نگاهی به فیلم Avengers: Endgame

[ad_1]

شاید شما صدها و یا هزاران فیلم را تماشا کرده باشید، ولی زمانی اثری می آید که بعد از دیدن آن شما احساس خواهید کرد که این فیلم برگ یا بخشی از تاریخ است. من خیلی کوچک بودم که هری پاتر و سنگ جادو را تماشا کردم و یا در همان کودکی اثری چون گلادیاتور را از تلوزیون دیدم، وحتی جالب تر این که در ابتدای دوره نوجوانی با نام تارانتینو آشنا شدم و بعد فیلم بیل را بکش او را تماشا کردم. اما نکته این دیدن ها آن بود که هیچ کدامشان یک نکته ماندگار در تاریخ نبودند، حالا من ۲۵ ساله هستم و فیلمی را تماشا کردم که صد در صد بخشی ماندگار از تاریخ سینماست، و آن فیلم اثری نیست جز ارباب گیشه ها Avengers: Endgame که در اوج می درخشد.

در ادامه اسپویل های کوچکی وجود دارد و از آن جایی که من یک انسانم و نه ذره ای خاک روبه هشدار می دهم این مطلب شامل اسپویل است. مهم ترین و پر اهمیت ترین نکته فیلم سفر در زمان است که منجر به شکل گیری حوادث فراوانی می شود، و نقش مهمی را در فیلم بازی می کند. نمی شود در مورد این فیلم خیلی سر بسته و بدون جزئیات حرف زد به خصوص پیرامون مسیر اصلی قصه فیلم، اما چیزی که داستان و قهرمانان فیلم Endgame را از هم جدا می کند، علاوه بر بی قاعده بودن آن، سفر در زمان به اتفاقی ترین شکل ممکن است. تا به حال در تاریخ هیچ چیز مانند این فیلم، اجازه دهید تکرار کنم، هیچ چیز مانند این فیلم سفر در زمان را به این شکل شیرین و خواستنی و این گونه اتفاقی به نمایش نگذاشته است. فراموش نکنید فیلمی که در مورد آن صحبت می کنیم، نقطه اوج داستانی عظیم است، داستانی که در آن نتیجه ۲۲ فیلم باید در یک روایت تک به نتیجه برسد، و باید گفت این مهم با انسجام به انجام رسیده است. شما نمی توانید بدون تماشای دیگر آثار این جهان سینمایی این فیلم را مشاهده کنید. پایان بازی با فیلمنامه خوب خودش به تمام داستان های گذشته سرک می کشد و قسمت قبل خود یعنی جنگ بی نهایت را معنی دار تر می کند، و از همین رو باید گفت پایان بازی یکی از مهم ترین فینال های خاطره انگیز سینمایی در حافظه اخیر من بود. حالا سوال این است که آیا پایان بازی با توجه به همه این حوادث و بار سنگین روی دوش خود توانسته رضایت بخش باشد؟ به سادگی جواب بله است.

نکات ضعف فیلم


وقتی فیلمی سه ساعت به طول می انجامد، شک نکنید می توان ایراداتی از آن گرفت و بدون شک پایان بازی نیز بی مشکل نیست. وقتی شما کاری ریسکی را انجام می دهید و بینهایت شخصیت و خط داستانی را با هم ترکیب می کنید، طبیعی است که روایت کمی پیچیده شود و برخی شخصیت ها دچار فقدان توسعه شوند. هر چند نکات منفی پایان بازی فراوان نیستند، اما مسائل اصلی و مشکل من با فیلم عبارتند از: جنگ بی نهایت نیز این مشکلات را داشت و من تنها به ادرس دادن و اشاره به آن بسنده می کنم. همان طور که گفتم در چنین فیلم پر شخصیتی خیلی ها فدا می شوند، و با توجه به قصه فیلم افرادی که به سراغ کسب سنگ های بی نهایت می روند بیشتر در توجه اند تا بقیه، در این میان نکات پیچیده ای نیز وجود دارد مثل استفاده هالک از سنگ های قدرت که به نظر با توانایی و خصوصیات هالک در مقایسه با تانوس هم خوانی ندارد. با توجه به تناقضات دو فیلم پایان بازی و جنگ بی نهایت، مقایسه قدرت ها قطعا یکی از بزرگترین مشکلات فیلم است.

تدوین بد: فیلم های مارول همیشه به شکلی بد و زیاد ویرایش می شوند. ویرایش سرگرم کننده و استاندارد را باید از سری فیلم بورن آموخت که چگونه با ویرایشی شلاقی و به جا سرگرمی را بیشتر می کنند. در دوره ای که امثال جان ویک ها و ماموریت غیر ممکن فال اوت ها حضور دارند، و بهترین صحنه های مبارزه تن به تن را با تدوینی جالب خلق می کنند، دیگر جای این نیست که فیلمی چون پایان بازی با چندین برداشت و تدوینی نه چندان جالب مبارزات تن به تن را این گونه ناجالب اجرا کند، متاسفانه Endgame اغلب به این طاعون مدرن ختم می شود که مبارزاتش را با تکنولوژی و تدوین بد به سرانجام برساند. بسیاری از اکشن ها به مرگ کات می شوند، و یا اغلب با استفاده از لرزش دوربین نمایش داده می شوند. هر چند نبرد پایانی خوب است. یک نکته برای گریه کردن با صدای بلند، ددپول ۲ با کمتر از یک سوم بودجه این فیلم اکشن بسیار بهتر و قابل فهم تری داشت، و این غیر قابل قبول است.

جلوه های ویژه CGI: ساخت و تولید چنین اثر حماسی و پر ماجرایی بدون استفاده از CGI غیرممکن است، مخصوصا ساخت نبردی با وجود تمام شخصیت های مارولی و ارتش تانوس که واقعا کار عظیمی است، و طبیعی است در چنین حجمی استفاده از جلوه های ویژه حتی در طراحی لباس و یا گریم و سیاهی لشکر هم خرج زیادی دارد و هم اثر شایانی بر نتیجه نهایی کار می گذارد. اما نکته منفی کار اینجاست که با چنین بودجه عظیمی دیدن جلوه های بصری ناجالب واقعا قابل بخشیدن نیست. در صحنه های فراوان استفاده شده از جلوه های ویژه اثرات پرده سبز به وضوح در خیلی از صحنه ها معلوم است. هرچه جلوه های ویژه در طراحی تانوس عالی و درخشان است، اما در خیلی از صحنه های دیگر عیب دارد و معلوم است که واقعی نیست. حقیقتا مشکلات پایان بازی در بخش جلوه های بصری در جنگ بی نهایت نیز وجود داشت و این گویای عدم پیشرفت چشم گیر در این بخش است. آرزوی خالصانه من این است که حتی وقتی ابرقهرمانان بر صفحه نمایش هستند، ما بتوانیم با داستان های کوچک تر و جمع و جور تر و با استفاده از جلوه های عملی بیشتر و CGI کم تر (یعنی چیزی شبیه به ددپول و جان ویک) از دیدن ابر قهرمانان لذت ببریم. اگر یک نمونه دیگر از آثار موفق در زمینه practical effects یا جلوه های عملی را بخواهیم مثال بزنیم آن فیلم Mad Max: Fury Road خواهد بود.

نکات قوت فیلم


از نکات بد فیلم پایان بازی گفتیم و حالا نوبت به جلوه های مثبت کار است. حالا بیایید ببینیم چه چیزی باعث شده این اثر چیزی شبیه به یک حماسه دیدنی شود.

این مردان درخشانند: کارگردانان جو و آنتونی روسو و نویسندگان کریستوفر مارکوس و استیون مکفلی به غیر ممکن دست یافته اند، آنها توانسته اند ۲۱‌ فیلم و شخصیت هایشان را با حفظ ارزش سینمایی و تا اندازه ای رشد شخصیتی دقیق به سرانجامی جالب رسانند. در Endgame ما شاهد یک شوخی سفر در زمانی کاملا جدی با آثار مارول هستیم که به هرجایی سرک می کشد و با جزئیاتش ما را سرگرم می کند و در دل این جزئیات، صحنه های احساسی غیر منتظره و شوکه کننده ای را به ما نمایش می دهد. به علت گستردگی و درهم تنیدگی قصه فیلم ما شاهد قوس های شخصیتی و بین شخصیتی قوی و پیچیده هستیم. تصور هدایت ۲۹ کاراکتر در یک زمان بر روی صفحه نمایش و دادن لحظات معنی دار و تاپ به هر کدام واقعا سخت است، اما برادران روسو این کار دشوار را به خوبی انجام داده اند. در این اثر نکته ویژه داستان سرایی خوبی است که ما آن را هرگز در مارول با این وسعت ندیده ایم.

سرگرم کننده و شیرین: باید نام این قسمت فیلم Avengers “سرقت زمان” می شد، چرا که به واسطه تغییرات خط زمانی ما شاهد شیرین ترین لحظاتی هستیم که در انتقامجویان دیده ایم و حالا از زاویه دیگر به سکانس های محبوب این فیلم سر می زنیم، و من عاشق این سفر در زمان ساده و دوست داشتنی شدم. فیلم در ایجاد صحنه های کمدی نیز موفق است، به گونه ای که ماشاهد لحطاتی هستیم که کاراکتر های ناسازگار در موقعیت های غیر منتظره قرار می گیرند، و ترکیب این ها نتیجه کمدی شیرینی را به بار آورده است. فیلم یک داستان سفر در زمانی سرگرم کننده است که باعث افتخار دکتر براون می شود.

یک حماسه واقعی: پایان بازی به شکل باور نکردنی ای یک فیلم بزرگ و عظیم است. اگر فیلم پایان بازی را یک اثر کاملا مستقل در جهان مارول تصور کنیم باید به ابعاد عظیم آن توجه ویژه ای داشته باشیم، چیزی که پایان بازی را یک حماسه واقعی کرده ابعاد و مقیاس داستان آن است. ما لحظات شگفت انگیزی را بین کاراکتر ها می گذرانیم و شاهد داستان های متحرک فراوانی از آنها هستیم. کریس ایوانز استیو راجرز / کاپیتان امریکا بهترین است و به عنوان رهبر و مرکز اخلاقی گروه عالی است. اسکارلت جوهانسون مانند خواهر بزرگتر و خفن گروه همیشه آماده قربانی شدن و کمک به افرادی است که او دوست دارد. جاش برولین در نقش تانوس فرصت بیشتری دارد تا ما را با وجه سادیستی و بدبخت یک جنگسالار بزرگ و شرور روبرو کند. و تونی استارک که توسط رابرت داونی جونیور بازی می شود، آسیب پذیر تر از همیشه است، زیرا با توجه به حوادث جنگ بی نهایت او در شرایط سختی قرار گرفته و ما شاهد پیچیدگی عملکرد چندگانه او هستیم. این فیلم برای همه ی تماشاگرانش لحظات احساسی و نابی را رقم می زند و شاید همین بزرگترین نقطه قدرت آن باشد. باید بگویم برای اولین بار مرگ واقعی را می توان در آثار مارول در این اثر تجربه و باور کرد.

لازم به ذکر است که این فیلم الهامات و تاثیرات بسیاری را از دیگر آثار سینمایی گرفته است. به طور واضح شاهد الگو برداری سازندگان از اثری چون بازگشت به آینده هستیم و همچنین برادران روسو نشان دادند که پیتر جکسون و سه گانه ارباب حلقه ها را نیز در فیلم خود دخیل کرده اند. پایان بازی به شمای بیننده بازگشت پادشاه را یادآوری می کند، و صراحتا به الگو برداری از آن اثر می پردازد. بازگشت پادشاه احتمالا آخرین فیلم و تنها فیلمی است که من در این وسعت و ژانر دیده ام که از Endgame بزرگ تر است. با نگاهی به هر دو فیلم متوجه می شویم که نقطه اشتراک هر دو آنها اینجاست که گروهی بزرگ و متشکل از قهرمان به چند گروه کوچکتر تقسیم می شوند، و سعی می کنند اشیاء جادویی خاصی را نابود کنند.(حلقه و سنگ های جادویی) همچنین هر دو فیلم در نزدیکی انتها دارای نبرد های عظیمی هستند که سرنوشت یک جهان آویزان و در حال نابودی را مشخص می کند. و همچنین هر دو با شرافت و منطق درستی به پایان می رسند. اما واقعا پایان بازی پرونده شخصیت هایش را با احترام و قوس های شخصیتی شایسته به اتمام می رساند. البته این را بگویم که یک پایان خوب و یک قوس شخصیتی به درد بخور حتما مرگ شخصیت نیست، بلکه پایانی خوب است که واقعا تکلیف یک کاراکتر و داستانش برای بیننده روشن باشد. در ضمن باید اشاره ای کنم به موسیقی متن آلن سیلوستری که بارها سعی کرد با ساخته اش ما را در رویا شناور کند، حتی زمانی که از تم های تکراری استفاده می کرد.

نتیجه: صادقانه بگویم دشوار است که درباره فیلمی بزرگ چیزی بنویسید و سعی کنید خیلی اسپویل نکنید. هنگام تلاش برای نوشتن نقدی مثل این، شما مجبور هستید در مورد نکات جادویی و چشم نواز صحبت کنید، و من سعی کردم محترمانه این کار انجام دهم. اما در نتیجه باید بگویم این فیلم به طرز باور نکردنی توانسته از بازیگرانش چه اصلی و چه مکمل بازی بگیرد، و گام به گام بهترین کارایی را در طول زمان سه ساعته فیلم از آنها دریافت کرده است. لحظاتی در این اثر وجود دارد که احساسی گنگ به شما دست می دهد، و لحظه ای دیگر با انرژی به خنده تبدیل می شود و در پایان احتمالا به گریه و بغض ختم می شود. در مجموع شما به عنوان بیننده طیف وسیعی از احساسات را طول فیلم درک می کنید. یک صحنه مبارزه از کاپیتان آمریکا در نبرد پایان فیلم وجود دارد که دوست دارم چند بار آن را تماشا کنم چرا که یک معنی اثر ابرقهرمانی همین چیز هاست. قهرمان اصلی فیلم بدون تردید تونی استارک است، و این فیلم برای مرد آهنی ساخته شده. تونی کسی است که همه چیز را ختم به خیر می کند. شاید بهتر است بگویم پایان بازی نامه عاشقانه ای برای شخصیت مرد آهنی و تونی استارک است. آثار ابرقهرمانی چه بخواهیم و چه نخواهیم تبدیل به تکه جدایی ناپذیری از سینما و فرهنگ سینما دوستان نسل جدید است که باید با جان و دل آن را پذیرفت. در پایان باید بگویم که مهم نیست این فیلم شاهکار است یا خیر، اصلا لازم نیست امثال این اثر ها پدر خوانده شوند، و یا اسکار باران شوند. وقتی از بچه ها تا بزرگسالان جهان برای سه ساعت در رویا فرو می روند و لذت می برند، به همین دلیل این داستان ها مهم هستند، و به همین دلیل این فیلم ها هم مهم هستند.


منتقد: امیر پریمی

برگرفته از آریامووی
[ad_2]

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها