نگاهی به سه قسمت ابتدایی سریال SEE

[ad_1]

طرح کلی: ویروسی مرگ بار بشر را تجزیه کرده است؛ و کسانی که زنده مانده اند نابینا شده اند. در این میان جیسون موموآ در نقش باباواس بعد از گذشت قرنها از آمدن آن ویروس به عنوان پدر دوقلو هایی بینا باید قبیله و دوقلو ها را در برابر تهدید ملکه محافظت کند…

از بین همه سریال های که برای Apple TV تهیه و آماده شده است، سریال دیدن یا See جاه طلبانه ترین آنهاست. چرا که بنا به گزارش ها، برای هر اپیزود این سریال ۱۵ میلیون دلار هزینه شده است. این مبلغ تنه ای بزرگ به بودجه صرف شده در فصل آخر سریال بازی تاج و تخت می زند. این سریال در ژانر حماسی، فانتزی، درام و پسا آخرالزمانی بر روی قدرت ستاره ای جیسون موموا استوار است. یک داستان مفهومی بر مبنای جهانی پسا آخرالزمانی و انسان ها و جنگجویانی نابینا در این اتمسفر دست مایه سریالی برای اپل پلاس شده است که هم میتواند جایگزین خوبی برای طرفداران بازی تاج و تخت باشد (به شرط موفقیت) و هم می تواند سرویس جدید اپل را برای خود نمایی در جهان تصویر آماده کند. خوشبختانه ، دیدن (see) با صحنه های اکشن لبریز از خشونت و یک نقشه جذاب در داستانش، واقعاً خوب و جذاب است. فصل اول این سریال در هشت قسمت توسط استیون نایت (LOCKE, SERENITY) نوشته و توسط فرانسیس لورنس (THE HUNGER GAMES: MOCKINGJAY, RED SPARROW) کارگردانی شده است. این سریال در صدها سال آینده بعد از قرن ۲۱ در جریان است، و بخش اعظم دیدن یادآور جاده ای است که جبهه های تمدن بشری در ویرانه است و یک خاطره دور برای بازماندگان از آن باقی مانده است. در جهانی انسانی و کاملا نابینا که تنها دو میلیون آن زنده مانده اند، جوامع روی به زندگی قبیله آورده اند، و در این جهان بینایی و روشنایی جادوگری محسوب می شود. به نوعی پایتخت و یا محل حکومت و قصر ملکه در این جهان عجیب، یک سد باقی مانده از گذشته است و باقی انسان ها در چادرها و منازل کاملا ابتدایی زندگی می کنند. همه از خورشید می ترسند و آن را Godflame یا خدای آتش می نامند و هر کس از عرف منحرف شود تبعید یا اعدام می شود.

جیسون موموا یا بابا واس در سریال ، نقش رهبر قبیله آلکنی را بازی می کند ، که یک زن باردار ، با نام مگرا را به همسری می گیرد (هرا هیلمار MORTAL ENGINES). بابا واس به همراه جادوگر قبیله با نام پاریس (آلفره وودارد) وظیفه حفاظت از دوقلوهای بینایی که فرزندان مگرا هستند را بر عهده می گیرد، که کاری سخت و پُر از مشغله برای او به حساب می آید. این بچه های بینا در اصل فرزندان جرلامارل هستند که توسط ملکه (سیلویا هوکس) کافر شمرده شده و تحت تعقیب است. اما دست روزگار بچه ها را در دامان باباواس قرار داده تا او آنها را به عنوان پدر بزرگ کند. این کودکان در حالی محور اصلی حفاظت باباواس می شوند که ژنرال ارشد ملکه تحت عنوان تاماکاتی جون که یک جنگجوی خشن و مرگ آور است سخت به دنبال یافتن آنها است. نکته قابل توجه سه اپیزود فصل اول سریال دیدن، جهان طراحی شده و اتمسفر حاکم بر آن است که به شکلی جذاب بیننده را با خود می کشد، و البته داستان نیز با وجود تفاوت های فرهنگی و ظریف در شخصیت ها و نحوه عملکرد آنها مورد توجه بینندگان قرار خواهند گرفت. هر چند تا این جای سریال خیلی از کاراکتر ها در اسامی خاص و رسوم عجیبشان خلاصه می شوند و همچنین قصه دچار سکته های ریزی می شود، اما دنبال کردن سریال به اندازه کافی لذت بخش و آسان باقی می ماند که بینندگان را از خود فراری ندهد. با شرایط گفته شده بدون شک سریال دیدن اثری بلند پروازانه است که می تواند به شرط باقی ماندن در چنین سطحی موجی جدید را در تلوزیون آغاز کند. این سه قسمت از نظر فنی و تکنیک در تولید عالی هستند. تصاویر و قاب های زیبا از طبیعت آمریکای شمالی چیزیست که در سریال خودنمایی می کند. در طول سه قسمت اول این سریال دو دهه زمان روایت می شود و من به جای تمرکز بر بلوغ کاراکتر های مورد نظر سریال بر بعضی از آداب و رسوم و داستان های کوچکتر سریال متمرکز بودم. چیزی که در این قصه بیشتر خودنمایی می کند قبل از عنصر سنی و بلوغ دو کودک بینا، کشف بقا و امید است.

فرانسیس لارنس هدایت آثاری را بر عهده داشته است که نمایش های بسیار متفاوتی از آمریکای پساآخرالزمانی از I AM LEGEND تا THE HUNGER GAMES به نمایش گذاشته است ، اما او بهترین کار سینمایی خود را در اینجا انجام می دهد. سریال دیدن غالباً من را یاد اثر خاص ایناریتو یعنی THE REVENANT می اندازد، زیرا این سریال همانند آن فیلم از چشم انداز طبیعی به صورت تخصصی استفاده کرده است؛ و این اتفاق ما را به محتوای ملموس و واقع بینانه این سریال نزدیک تر کرده است. یک واقعیت است که اگر خلق این طبیعت و اتمسفر حاکم بر آن نبود، باور کردن اینکه جامعه ای بدون دید می تواند وجود داشته باشد واقعا سخت بود. اما در هر یک از اپیزود هایی که دیدم به فراخور قصه، سکانس های اکشن خوبی به اجرا درآمده است. از یک صحنه نبرد در مقیاس معمولی و متوسط بگیرید تا یک مبارزه با خرس و یک سکانس نبرد یک نفر در برابر چند نفر که به شکلی عالی صورت پذیرفته است. در اکثر مبارزات که در مرکز آن کاراکتر باباواس قرار دارد به علت حساسیت بالا رفته سایر حواس ها، نابینایی شخصیت ها از معادلات نبرد ها خارج شده اند. برای بهتر درک کردن نبردهای سریال مبارزات شخصیت Daredevil را تصور کنید‌، با این تفاوت که همه در این سریال چنین ویژگی هایی دارند. موسیقی مهیج Bear McCreary ماهیت تصویری فوق العاده بصری از یک نمایش درباره نابینایی را در طول این سه قسمت برجسته تر می کند. به هر حال تولید سریالی با انسان هایی نابینا و جهانی پساآخرالزمانی صرفاً کار ساده ای نیست. اما استیون نایت گاهی در این جهان پر از ناامیدی و ترسش غرق می شود، جایی که سکانس های مکرر از مرگ ، اعدام ، شکنجه و حتی تصویر جنسی کم رنگی از استمناء را می بینیم که سریال را کمی از مسیرش خارج می کند. سریال دیدن (see) یک ساعت مچی ارزشمند و نمایشی است که دارای پتانسیل های فراوانی است اما به صبر و شکیبایی زیادی نیاز دارد. شاید این سریال دارای صحنه های جالب و فیلمبرداری خوبی باشد که با بازی جذاب جیسون موموا شکیل تر شده است، اما باید بدانید که این سریال به ظاهر هیجانی مملو از اکشن نیست که تریلرها آن را جلوه می دادند.

برگرفته از آریامووی

[ad_2]
قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها