یک هفته، یک دنیا! | نقد فیلم One Week

[ad_1]

باستر کیتون همچون لورل و هاردی از کمدین‌های بزرگی بود که در زمان زنده بودنش آنچنان که باید قدرش دانسته نشد در حالی که امروزه به راحتی می‌توانیم استادی او را با میراثی که در سینمای کمدی به جا گذاشت ببینیم. آثاری که چنان ساختار قدرتمندی برای انتقال حس دارند که حتی بعد از گذشت یک قرن همچون همین فیلم که در سال ۱۹۲۰ ساخته شده همچنان سرپا مانده و همچنان می شود آن را مثالی برای هرکس که دوست دارد بداند که کاربرد اشیاء در میزانسن  خصوصا در سینمای کمدی چیست قرار داد. یک هفته فیلمی کوتاه است که در مدت زمان بیست دقیقه‌ای خود یک دنیا حرف دارد، اثری که جاه طلبی و استادی سازندگانش را به خوبی نشانمان می‌دهد.

فیلم روایتگر ماجراهای پس از ازدواج یک زوج از دوشنبه نهم تا یکشنبه پانزدهم است درواقع از همان ابتدا فیلم با نمایش تاریخ شروع می‌شود و بعد از پایان هر روز دوباره آن ‌را می‌بینیم، که می‌توان آن را هفت پرده دانست که هر کدام قسمتی از زندگی این زوج و کلنجاری که با خانه‌شان می‌روند را نشانمان می‌دهند. کیتون و ادوارد اف کلاین که به صورت مشترک این فیلم را کارگردانی کردند و بعد از این در آثار چون: ژنرال، بدشانس، هماسیه‌ها و….. به همکاری خود ادامه دادند به خوبی توانسته‌اند با استفاده از تضادها و استفاده از اشیاء یک روایت منسجم را ارائه کنند که هم تعلیق می آفرینند هم کمدی را در تصویر با شناخت خوبی که از آن داشتند به مخاطبان هدیه کنند.

پس از نمایش تاریخ ابتدایی، نوشته‌ای روی تصویر ظاهر می‌شود که جمله‌ای جالب است و شروع ما به دنیای پر تضادی است که به آن اشاره کردم. نوشته این چنین است: صدای ناقوس عروسی شیرین است اما بازتاب تلخی دارد. نوشته جایش را به تصویر ناقوسی می‌دهد که آن‌هم در صحنه‌ی پایین آمدن عروس (سی‌بل سیلی) و داماد (باستر کیتون) از کلیسا فید می‌شود. در اینجا اشاره کنم که اصلا خود کیتون با صورت سنگی معروفش که فاقد هر نوع کاریزما و یا حسی است، یک تضاد در یک فیلم کمدی محسوب می‌شود! شمایلی که بنظر برای آثار جدی بیشتر بدرد می‌خورد اما دقیقا همین شمایل است که در موقعیت‌های کمیک مخاطب را به خنده وادار می‌کند و اصلا علت خنده در یک اثر کمدی موقعیتی آنتی هارمونی است که حضور کیتون تشدید کنده‌ی چنین موقعیت‌هایی به شمار می‌رود. اما برگردیم به ادامه فیلم، پس از خروج عروس و داماد کیتون در همان صحنه شوخی‌اش را با برداشتن یک جفت کفش که برای عروس و داماد پرت کرده‌اند و نگاه کردن به پایش شروع می‌کند بعد از آن به طرف ماشینی می‌روند که راننده‌اش با کینه به آن‌ها نگاه می‌کند درواقع این مرد خواستگار رد شده توسط عروس است که حالا کیتون جایش را گرفته همچنین  پس از آنکه آن‌ها سوار ماشین می‌شوند راننده نامه‌ای به داماد می‌دهد که میفهمیم  عمویش به او خانه‌ای پیش‌ساخته در خیابان ۹۹ هدیه کرده توجه کنید که تمام این موارد در کمتر از یک دقیقه و سی ثانیه به مخاطب نشان داده می‌شود! مخاطب‌هم با عروس و داماد آشنا می‌شود هم با شخصیت منفی فیلم  و هم ماجرای خانه‌ای که قرار است در آن زندگی کنند را می‌فهمد ضمن اینکه تضاد جالبی است که اصلا چرا باید این مرد که قبلا خواستگار زن بوده راننده ماشین عروس باشد. در ادامه داماد که تلاش می‌کند بدون آنکه راننده او را ببیند عروس را ببوسد مشکل جالب دیگری پیش می‌آید او که می‌خواهد از شر این راننده فضول خلاص شود وقتی ماشینی به کنار آن‌ها می‌آید عروس را به آن  انتقال می‌دهد و بعد وقتی که خود می‌خواهد به داخل ماشین برود با فاصله گرفتن دو ماشین درحال حرکت به مشکل می‌خورد این موقعیت کمیک با استفاده از این دو ماشین و بعد آمدن یک موتورسوار تشدید می‌شود و تا زمان برخورد او با پلیس و برگرداندن عروس به همان ماشین، ولی اینبار بدون مزاحمت راننده ادامه پیدا می‌کند. این بسط داستان و استفاده از اشیاء در هر لحظه‌ی از فیلم به صورت استادانه‌ای برای روایت کارکرد مفیدی دارد و استفاده از این اشیا‌ء برای جذاب کردن و خنده گرفتن از مخاطب همچون سیلی بی امان بر سر مخاطب فرو می‌ریزد به عنوان مثال پس از همین افتتاحیه پر اتفاق و جالب وقتی که عروس و داماد به خیابان یا قطعه زمین ۹۹ می‌رسند و همچون مخاطب انتظار دیدن خانه‌‌ای که هدیه گرفته‌اند را دارند تنها با یکسری جعبه‌های چوبی مواجه‌ می‌شوند، جعبه‌هایی که درواقع مصالح ساختمانی هستند و باید طبق دستورعملی که در آن گفته شده ساخته شوند، دستور عمل‌هم ساده است تنها  باید بر اساس شماره‌های روی جعبه و به ترتیب ساخته شود. در اینجا پرده اول به پایان می‌رسد.

 

در پرده بعد زوج را می‌بینیم که درحال ساخت خانه هستند همچنین منطق لانگ شات‌های پرده قبل‌هم معلوم می‌شود درواقع بعد از پرده‌ی اول با اضافه شدن خانه که خودش تبدیل به  یک شخصیت کلیدی در صحنه می‌شود دوربین مجبور است تا برای نمایش آن  و حرکات بازیگران، نما‌های دوری نشانمان دهد به همین دلیل صحنه‌های پرده‌ی قبل کمدی‌هایی بود مبتنی بر همین منطق و نماهای دور تا در پرده‌ی بعد که خانه اضافه می‌شود دور شدن دوربین ایجاد تزاحم نکند و فیلم از یکپارچگی خارج نشود.

همچنین در این پرده شاهد این هستیم که شخصیت منفی یعنی همان راننده‌ی ماشین عروس، شماره‌ی روی جعبه‌های خانه را تغییر می‌دهد و حالا بسط  داستان‌هم وارد مرحله‌ی جدیدی می‌شود. تعلیق از اینکه خانه با این تغییر به کجا می‌رسد یا چگونه ساخته می‌شود  تشدید می‌شود.

در شروع پرده بعد شمایل خانه‌ دیده می‌شود، خانه‌ای که حتی خود کیتون از دیدنش تعجب کرده و این موضوع را با خاراندن سرش نشانمان می‌دهد. درواقع این شکل خانه همچون در ورودی که بالای پنجره است! و عملا بی استفاده است تا سینک دستشویی خارج از خانه، سقف کج  و…. خود المان کمیک و خنده آوری به شمار می‌رود اما این استفاده از اشیاء بازهم تنها به خانه محدود نمی‌شود و با آمدن پیانویی که سفارش داده شده گسرتش پیدا می‌کند. تلاش برای آوردن پیانو به خانه خود موقعیت‌های جالبی را پدید می‌آورد همچون زمانی که کیتون سعی می‌کند با بستن طنابی به پیانو و انداختن طناب بر روی لوستر آن را به داخل خانه بیاورد در حالی که با هر بارکشیدن طناب، سقف که شبیه به تکه‌ای از پارچه‌‌ای کشی است به پایین می‌آید! و ما در طبقه بالا می‌بینیم که شخصیت منفی در آن جا نشسته، تنش جذاب صحنه به اوج خود می‌رسد. پس از رها کردن طناب شخصیت بد ذات به طرف سقف پرتاب می‌شود و سرش در آن گیر می‌کند. در ادامه شاهد موارد جالبی چون استفاده کیتون از نرده‌های تراس به جای نردبان! برای نجات راننده و آوردن پیانو و فرو رفتن آن بر زمین هستیم تا این پرده که شاید خنده دارترین پرده فیلم باشد به پایان برسد.

 

در پرده بعد چالش کیتون با نصب دودکش را می‌بینیم همچنین برای آنکه هیچ چیز بدون استفاده نباشد کارکرد آن در بالای پنجره‌هم معلوم می‌شود و کیتون بدون آنکه یادش باشد از آن خارج می‌شود و به زمین می‌افتد تا علت استفاده آن دری که شاید ذهن مخاطب را درگیر این مسئله کرده بود که اگر کسی از آن خارج شود چه می‌شودهم معلوم شود و بفهمیم سازندگان از تمام المان‌ها برای خنداندن مخاطب استفاده کرده‌اند.

در پرده بعد با مهمانی که عروس و داماد برای خانه‌ی جدیدشان گرفته‌اند شاهد عظیم‌ترین حرکات تکنیکی اثر هستیم. این پرده با درگیری داماد و شخصیت منفی و استفاده دوباره از همان در بالای پنجره شروع می‌شود و تا شروع باران و طوفانی که نشان می‌دهد این خانه پوشالی‌تر از این حرف‌ها است! ادامه پیدا می‌کند. خانه که بر اثر باد به دور خود می‌چرخد! موقعیت جالبی را هم در خانه با پرت شدن مهمانان به اطراف و هم در بیرون با تلاش کیتون برای نگهداشتن آن به وجود می‌آورد در نهایت یکی از مهمانان که در هنگام چرخش خانه به بیرون پرت شده به طرف داماد می‌رود و شاهد یکی از همان تناقضات جالب که در جمله‌ی ابتدای فیلم‌هم دیدیم هستیم. مهمان می‌گوید: من بعد از ظهر عالی را در چرخ و فلک شما گذراندم. بعد از آنکه مهمانان می‌روند تازه عروس و داماد ما جلوی خانه‌ی درحال چرخششان می‌نشینند و در حالی که به آن نگاه می‌کنند منتظر پایان طوفان می‌مانند و اینگونه این پرده جذاب‌هم به پایان می‌رسد.

با شروع پرده بعد که در واقع بعد از طوفان را نشان می‌دهد شاهد آسیب جدی به خانه هستیم این آسیب که عروس و داماد راهم ناراحت کرده با یک خبر دیگر تشدید می‌شود و آن این است که می‌فهمند این زمینی که در آن خانه را ساختند در قطعه‌ی ۹۹ نیست بلکه ۶۶ است و حالا باید خانه را به سمت دیگری که از وسط راه آهن رد می‌شود ببرند! و اینگوه است که باعث می‌شود بنده در این نقد بیش از هر نقد دیگری از علامت تعجب استفاده کنم! وقتی می‌بینم سازندگان تا ثانیه آخر برای رو دست زدن و گسترش داستان تلاش کرده‌اند و به هیچ‌ وجه به کم راضی نشده‌اند راهی جز تحسین برایم نمی‌گذارند ضمن اینکه همچنان استفاده از اشیا‌ء با گسترش داستان برای شیرین کردن آن ادامه دارد مثل جک ماشینی که عروس عزیز ما برای بلند کردن خانه از آن استفاده می‌کند تا داماد بشکه‌هایی را زیر خانه بگذارد! در اینجا این پرده‌هم به پایان می‌رسد.

و اما به سراغ پرده‌ی آخر برویم یعنی وقتی که می‌بینیم  این خانه‌ی زهوار در رفته دوست داشتنی سوار بر بشکه‌ها، به پشت ماشین بسته شده و قرار است اینگونه جابه جا شود! این تدبیر برای جابه جایی تا ریل راه آهن جواب می‌دهد اما مشکل جایی شروع می‌شود که بر روی آن گیر می‌کند و قطاری هم در حال آمدن است که هر لحظه ممکن است به خانه برخورد کند و کاشانه‌ی این عروس و داماد را برای همیشه نابود سازد. زن و شوهر تمام تلاش خود را می‌کنند که خانه را جابه جا کنند اما و وقتی که دیگر نا امید شده‌اند در حالی که کنار خانه  ایستاده‌اند و با دستانشان جلوی چشم خود را گرفته‌اند که این صحنه را نبینند، اتفاق جالبی می‌افتد و قطار از روی ریلی دیگر و از کنار خانه رد می‌شود تا این تنش جذاب به پایان برسد اما صبر کنید کیتون همچنان به ما رودست می‌زند و زمانی که ماهم همچون این زوج در حال نفس کشیدنی راحت هستیم قطاری از ریل کناری و برخلاف جهت قطار قبلی از روی خانه رد می‌شود و این خانه‌ی دوست داشتنی که تمام مدت موجبات خنده‌ی ما را فراهم کرده بود، نابود می‌کند!

پس از این اتفاق انگار که گویی این زوج خود را برای نابودی خانه آمده کرده بودند کیتون خیلی بیخیال تابلویی را از صندلی ماشین که در این ماجرا نابود شده بر می‌دارد و بر روی تکه‌های خورد شده‌ی خانه می‌گذارد. بر روی آن نوشته شده: برای فروش! همچنین دستور عمل ساخت را‌هم کنارش می‌گذارد! و اینگونه فیلم به پایان می‌رسد.

 در پایان باید بگویم یک هفته فیلمی شگفت‌انگیز است که نشان می‌دهد که چگونه می‌شود از تک تک المان‌های صحنه برای خلق موقعیت‌های جالب وخنده‌دار استفاده کرد چیزی که در سینمای کمدی امروز وجود ندارد و آثار بیش از آنکه بتوانند با تصویر بخندانند رو به شوخی‌های کلامی سطح پایین آورده‌اند. یک هفته همچنین ثابت می‌کند برای جذاب بودن لازم نیست داستانی پیچیده و عجیب داشت بلکه می‌توان تنها به بهانه‌ی یک خانه‌هم جذاب بود!

نقل شده از گیمفا

[ad_2]

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها