[ad_1]
*افسانه دهقانی
بیاغراق سریال «پایتخت» یکی از پربینندهترین سریالهای تلویزیون است و شاید به همین دلیل از سال ۹۲ تاکنون طی ۶ فصل با موفقیت ارائه شده. هرچند البته آمار بالا دالِ بر کاملا درست بودن تمام مضامین آن نیست؛ بههرحال جا دارد یک خسته نباشید به تیم پایتخت گفت چراکه از دید مردم، نوروز، بدون سریال پایتخت، لطفی ندارد.
نباید از حق بگذریم، این سریال گاهی بامزه و البته پُر مفهوم است و اما موضوعی که در پایتخت ۶ در همین چند قسمت شاهد آن بودیم، این است که فضای سریال دچار تغییراتِ محسوسی شده است.
در این سریال با چنان ظرافتی نقشها و دیالوگها چیده شده که نشان میدهد پشت هر گفتار و رفتار، مفهومی نهفته است؛ از صبوریها و انسانیت هما سعادت و خانوادهدوستی نقی معمولی گرفته تا کلنجارهای بامزهی نقی و ارسطو … ازاینرو نمیتوان از برخی سکانسها چشمپوشی کرد و بگوییم اتفاقی بوده است.
در این میان سکانسها و دیالوگهایی هستند که بارِ منفی زیادی داشتند: از جای مُهر انداختن و بستن دکمه آخرُ و تظاهر به مذهب و اداهای سیاسیِ نقی و رفتارهای تازه به دوران رسیده فهیمه بهواسطه تغییر موقعیت مالی گرفته تا تغییرِ شخصیتِ پرخطر ارسطو؛ از اینها که بگذریم میرسیم به سکانسهایی از شخصیت بهتاش که بهشدت تأسفبرانگیز است… در فصل ۵ شاهدِ سیگار کشیدن، روابط تلفنی، خالکوبی و درگیریهای لفظی او با نقی (دایی بزرگتر) بودیم و از طرفی فضای سریال طوری بود که رفتار بهتاش اصلاً پسندیده نبود و بقیه افرادِ خانواده او را سرزنش میکردند و درواقع به مخاطب این پیام القا میشد که بهتاش شخصیت درستی نیست اما در این فصل، بهتاش در فضایی که به دلیل معامله روی اعضای بدن پدربزرگش باید سرافکنده میبود و عذرخواهی میکرد، سرِ سفره دست نقی را با آن نگاههای چشم در چشمِ خصمانه چنان پیچ تابی داد و سکوتِ نقی… و در ادامه نهتنها حسِ ندامت از بهتاش دیده نشد بلکه از طرف سایر افراد خانواده نیز مورد نکوهش قرار نگرفت و البته که بهتاش را برحق هم میدانستند، با توجیه مسخره بزرگ شدن، دائماً به نقی تذکر میدهند که «بهتاش حالا دیگر بهتاش قبل نیست، بزرگشده و اگر بیاد تو را کتک میزند…»
اما آیا بهواقع، بزرگ شدنِ بچهها یعنی گُنده مآب بودن و بیاحترامی کردنشان به بزرگترها…؟!
ارتباطِ درست، ناشی از روح احترام برای خود و برای طرفِ مقابل است موضوعی که در این فصل حسابی به چالش کشیده شده و این کاملاً اعیان است.
مصداق دیگر، صحبتهای پرتکرار بهتاش با دخترهای نامحرم در حضور خانواده و صحنه مشمئزکننده پول گرفتن و به عبارتی تیغ زدن دوستدخترش و ابله نشان دادنِ دخترها بود.
حتی اگر مقصود نویسنده نشان دادنِ واقعیتهای جامعه است، خیلی مسائلِ افتضاحِ دیگری هم در جامعه کنونی وجود دارد که وقتی از سمت رسانه به نمایش گذاشته شود صرفاً باعث فراگیرتر شدن آن رفتار می شود. درگیری فیزیکی کوچکترین عضو خانواده «بهروز» با رحمت و با دقت نشان دادنِ صحنه بر زمین زدن رحمت توسط بهروز و به خون افتادنِ رحمت و تأکید به این موضوع که از بچه کتک خوردی در فضایی آکنده از تمسخر توسطِ شاگردِ آرایشگر در توالی رفتارهای برادر بزرگتر است؛ اما واقعا چرا این سکانس وجود داشت؟
تصویر رحمت از پایین گرفته شد که بزرگ بودن او دیده شود یا شخصیتش بهواسطه کتانی پوشیده شده روی کتوشلوار؟ و اینکه چرا بهروز باید بتواند فن کشتی روی رحمت اجرا کند؟! در پسِ این زشتی تصویر طنزی نهفته بود؟
البته که دیده گرفتنِ بهروز بهعنوان بچهای آسیبدیده موضوع مهمی بود اما به راه و روشِ درستش، اینکه به دلیل شکسته شدن به سبب نبودِ پدر و ازدواج مجدد مادر، او بر حق باشد که رفتارهای پرخاشگرانه داشته باشد و از مادرش حمایتِ دوجانبه (پدر بودن و مادری) را بخواهد بههیچعنوان قابلپذیرش نیست و این اتفاق در خانوادههایی که دچار چنین فضایی هستند ممکن است تأثیر نامطلوبی داشته باشد و بهتر بود در فضایی این آموزش داده میشد که چنین فرزندانی چطور میتوانند این هیجاناتِ ناپختهشان را قورت دهند.
در مورد سارا و نیکا واقعاً بحث جدیای نمیتوان کرد. سارا و نیکا چطور بهیکباره، در این سن به خودشان اجازه دادند زنگ بزنند به نصاب ماهواره…؟! و مهمتر آنکه این قضیه از سوی هما بررسی نشد؟!
رفتارهایی مانند کتککاری رحمان و رحیم با برادر بزرگترشان، باوجود تمام لطفهایی که رحمت در حق آنها داشته به دلیل اعتراض بر اعتیادشان، در نظام خانواده و در چارچوبِ اخلاقی حاکم بر جامعه ایرانی منافی ارزشهای ماست و نمایشِ پُررنگ شدهی این مسائل عامل ایجاد تصویر ذهنی متناقض در نوجوانان و جوانان خواهد شد؛ چراکه تأثیر رسانه بیشک قوی بوده و آموزش و سوادآموزی فرهنگی و رفتاری از طریق فیلمها و سریالها بسیار مؤثر است و ذهن مخاطب دائماً آماده پذیرش و الگوبرداری است و اساساً کمال مطلوب سریالی اینچنین پرمخاطب این است که جوانان را صاحبامتیاز و توانمند در عرصههای مثبت قلمداد کند. محجوب به حیا بودنِ فهیمه در مقابل برادرِ بزرگتر «نقی» و تأکید به این مسئله بیانگر این است که احترامها فقط مربوط به نسل گذشته بوده است و جوانان امروزی برای هر رفتاری آزاد هستند…؟!
همه اینها در حالی است که در این فصل خبری از نمایشِ وقیح بودنِ این رفتار و نکوهشِ آنها نیست و با توجه به اینکه سنِ نوجوان و جوان را مخاطب قرار داده است و تغییر احساس، روحیات و رفتار در این سن بهراحتی اتفاق میافتد میتواند سببِ کمرنگ شدنِ ارزشهای اخلاقی و عاملِ تسهیلکنندهی اینگونه رفتارها شود.
طی فقط چند قسمت این حجم از رفتارهای گستاخانه و پررنگ و لعاب نشان دادنِ بیاحترامی به بزرگترها قطعاً جای تعمق دارد؛ البته با توجه به اینکه هیچ سازوکار و سازمانی حتی کوچک در جهت اوقات فراغت فرزندان نیست تفریح بخش عمدهای از جوانان، همفکری برای پیدا کردن ساقی، سیگار کشیدن و روابط پوچ است، این سیاه نمایی نیست بلکه واقعیتی است همگانی اما نمایش آن در رسانه جایز نیست.
در مورد نقش «مادر» در سازمان خانواده، هما بینظیر ایفای نقش میکند و مفهومِ بینظیر خانواده و انسجامِ خانواده را به زیبایی نشان میدهد، هما با تمام سبکسریهای نقی، همچنان احترامِ او را حفظ کرده و طوری منافذ خانواده را بسته است که هیچ فردی از بیرون نتواند بر روی خانواده آنها نفوذ کند هرچند همهی اینها تا پایتخت ۵ به قوت برقرار بود اما در این قسمتها میبینیم که این موضوع هم در مورد نقش هما دچار نوعی تنزل شده است چراکه باوجود مخالفت نقی، بدون اطلاع او بچهها را راهی اُردو کرد و این پیامی جز هتک حرمتِ پدر خواهد داشت؟
در کنار این مسائل در مورد نقش ارسطو باید گفت: همیشه کوچ در عین پختگی است و فرار در عین ناپختگی است، چه در درونت و چه در برونت، عدم تداوم شخصیتی موضوعی است که در جامعه کنونی بهوفور شاهد آن هستیم و این اتفاق در نقش ارسطو کاملاً ساری و جاری است که هر بار با یک سبک و یک ریتم متفاوت اطرافیانش را در ایجاد ارتباط با او غافلگیر میکند، این تغییر شخصیتهای کاذب نشان از این دارد که آدمهای امروز دچار نوعی بیهویتی هستند…
اینجاست که میتوان گفت خودت باش خودت بودن بهتر از صد جور بودن است…
سؤال دیگری که در فصل ۶ میتوان پرسید این است که چرا بهدفعات زیاد و به شکلهای مختلفی در مورد مواد مخدر در یک سریال خانوادگی صحبت میشود؟
کیفیت تم موسیقیایی این فصل از پایتخت بههیچعنوان قابلمقایسه با فصول قبلی نیست؛ موسیقی سریال زمانی باکیفیت است که بهطور نامحسوسی فضای سریال را در جهتی که باید و شاید سوق دهد، طوری که احساساتِ مخاطب را برانگیخته کند و در عینحال زیاد شنیده نشود چیزی که در پایتخت ۶ تاکنون دیده نشده است.
متن اولیه این فصل بهشدت تکراری شده طوری که یکسری اتفاقات تبدیل به امضاء پایتخت گردیده شاید دلیل این موضوع تغییر نویسنده یا هر مورد دیگری باشد.
در مورد ازدواج فهیمه و رحمت بیشک اشکال وجود دارد:
فرض اول:
بهبود، غایب مفقودالاثر محسوب میشود و در این صورت فهیمه در صورتی میتواند ازدواج مجدد کند که همسر سابقش حداقل ۴ سال غایب مفقودالاثر باشد و همچنین میبایست فهیمه از دادگاه تقاضای طلاق کند و در این راستا دادگاه طبق مادهقانون ۱۰۲۳ عمل خواهد کرد مانند نشر آگهی و… و درنهایت حکم طلاق آنها صادر میشود و این در حالی است که روابط این دو (با روند و روالی که در این سریال به نمایش گذاشته شده) کاملاً با قانون منافات دارد. فهیمه و رحمت قرار بود بهزودی مراسم داشته باشند و وقتیکه خبر پیدا شدن و برگشتِ بهبود آمد فهیمه از عقد با رحمت منصرف شد و تصمیم به ادامه زندگی با بهبود گرفت؛ بنابراین مشخص میشود او از بهبود سابقاً طلاق نگرفته بود.
فرض دوم:
اگر شخص غایب پس از وقوع طلاق و قبل از انقضاء مدت عده برگردد نسبت به طلاق حق رجوع دارد ولی اگر بعد از انقضاء مدت عده برگردد دیگر حق رجوع ندارد.
پس درنتیجه اگر مدت عده فهیمه به پایان رسیده باشد او مجرد حساب میشود.
فرض سوم:
اگر فرض بر این بوده که جنازه خاک شده متعلق به بهبود بوده! در این صورت با فرض اشتباه پزشکی قانونی برای تشخیص هویت میت، درصورتیکه حکم بر مفقودالاثری نباشد با بازگشت بهبود عقد همچنان سر جایش باقی است و اگر عقد نکاح دومی جاری میشد آن قطعاً باطل است.
کلام آخر
رسالتِ رسانه نشرِ آموزش، اطلاعات و سرگرمی برای خانوادهها بوده است در این میان سریالی با این حجم از مخاطب از تمام اقشار و تمام سنین تا بدین جا که نکاتِ برجسته آموزندهای نداشته است و بشدت تأثیرات منفیِ اجتماعی و غیراخلاقی هم احتمالاً خواهد داشت و خانوادهها اگر کمی دغدغهمند باشند در پایان هر قسمت باید به این فکر کنند که در ذهنِ فرزندانشان چه میگذرد… .