نقد و بررسی سریال Snowpiercer: تلاشی ناامیدکننده در اقتباس

[ad_1]

به سختی می‌توان باور کرد که فیلم Snowpiercer محصول ۲۰۱۳ و سریال Snowpiercer «برف‌شکن» محصول ۲۰۲۰ از روی یک رمان گرافیکی مشابه به نام Le Transperceneige ساخته شده‌اند. فیلم Snowpiercer ساخته بونگ جون هو (Bong Joon Ho) کارگردان برنده اسکار و با بازی کریس ایوانز (Chris Evans)، تیلدا سوئینتن (Tilda Swinton) و اد هریس (Ed Harris) یک اقتباس تاریک، خشن و واقع‌گرایانه بود. سریال Snowpiercer ساخته گرام منسون (Graeme Manson) و با بازی جنیفر کانلی (Jennifer Connelly) و دیوید دیگز (Daveed Diggs) رویکردی رنگارنگ و ملودراماتیک به داستان دارد که با وجود تلاش‌های ستودنی توسط همه عوامل، برای دوست داشتن آن باید صبر و تحمل زیادی داشته باشید. در نقد و بررسی سریال Snowpiercer با آریامووی همراه باشید …

سریال Snowpiercer هشت سال قبل از وقایع فیلم و چندین سال پس از واقعه فاجعه‌آمیز یخ‌زدگی جریان دارد، تلاشی ناموفق برای معکوس کردن خطرات گرم شدن هوای کره زمین با شلیک موشک‌ها به جو به منظور خنک کردن آن که در عوض منجر به وقوع عصر یخبندان جدید شد. آندره لیتون با بازی دیگز، که آخرین کارآگاه جنایی جهان است، یک سکانس انیمیشنی هیجان‌انگیز را روایت می‌کند که یخ‌زدگی را نشان می‌دهد و سپس وحشت مردم بدون بلیط برای سوار شدن به کشتی نجاتی که برف‌شکن است و تلاش آن‌ها برای پیدا کردن جایی در انتهای قطار به تصویر کشیده می‌شود. پس از هفت سال، این افراد که در شرایطی بدتر از آنچه ما به عنوان فقر مطلق تعریف می‌کنیم زندگی می‌کنند، تصمیم می‌گیرند یک شورش به رهبری آندره به راه بیندازند. این تلاش‌ها برای ایجاد یک انقلاب است که زمینه را برای سریالی آماده می‌کند که می‌خواهد اختلاف طبقاتی و زنده ماندن در یک سناریوی غیرقابل تصور را بررسی کند.

چیزی که باید قبل از تماشای سریال بدانید این است که اگرچه سریال Snowpiercer از رمان Le Transperceneige و فیلم اقتباس می‌کند، به نوعی یک ریبوت است. در اینجا افشاگری‌های تکان‌دهنده‌ در فیلم، مانند حقیقت پنهان میله‌های تغذیه که به افراد در انتهای قطار خورانده می‌شوند، را همه می‌دانند و نقش مهمی در داستان ندارند. در عین حال، چیزهایی که در فیلم متوجه آن‌ها شدیم، مثل هویت آقای ویلفورد، سازنده و به نوعی رئیس‌جمهور برف‌شکن، در این سریال اهمیت بیشتری دارد. فیلم‌ و سریال عناصر مهم داستانی یکسانی دارند: آخرالزمان جهانی، بازماندگانی که در قطاری ۱۰۰۱ واگنی که روی مسیری فرا قاره‌ای در حال حرکت است به دنبال بقا هستند، جنگ طبقاتی فراوان (به صورت آشکار و مخفی) – اما انتظار نداشته باشید شخصیتی مثلا نسخه جوان‌تر شخصیت ایوانز را به عنوان یکی از ساکنان بخش پایانی قطار ببینید. از این نظر، متمایز کردن سریال از فیلم خیلی دشوار است، به خصوص وقتی این سریال در اولین اپیزودهایش هم جذابیت لازم را ندارد.

با توجه به اینکه همه ۱۰ قسمت اولین فصل Snowpiercer را تماشا کردم (که برای فصل دوم هم تمدید شده)، باید اعتراف کنم تماشای آن خیلی برایم سخت بود. در حالی که Snowpiercer لزوما غیرقابل تماشا و غیرجذاب نیست، اما دنبال کردن آن به صورت اپیزود به اپیزود کار راحتی نیست. من با مفاهیم سنگین مشکلی ندارم، با ترکیب ژانرها در این سریال هم مشکلی ندارم، و با داستان‌های ملودراماتیک هم مشکلی ندارم. اما Snowpiercer نه تنها بین خطوط داستانی نصفه و نیمه، لحن‌های متغیر، نویسندگی نامناسب، و گاهی نقش‌آفرینی‌های ناامیدکننده نوسان ندارد – بلکه کاملا از کنترل خارج می‌شود. بر خلاف آگاهی همه مسافران از جایگاه خود در قطار (این سریال دوست دارد بارها به شما یادآوری کند که داستان درباره جنگ طبقاتی است)، پیدا کردن جایگاه خودتان به عنوان بیننده سریال خیلی دشوار است.

اگر تاریخچه تولید عجیب و غریب سریال Snowpiercer را بدانید، شاید به شما کمک کند محصول نهایی را بهتر درک کنید. واضح است که چندین نفر در طول پنج سال گذشته روی این پروژه کار کرده‌اند، و این پروژه را کمی جلو برده و رها کرده‌اند، و منتظر مانده‌اند تا پس از آن‌ها کسی دیگر آن را هدایت کند، که شاید مسیر داستانی کاملا متفاوتی را پیش گرفته باشند. بزرگ‌ترین مشکل فصل ۱ این است که تمرکز ندارد. نقشه‌ای برای فقیرترین و ضعیف‌ترین مسافران به منظور در اختیار گرفتن قطار یک خط داستانی خیلی خوب است، اما همچنین برای جلب توجه مخاطب موضوعاتی مثل تحقیق درباره قتل، یک کلاهبرداری، آزمایشات مخفی و ثروتمندان برجسته که تلاش می‌کنند تا کل قطار را کنترل کنند به داستان اضافه شده است. هر یک از این کشمکش‌ها می‌توانست یک داستان واحد و منحصر به فرد باشد در حالی که بقیه سریال توسط زیرداستان‌ها ادامه پیدا می‌کرد. متاسفانه، برای سریالی که باید خود را به عنوان محصولی مجزا در دنیای داستانی یک فیلم علمی‌تخیلی محبوب و یک سری رمان‌های گرافیکی نشان دهد، این سریال نتوانسته تمرکز داستانی خودش را پیدا کند تا بتواند ادعا کند جایگاه مناسبی در دنیای Snowpiercer دارد. به دلیل اینکه بخش زیادی از فصل اول از عدم تمرکز داستانی رنج می‌برد، و با وجود اوج‌گیری داستان در دو اپیزود پایانی فصل که باعث جذابیت آن می‌شود، Snowpiercer ممکن است هر لحظه از ریل خارج شود.

از لحاظ فنی، با توجه به طراحی عالی واگن‌های مختلف، تمرکز زیادی روی جنبه‌های بصری سریال قرار گرفته است. وقتی در قطار حرکت می‌کنید، خیلی راحت می‌توانید خود را در آن دنیا تصور کنید. این موضوع، در کنار نحوه نمایش پرزرق و برق سریال، درک این مساله را آسان می‌کند که این سریال تمایل دارد بیشتر مورد توجه عموم قرار بگیرد، برخلاف فیلم Snowpiercer که تم تاریک و قابل باورتری داشت و مورد توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.

سه نقطه درخشان در فصل اول وجود دارد: نقش‌آفرینی جنیفر کانلی، دیوید دیگز و میکی سامنر (Mickey Sumner). کانلی در نقش ملانی کویل سرپرست مهمانداری قطار، این شخصیت را کاملا قابل باور کرده و نقش‌آفرینی فوق‌العاده‌ای دارد. او تمام صحنه‌هایی که در آن‌ها حضور دارد را مال خودش می‌کند و در اینکه چطور نقش ملانی را بازی کند تصمیماتی می‌گیرد که مهارت‌های او را به عنوان یک بازیگر مستعد نشان می‌دهد. دیگز هم در نقش آندره لیتون عالی عمل می‌کند. صرف نظر از یک یا دو ظاهرسازی گیج‌کننده، عملکرد دیگز جذاب، قابل ترحم و درگیرکننده است. سامنر نقش بریکمن بس یکی از اعضای نیروی پلیس برف‌شکن و متحد آندره را بازی می‌کند. سامنر از زمانی که در فیلم Frances Ha حضور داشته پیشرفت زیادی کرده، و Snowpiercer فرصتی برای درخشش در اختیار او قرار می‌دهد و او از این فرصت به بهترین شکل استفاده می‌کند.

چیز دیگری که Snowpiercer به خوبی انجام می‌دهد این است که خیلی خوب مخاطب را از خطرات این وضعیت پساآخرالزمانی آگاه می‌کند. در یک اپیزود، یک پنجره می‌شکند و هوای اتاق به زیر ۱۲۰ درجه می‌رسد. در عرض چند ثانیه، کالاهای ارزشمند ناپدید می‌شوند. کمبود کالا و ارزش تجارب خاص انسانی باعث می‌شود شما به این فکر کنید که اگر در چنین وضعیتی بودید چه احساسی داشتید و چه واکنشی نشان می‌دادید. Snowpiercer جایی برای تفکر باقی گذاشته که به جذب مخاطب کمک می‌کند و به شما یادآوری می‌کند که این زیست‌بوم چقدر سست و شکننده است. اما برای هر لحظه متفکرانه که Snowpiercer ارائه می‌دهد، چند لحظه گیج‌کننده وجود دارند تا حواس مخاطب را پرت کنند.

در نهایت، Snowpiercer کسانی را راضی می‌کند که کنجکاو بودند ببینند داستان چه مسیری را طی می‌کند. با توجه تمدید سریال برای فصل دوم و تصمیمات جسورانه‌ این سریال، این امکان وجود دارد تا مشکلاتی که فصل اول داشت – مهم‌تر از همه تناقضات داستانی – در اپیزودهای فصل بعدی برطرف شوند. اما اگر بخواهید از این سریال به عنوان بخشی از جهان Snowpiercer قدردانی کنید، باید صبر و تحمل زیادی داشته باشید. در این راستا، احساس می‌کنم Snowpiercer در جذب مخاطب به موفقیت نرسد – آن هم در دنیایی که بسیاری از سریال‌های تلویزیونی دیگر برای جلب توجه مخاطب تمام تلاش خود را می‌کنند. خوشبختانه، تنها مسیر مناسب در فصل دوم رو به جلو است.

  

ترجمه از سایت Collider نوشته Allie Gemmill

برگرفته از آریامووی

[ad_2]
قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها