نقد و بررسی فیلم The Devil All the Time | استوار!

[ad_1]

شیطان تمام‌ وقت (The Devil All the Time)، اثری بسیار خوش‌ساخت و رازآلود است که داستان عالی و بسیار گیرایی روایت می‌کند؛ فیلم به آرامی و ذره-ذره هر بخش را پردازش و درنهایت همه چیز را منسجم ارائه می‌دهد. تشبیه ساختارِ “شیطان تمام وقت” به یک درخت جالب توجه است! دقیقاً به مانند درختی محکم و استوار، اوایل و پایه/ریشه در عُمق کاشته می‌شود و به مرورِ زمان هر شاخه پیچ خواهد خورد و برگ‌های سبز در نهایت به یک درخت کامل تبدیل می‌شوند… این “کامل شدن” و به درستی قرار گرفتن هر بخش سر جای خودش، مهم‌ترین خصیصه‌ی فیلم است؛ حال جدا از داستان، دیگر اِلمان‌ها و “نیازها” همگی حضور موجه‌ای دارند و جمع‌بندی رضایت بخش است. در ادامه و بررسی این عنوان، با من و سینما-فارس همراه باشید.

“بیل اسکاشگورد” در بین تیم بازیگری قدرتمندِ “شیطان تمام وقت”، بهترین است؛ شخصیت پردازی بی‌نظیر که جای خود دارد! (چشماش! حدس زدید؟!  یادآور موجودی ترسناک در عنوان IT؛ شخصاً چنین تنوع در بازیگری را بسیار ارزشمند می‌دانم! )

از تیمِ بازیگری و چگونه شخصیت پردازی‌ها شروع می‌کنیم؛ جالب است، علاوه بر اینکه تعداد کاراکترها کم نیست، قصه و پس زمینه‌ی هرکدام وجود دارد و مسیرشان نیز طولانی است! بله در “شیطان تمام وقت” (همیشه شیطان، یا هر ترجمه‌ای) تعدادِ شخصیت‌ها نسبتا زیاد است، امّا فیلم به هیچ عنوان کوچک‌ترین زمانی را از دست نمی‌دهد و با این حال “اضافه‌ای” ندارد؛ همه چیز با توجه به عواملِ مرتبط با چهارچوب ساخته شده‌شان، روندی تند و یا کند دارند. برای اجراها در یک کلام، به طرز فوق‌العاده‌ای تمامی بازیگران می‌درخشند. استثناهایی وجود دارد (که البته مربوط به بازیگر نیست، بلکه شخصیت پردازی ایراد دارد) ولی سطح بازیگری و ایفای نقش‌ها، با توجه به تعداد زیادشان بی‌نظیر است و هرگز اختلالی در این بین وجود نخواهد آمد. چند نفر باقی مانده به مانند “کارل” و کشیش ماجرا پترسون، بازیگرانشان ثابت شده است! و این شخصیت پردازی است که لنگ می‌زند و اجراها را ضعیف جلوه می‌دهد…

بلعکسِ تصویر و گفته‌ی قبلی، “رابرت پتینسون” و کشیش بدترین عضو گروه هستند؛ بدون شک مشکل از پتینسون نیست و این بازیگر با استعداد، قبل‌تر خودش را اثبات کرده… در واقع ضعفِ اصلی شخصیت کشیش و نقشش در کلیت فیلنامه است!

راوی جزو شخصیت‌های مرتبط با فیلم نیست! امّا نشان دهنده‌ی چند موضوع مختلف است؛ با توجه به این که “راوی” نقشِ کلیدیِ ماجرا را دارد و حائزاهمیت‌ترین صحبت‌ها و روایات برعهده اوست، دیگر جای ضعفی برای شخصیت پردازی‌ها باقی نمی‌ماند. هر کجا که لازم بوده، کم و کسری‌ها جبران می‌شوند و این موضوع که «راوی چرا حضور دارد و استفاده‌ی از او در روند داستان چیست؟» دو وجهه دارد؛ اولین موضوع کمی منفی جلوه می‌کند، «آیا نیازی بوده و یا هست که به مخاطب برخی مسائل را مستقیم گفت و اشاره داد؟ و یا مخاطب بدون تلاش، همه چیز دستش بیاید؟» در حالت معمول، چنین موضوعی درست است و به ضرر فیلم و یا اثر است، ولی در موردِ “شیطان تمام وقت” و استفاده‌اش از این مهم، قضیه فرق دارد. دومین موضوع این است که «پردازش شخصت‌ها و بُعدهای مختلفشان، با توجه به فیلمنامه نیازمند چنین اطلاعات و چهارچوب‌های مهم است» اقتباس تماماً درست از منبع و پیاده کردن تمامی ریزنقش‌ها و اطلاعاتِ تکمیلی، چنین موضوعی را به وجود خواهد آورد. امّا در این عنوان، مطمئناً دومین مسئله و با تاکیدِ بر “مثبت” بودنش در جریان است!

آروین تمامیِ خط داستانی‌ها را با هم ادغام می‌کند و نقش اساسی در فیلم دارد؛ آغاز مسیر این شخصیت، پردازشِ آرامش در دراز مدت و سرنوشت نهایی‌اش، همگی عالی هستند! “تام هالند” به خوبی از عهده‌ی چنین نقشی برآمده و در کل می‌تواند آینده‌ی خوبی در حرفه‌اش داشته باشد!

“راوی” بسیاری از خلأها را پر می‌کند و نقش فوق‌العاده‌ای در کلیت اقتباس از کتاب و منبع دارد؛ شخصیت‌ها فراز و نشیب مختلفی دارند، این موضوع که تمامشان به درستی و به جا مسیرشان به هم مرتبط می‌شوند، واقعاً شگفت‌انگیز است (حال به مانند یک کتاب، جزئیات اضافی داده می‌شوند و عمق بیشتر می‌شود) اینجا حضور راوی نمایانگر چنین عملکرد درستی در رابطه با اقتباس است…! اقتباس درست از منبع، نیازمند جوانب زیادی است و باید در نظر داشت، “شیطان تمام وقت” هرگز وقتی تلف نمی‌کند و به همین دلیل، هرگز کسل کننده و یا از نفس نمی‌افتد؛ در واقع هر نقطه و خط داستانی، کششِ بسیار با توازنی دارد و عوامل درستی پشتش هستند. به راستی که درازیِ این قصه حس می‌شود و این ابتدا تا انتها، با توجه به گذرا بودن سال‌های در جریان اصلی، گیرا و حاکم است! داستان پر پیچ خم است و هر لحظه که شخصیت‌هایش تا مرزِ “بی ‌حسی” و ضعف پیش می‌روند، فیلم سریعاً جبهه را تغییر می‌دهد و به سراغ دیگران می‌رود؛ استفاده از خط داستانی‌های متعدد، الگویی درست ایجاد کرده است. عوامل گفته شده برای انتظارات کافی هستند و جوابگو برای لذت بردن از فیلم، امّا ضعف‌هایی نیز وجود دارد که نمی‌شود از آنها چشم‌پوشی کرد؛ شخصیت کشیش پترسون، اصلاً پرداخت درستی ندارد و نیاز به گسترشِ دیدگاه‌هایش، نقش و دلایل حضورش به شدت احساس می‌شود؛ به دلیل اینکه خط داستانی آروین با این شخص گره می‌خورد و اثرگذاری مهمی بر اتفاقات و تحول آروین و همه چیز! دارد، ضعف در این بخش ضربه‌ی بسیار سنگینی به ماجرا وارد می‌کند. مفاهیم مختلف و کلا بُعدِ مذهبی را کنار بگذاریم، چرا که در پایان تکراری می‌شوند! دیگر قصه‌ی به نسبت ضعیف، ماجرا و سرنوشتِ لی است؛ بیشتر از هرچیزی پایانِ ماجرای این شخص بد است تا گذرا بودن اهمیت واقعی‌اش (دیگر ضعف‌ها در ادامه)

حوادث/اتفاقاتِ یکی دوتا نیستند و همگی غیرمنتظره هستند؛ با توجه به اینکه فیلم وقتی تلف نمی‌کند، هیجان و همراهی مخاطب را در پی دارد! در بخش میانی امّا، اندک مشکلاتی دیده می‌شود.

با این همه، تماشایِ “شیطان تمام وقت” حس فوق‌العاده آرام‌بخشی دارد؛ فضاسازی و القای حوادث، مفاهیم و درکل هر موضوع مرتبط با دوره‌ی درونِ فیلم، به مانند یک الماس می‌درخشند! در نمایشِ دهه‌های قدیمی و یا هرچیزی که فیلم قصد ارائه‌اش را دارد، اِلمان‌های بسیاری، نقش‌های کلیدی دارند؛ برخی‌شان بد است و دیگری‌شان خوب! اول از همه مفاهیم استفاده شده… مذهب خود نقشِ اساسی در این داستان دارد و کلیدی ترینشان است؛ مبحث جالب جاییست که به موجب فیلترهای همیشگی امروزی، هرگز مفهومی ناقص نخواهد شد. فیلم به تفکرات و اظهارات مختلف به خوبی می‌پردازد و یک جانبه عمل نمی‌کند، ولی مشکل کلیت ماجرا است و جز اهمیتی ندارد؛ مذهب به اکثر بخش‌ها کمک می‌کند و به موجبش، اتفاقات و وسعتِ برخی مسائل افزایشی می‌شود (حال حاشیه به کنار!) شاید در جز چنین موضوعی مثبت واقع شود، ولی به مرور زمان و در کلیات اثر اندکی تکراری می‌شود! فساد، مفهوم دیگر است؛ نمایش، تعریف و پیمایشاتِ “فساد” خود بحث طویلی دارد و استفاده و پیشروی چنین تخریب‌کننده‌ای، در این داستان اهمیت زیادی دارد. “شیطان تمام وقت” در اکثر مفاهیمش یکی به نعل می‌زند، یکی به میخ!

در آخر هر موضوع سر جای خودش قرار می‌گیرد و مسیرهای مشخص شده، همدیگر را قطع می‌کنند؛ در متن گفته نشد، امّا پایان‌بندی و مهم‌تر از آن سرنوشت آروین، بسیار فوق‌العاده است!

سرک کشیدن و استفاده‌ی زیاد فیلم از بسیاری از مفاهیم و یا چهارچوب‌ها، یک ضعف است؛ در واقع موضوعات گفته شده را مثل فضاسازی و ارتباط مخاطب با اثر، به خوبی جواب می‌دهند، امّا مشکل اینجاست که بسیاری از “انتخاب شده”ها در این عنوان سنگین هستند؛ جنگ و سیاست، مذهب، عقاید افراطی و فساد، موضوعاتی مثل قضایای کارل و همسرش به صورت عکاس مدل، قاتل سریالی…! هرکدام از این موضوعات خود مطلب جداگانه می‌خواهند و همه را با هم ارائه دادن، سرانجام خوب نیست. در رابطه با فُرم و اهمیتش در چنین فضاسازی باید گفت «نه خوب است، نه بد» تمامی اِلمان‌ها راضی کننده هستند ولی نه بیشتر از این! تنها شاید تدوین و کات‌های بسیار جذاب نقش و زمان‌بندی بی‌مانندی دارند و از دیگر وجه‌ها، پررنگ‌تر و بهتر هستند (تا یادمان نرفته، موسیقی متن‌های این عنوان، تَهِ هماهنگی با سال‌ها و دهه‌های گذشته است!) جمع بندی و سُخن آخر؛ شیطان تمام وقت ضعف‌هایی نیز دارد و در صورت ریز شدن در عمق چنین موضوعاتی ایرادات مشخص‌تر می‌شوند، ولی فیلم تماشایی است…! در ادامه و تکمیلی بر تشبیه اولیه، درختِ کامل برخی از شاخه‌ها و برگ‌هایش خشک و یا گندیده می‌شوند؛ ولی هنوز هم استوار و محکم سرجایش باقی مانده می‌ماند!

 

Loading ... Loading …

نقل شده از گیمفا

[ad_2]

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها