نگاهی به فیلم Black Widow

وقتی اسکارلت جوهانسون صلح را به جهان برمی‌گرداند/ نگاهی متفاوت به فیلم Black Widow

اسکارلت جوهانسون و فلورنس پیو دو ستاره اصلی “بیوه سیاه” هستند. این دو که نقش زنان ابرقهرمان را بازی می‌کنند تصمیم می‌گیرند به مبارزه با شر بپردازند و با بازیابی سلاح زیستی، صلح و عطوفت را به جهان بازگردانند


۳۰نما نوشت: “بیوه سیاه” (Black Widow) به کارگردانی “کیت شورتلند”، نگاهی است به یکی از محبوب‌ ترین شخصیت‌ های مارول که پس از تاخیرهای مختلف از زمان ساخت تا زمان اجرا و به انتظار نشستن تماشاگران، به نمایش درآمد و نتیجه اکشن جاندار و خوش ساختی شد که با رجعتی به عناصر کلاسیک‌های جاسوسی، دگربار اشتیاق را در مخاطب زنده کرد و طراوتی به روزهای ناپایدار و سرشار از عدم قطعیت بخشید.

داستان در سال ۱۹۹۵ و با مقدمه‌ای پر تعلیق از خانواده‌ای عادی و خوشحال شروع می‌شود که درگیر اتفاق‌های روزمره‌اند اما دیری نمی‌گذرد که خوشحالیشان پایان می‌یابد و با ورود پدر به خانه تمامی امورات تغییر می‌کند و به یکباره مجبور به ترک خانه می‌شوند و به حومه شهر می‌روند و سوار بر هواپیمای شخصی‌شان می‌شوند و در کوبا فرود می‌آیند، جایی که ساختار خانواده به یکباره فرو می‌ریزد و همه‌ی اعضای خانواده از هم جدا می‌شوند و دختران کوچک تحویل ژنرال درایکوف، مغز متفکر تاریکی داده می‌شوند تا آن‌ها را بزرگ کند و تحت برنامه‌‌ی امنیتی قرار بگیرند، تماما فرمان‌بردار شوند و بدین شکل ماشین کشتاری شوند و در آینده بدل به سربازانی فوق‌العاده و در خدمت وطن شوند.

کنش پیش آغازین بیوه سیاه بر‌می‌گردد به فیلم کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی (Captain America: Civil War)؛ زمانی‌ که قهرمان داستان، کاراکتر ناتاشا رومانوف بعد از نقض توافقنامه‌اش با دولت خود، متواری می‌شود. به جایی دور می‌رود و در این بین بسته‌ای از کاراکتر یلینا، بیوه سیاه دیگر، دریافت می‌کند، بسته‌هایی که حاوی ماده‌ای است که بیوه‌ها را از فرمان‌پذیریشان رها می‌سازد. در نهایت این دو تصمیم می‌گیرند به مبارزه با شر بپردازند و با بازیابی سلاح زیستی، صلح و عطوفت را به جهان بازگردانند.

بیوه سیاه

با این‌که “بیوه سیاه” همانند بسیاری از آثار جهان مارول در قسمت مربوط به شرور داستانی، آن‌قدرها که باید درست درمان عمل نمی‌کند، اما شورتلند می‌داند که چگونه فیلم خود را از سایر آثار فیلمسازان جهان مارول متمایز کند. “بیوه سیاه” بلندپروازانه‌تر از آن چیزی است که از مارول انتظار داریم. فیلم به شکلی پویا و داهیانه از صحنه‌ی اکشنی به صحنه‌ای دیگر حرکت می‌کند و تنها در برخی لحظات است که ریتم آن کند می‌شود و البته تماما داستانی ساده را بدون خرده روایات درهم و برهم بازگو می‌کند، اتفاقی که در سایر فیلم‌های ابرقهرمانی کمتر شاهدش بوده‌ایم.

این نکته از قلم نیفتد که زیرمتن‌های مهمی در فیلم “بیوه سیاه” وجود دارد و شورتلند، در کنار رونمایی از اکشنی مهیج و پر جنب و جوش، به شکلی هدفمند جریانات و برنامه‌های مخفی دولت، و سیر ساخت کاراکترها را و چگونگی شرطی سازی سوژه‌ها و تحت کنترل گرفتن آن‌ها و تبدیلشان به ماشین‌های کشتار را به خوبی نشان می‌دهد. از این جهت شاید بتوان گفت “بیوه سیاه” اثری اوریجینال است و رویدادهای این فیلم الابختکی نمی‌گذرند و هیچگاه از کیفیت نمی‌افتند.

با وجود این‌که متن “بیوه سیاه” همانند بسیاری از آثار مارول که در پرده سوم دچار آشفتگی، تکرار و شکست سه چهارم می‌شود ولی در نهایت در پایان‌بندی، با سکانس خیره‌‌کننده‌ای تا حدودی جبران می‌کند و خیال تماشاگر را راحت می‌کند و جلای از دست رفته را بازمی‌یابد. این فیلمی است که جهان ویژه‌ی خود را خلق می‌کند و به داستان زندگی کاراکتری محبوب، عمق و معنا می‌بخشد. “بیوه سیاه” با طرحی ساده از ماموریت و مقابله‌ی کاراکتر ناتاشا رومانوف با شرور داستانی شروع می‌شود و در دل این طرح به مضامینی همچون آسیب‌های خانوادگی، بحران هویت، ظلم، فرمان‌پذیری، شرطی شدن و نفوذ همه جانبه‌‌ی دولت بر زندگی‌ها و  الخ… می‌پردازد.

بیوه سیاه

ناگفته نماند علاوه بر این‌که عناصر و روابط جهان مارولی در این فیلم وجود دارد و شورتلند برخی از مواردی را که در این جهان ندیده بودیم، به تصویر کشیده است و نکات ویژه‌ی دیگری را در فیلمش به کار می‌بندد و با سکانس‌های اکشن بی‌نظیر، تصاویر فوق‌العاده، موسیقی گوش‌نواز، لوکیشن‌های تماشایی، کرئوگرافی دقیق و چگونگی پرداخت روایات و خرده روایاتی که از این کاراکتر و داستانش دیده‌ایم، جهان تماشایی و خیره کننده‌ی خود را خلق می‌کند و تصویری شفاف‌ از آنچه که می‌خواهد بگوید را ارائه می‌دهد و مخاطب را تا انتها همراه می‌سازد.

در نهایت باید گفت این یک تلاش شجاعانه را به اثبات می‌رساند و سیر تحول کاراکتر ناتاشا رومانوف، معروف به بیوه سیاه یک جاسوس روسی آموزش دیده که مانند یک ماشین می جنگد را به زیبایی نشان می‌دهد. کاراکتری که سعی دارد قطعات زندگی شکسته خود را کنار هم بگذارد و معنای واقعی زندگی را دریابد و البته ناگفته نماند که این اسکارلت جوهانسون است که فیلم را محکم نگه می‌دارد و به آن روح می‌بخشد. اشتیاق ناتاشا برای انتقام جویی هیجان‌انگیز است، اما زخم های درونی او نیز دردناک و همین حرکت توامان میل به زندگی از دل ویرانی‌های درونی و مقابله با شرارت و موانع، اثر را تماشایی می‌کند و مخاطب خسته‌ و دلزده‌ی این روزگار ویروسی را همراه.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها