز مخاطبان IMDB

۶.۲
قابل قبول !
قبلی «
بعدی »

۱ دیدگاه

  1. به نظر من کار کار گردان فوق العاده است فیلمنامه عالی نوشته شده تغییر صدای موزیک در سکانس های مختلف نمایش قهرمان و ضد قهرمان و قلاب مخاطب به دیدن انتهای فیلم نمایش دوربین از زوایای مختلف خصوصا صحنه قرار دادن فنجان در ماکرو فر و آسانسور بیشتر مخاطب را بدنبال خود می کشد . . صدای موزیک قرار دادن گرتا درون جعبه و باز هم صدای نواختن پیانو در سراسر از داستان فیلم وجود رمز و راز های آزار دهنده که قهرمان را می آزارد و همچنان به ادامه زدن پیانو ادامه می دهد به نظر من فیلم شاهکار کارگردان هست و احتیاج به دیدن چندباره دارد تا بیشتر درموردش برات بگویم و تا به حال دنبال اینچنین فیلمی بودم که از کارگردانی نیل جردن با نویسندگی .ری رایت دیدم و بسیار عالی بود سکانس آموزش پیانو نشان دهنده این هست که دوباره یقه مخاطب را گرفته و بدنبال خود می‌کشد که در ادامه داستان چه اتفاقی خواهد افتاد حتی نمایش مهر مادری که ضد قهرمان از خود نشان می‌دهد در ادامه هیجان داستان با آموزش پختن نان و صحنه نمایش حالات روحی و روانی در گرتا را نمایش گذارد، حس آرامش در ادامه داستان با درمان انگشت قطع شده مادر با کنترل گرتا. فیلمنامه عالی نواختن ش‌پن برای رد کردن حواس فردی که برای نجات گرتا آمده و بطرز عجیبی با آمپول و زدن تیر خلاص نمایش می‌دهد جای بسیار صحبت فیلم دارد و تنها به دیدن موضوع نباید اکتفا کرد. که چون فیلم دارای صحنه های روانی دارد تحلیل درست نکر حتی در مترو و دولار موزیک لطیف توام با آرامشی که کارگردان برای این صحنه انتخاب کرده. نقد و بررسی و تحلیل فیلم ادامه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها