[ad_1]
سگهای انباری، داستان عامهپسند، ضد مرگ، بیل را بکش، پستفطرتهای لعنتی، جانگوی از بند آزادشده، هشت نفرت انگیز و این اواخر روزی روزگاری در هالیوود؛ نه فیلمی که پشت تمامی آنها کارگردان کلهشقی به اسم کوئنتین تارانتینو ایستاده است و سادیستیک میخندد! فیلمسازی که سبک خود را دارد؛ سبکی که با موسیقیهای خاص و غیرمنتظره، خون و خونریزی و کشتار، شخصیتهای حراف و وراج و ساختار غیرخطی فیلمنامه درهم تنیده شدهاست. البته در این میان باید از فیلم آخر تارانتینو چشمپوشی کرده و آن را به حساب نیاوریم زیرا روزی روزگاری در هالیوود به مثابه پایانی اسف بار بر دستاوردهای تارانتینو در طول ۲۲ سال فیلمسازی است. به هر حال از سینمای تارانتینو خوشتان بیاید یا نه نمیتوانید منکر جذابیت و شگفتانگیز بودن آن شوید؛ وسترنی که به جای یک روز آفتابی و سوزان در سکوت و تاریکی شب باشد؟ چرا که نه. وسترن در برف و بوران چطور؟ چرا که نه. به رگبار بستن هیتلر در سینمایی فرانسوی و عوض کردن مسیر تاریخ؟ چرا که نه. اما چه چیزی پشت این فیلمها وجود دارند و چه چیزی را درباره شخص تارنتینو به ما میگویند؟ چه چیزی آنها را خاص میکند؟ QT8: The First Eight تلاشی برای پاسخ به این پرسشها است؛ اما آیا در پیدا کردن پاسخ مناسب به نتیجه میرسد؟ همراه نقد ماباشید.
فیلم با موتیف صوتیِ معروف بیل را بکش آغاز میشود؛ همان صدای آشنایی که بارها و بارها هنگام انتقامگیری عروس شنیدهایم. همراه با این موسیقی خونی روی لوگو میپاشد و صدای خندهای شنیده میشود. این شروع از چندین جنبه قابل بررسی است. اول اینکه از همان ثانیه اول مستندساز به یکی از فیلمهای تارانتینو ارجاع میدهد و به نوعی روی لبه پرتگاه قدم بر میدارد؛ درست است که این مستندی درباره تارانتینو و سینمایش است اما باید به هویت مستقل و ویژه خودش نیز توجه داشته باشد و سعی در خلق آن بکند. موضوعی که باید در ادامه به تماشای آن بنشینیم و دریابیم که این ارجاعات در جهت ساخت هویت مستند است یا در جهت کسب جذابیت برای مستند؟ دوم اینکه بارزترین مشخصهی سینمای تارانتینو را از آغاز به ما نشان میدهد، خون؛ چیزی که هر تماشاگر اهل سینمای تارانیتنویی میداند و باید دید در ادامه به چه جنبههایی کمتر توجهشدهی این سینما توجه میشود. سوم صدای خندهای که به تعبیر من، استعاره از لذت تارانتینو از کشتن کاراکترهایش و تماشای خونریزی آنها است؛ این تارانتینو همان تصویر کلیشهای است که شخص نگارنده – و شاید سایر مخاطبان – از او در ذهن تجسم کردهایم؛ دیوانهای که پردهی سینما را از تصاویی خونبار پر میکند. نتیجتا این که شروع فیلم با تکیه بر کلیشهها آغاز میشود و بر پایه تمام چیزهایی که مخاطب از پیش میدانسته است. در ادامه با موسیقی که در مایههای Misirlou داستان عامهپسند است به تیتراژی جذاب و گیرا کات میخوریم؛ ریتم پرسرعتی که ما را از ورای تکههای روزنامه، دیالوگها و نقلقولهایی از بازیگران و منتقدان به میان گفتوگو با عوامل پشتصحنه پرتاب میکند. ساختار مستند به صورت فصلی است و هر فصل به چند فیلم تارانتینو میپردازد ؛ اما آیا صرف پرداخت به چیزی ارزش آن را تعیین میکند؟ مطلقا نه. چگونگی پرداختن است که عیار مستند را تعیین میکند؛ در وهلهی اول اینکه چه جنبههایی از موضوع مورد بررسی ارزش تحقیق و پرداختن دارند و چه جنبههایی ندارند و در وهلهی دوم چه روشی را برای پرداخت به این جنبهها اتخاد میکند و از چه طریقی مخاطب را در مسیر این تحقیق با خود همراه میکند. از طرفی دیگر در پرداخت به این موضوع باید همهی جوانب را در نظر بگیرد و حساب مخالفان را هم بکند؛ بالاخره تمامی ساکنین کرهی زمین که طرفدار تارانتینو نیستند و هستند کسانی که سینمای وی را بیقاعده و شلخته میدانند. این موضوع به ویژه در مستندی که قصد جانبداری دارد خود را نشان میدهد. جایی که مستندساز باید حد نگه دارد؛ هم دیدگاه خودش را بیان کند و هم این جانبداری آنقدر پررنگ نباشد که توی ذوق بزند. گویی که همهی فریمها حرفهای او را فریاد میزنند.
QT8: The First Eight در تمامی مواردی که بیان شد به بیراهه میرود. بیشتر از آنکه هدفش نفوذ به عمق باشد و شناخت چیزهایی که کمتر به آن توجه شده است راه سادهتر حواشی پیرامون هر فیلم را دنبال میکند؛ اینکه ایده فیلم از کجا آمد، بازیگران فیلم چگونه انتخاب شدند، سر صجنه چه اتفاقی افتاد و گزیدهای از خاطرات عوامل پشت صحنه را هم چاشنی کار میکند. این پرداخت به حاشیهها تا وقتی عیب و ایراد چندان بزرگی به حساب نمیآید که مستند نیز ادعایی در این زمینه نداشته باشد. در حالی که در اولین گفتوگوی فیلم، کریستوف والتز – بازیگر فیلم پستفطرتهای لعنتی و جانگوی از بند آزادشده – درباره جهانبینی منعکس در فیلمهای تارانتینو و هدف شخصی وی از وجود داشتن صحبت میکند! جملاتی که به طور موازی هم کیفیت انتظار مخاطب را برای ادامه فیلم شکل میدهد و هم در خلاف با بدنه اثر است. این تلاش برای نفوذ به عمق در ثانیههای مختلف فیلم دیده میشود اما فقط در حد جملاتی پر طمطراق و تشریفاتی باقی میماند و صرفا برای خالی نبودن عریضه بیان میشود. علیرغم این جملات هیچ تلاشی برای شناخت جنبههای خاص این سینما نمیشود. مخاطب هم بعد از دیدن این مستند چیز جدید و گرانبهایی را درباره سینمای تارانتینو و شخص او کشف نکرده که قبل ندانسته باشد.
لفظ مستند که برای QT8: The First Eight انتخاب شده است کمی گمراه کننده است زیرا این فیلم بیشتر از آنکه شبیه یک مستند باشد نامهی عاشقانهی یکی از هواداران تارانتینو برای او است؛ نامهای که از بالا تا پایینش پر از فدایت شوم است. پس باید گفت تارا وودِ کارگردان بدجوری توی دام جانبداری افتاده است. سراسر فیلم پر از تعریف و تمجید است؛ ذهن تارانتینو پایگاه خلاقیته، تارانتینو مادرزادی فیلم میسازه، تارانتینو صدای نسل خودشه و باقی جملات را خودتان میتوانید بسازید؛ فقط یادتان باشد که حتما از کلمه تارانتینو استفاده کنید و صفت برجستهای را هم در جملهی خود به کار ببرید. شخصی که در فیلم جلوی دوربین قرار میگیرد باید زبان به بهبه و چهچه بگشاید و گرنه جای او جلوی دوبین نیست. در واقع فیلم آنقدر شخصیت تارانتینو را در درجه اول برای خودش و در درجه دوم برای ما بزرگ میکند که هویت خودش هم زیر سایه او قرار میگیرد. از موسیقی فیلم شروع کنیم که با وجود ساخته شدن توسط آهنگسازان متفاوتی آنقدر شبیه موسیقی متن فیلمهای تارانیتنو هست که اگر تیتراژ را رد کنید اصلا متوجه این موضوع نمیشوید. این عشق و علاقهی آتشین به تارانتینو گاهی اوقات این مستند را به مونتاژی از سکانسهای برتر فیلمهای او تنزل میدهد. به نوعی فیلم آنقدر تلاش میکند تا به طرق مختلف ظاهر خودش را به فیلمهای تارانتینو نزدیک کند که این وسط یادش میرود که در حال ساخت یک مستند است و پژوهشی باید صورت بگیرد.
در پایان باید گفت که اگر در یک عصر دلنشین به دنبال یک مستند جذاب و بیخطر و خندهدار با محوریت خاطرهبازی با سینمای تارانتینو هستید QT8: The First Eight ناامیدتان نمیکند. اما اگر با دید یک کاشف و به امید نکته جدیدی به تماشای این مستند مینشینید قطعا ناامید خواهید شد.
نقل شده از گیمفا
[ad_2]