[ad_1]
به سختی می توان باور کرد که ستارگانی مثل نیکول کیدمن (Nicole Kidman) و هیو گرانت (Hugh Grant)، نویسنده دیوید ای. کلی (David E. Kelley) و کارگردان سوزان بیر (Susanne Bier) توانستهاند سریالی به بدی The Undoing بسازند، سریالی شش اپیزودی که داستانش فقط به اندازه یک فیلم دو ساعته کشش دارد. انگار تمام عوامل تحت تاثیر یک طلسم بودهاند و منتظر ماندهاند تا شخص دیگری سریال آنها را جذاب و تماشایی کند. در نقد و بررسی سریال The Undoing با آریامووی همراه باشید …
سریال The Undoing به نوعی قرار بوده Big Little Lies «دروغهای کوچک بزرگ» جدید شبکه HBO باشد، با یک معمای قتل که در فضای یک مدرسه خصوصی در منهتن جریان دارد. گریس فریزر با بازی کیدمن یک روانکاو ماهر است که میخواهد از قضاوت دیگر مادرها قسر در برود، آن هم وقتی یک مادر جدید و جوان به نام النا (ماتیلدا دی آنجلیس (Matilda De Angelis)) وارد مدرسه میشود.
اولین فصل Big Little Lies چیزی را نشان داد که کاملا واضح بود: اینکه ملودرام مادرانه، مانند هر ژانر دیگری میتواند به یک اثر معتبر تبدیل شود – اتفاقاتی که در آن فصل نشان داد زندگی روزمره زنان تقریبا معمولی ممکن است به ماجرایی پیچیده و هراسانگیز مثل Breaking Bad «برکینگ بد» یا The Sopranos «سوپرانوز» تبدیل شود.
متاسفانه، پروژههایی که وجودشان را مدیون فصل اول آن سریال هستند کاملا ناامیدکننده ظاهر شدهاند. ساخت فصل دوم Big Little Lies کاملا غیرضروری بود، جایی که مشکلات بین عوامل سازنده منجر به عدم انسجام داستان شده بود. سریال Little Fires Everywhere محصول هولو با بازی ریس ویترسپون (Reese Witherspoon) بازیگر و تهیهکننده اجرایی Big Little Lies نامزد سه جایزه امی شد، اما به موفقیت زیادی دست پیدا نکرد.
اما The Undoing – اقتباسی از رمان پرفروش You Should Have Known نوشته Jean Hanff Korelitz – بدترین نوع از این پروژهها است: یک درام با ریتم کُند، به شدت آشفته و کاملا غیرجذاب که یکی از بدترین سریالهای سال ۲۰۲۰ است. تمام بخشهای سریال نصفه و نیمه کار شدهاند: به عنوان یک داستان جنایی، به عنوان داستانی برای بررسی زندگی در بخش غربی آمریکا و به عنوان کاوش زنی در اینکه چطور همسرش جاناتان (گرانت) که یک متخصص سرطان کودکان است، مظنون اصلی یک پرونده قتل شده است.
و وقتی The Undoing در نهایت به یک سریال دادگاهی تبدیل میشود، جایی که Noma Dumezweni نقش وکیل مدافع جاناتان را بازی میکند، که تاکنون در داستانهای دادگاهی زیادی حضور داشته، میتوانستیم شاهد داستان جذابتری باشیم، اما سریال همچنان خستهکننده باقی میماند.
شخصیت گریس هرگز به اندازه کافی مورد بررسی قرار نمیگیرد تا به شخصیتی قابلباور تبدیل شود، که باعث میشود همذاتپنداری با او خیلی سخت باشد، حتی با وجود مشکلات پسر جوانش، هنری (نوا جوپ (Noah Jupe)) و آرامش همیشگی پدرش فرانکلین (دونالد ساترلند (Donald Sutherland)). کیدمن یک نقشآفرینی بهیادماندنی از خودش نشان نمیدهد، و گرانت دوباره نقشی را بازی میکند که طی دو دهه گذشته مدام شاهد بازی او در آن نقش بودهایم. بقیه بازیگران نقش مکمل – ادگار رامیرز (Edgar Ramirez) در نقش کارآگاه اصلی پرونده قتل، اسماعیل کروز کوردووا (Ismael Cruz Cordova) در نقش همسر قربانی و ادن الکساندر (Edan Alexander) در نقش پسرشان – هم نمیتوانند خودی نشان دهند.
بیر زرقوبرق زمستانی منهتن شلوغ قبل از کرونا را به خوبی به تصویر میکشد، مخصوصا با ظاهر گریس که به لطف کار عالی طراح لباس Signe Sejlund صورت گرفته است. اما اینها برای حفظ تنش داستان کافی نیست، و بیشتر اوقات اتفاقاتی که در داستان شاهد آنها هستیم کاملا تکراری یا مسخره هستند.
من از کلوزآپهای زیاد کیدمن شگفت زده شدم، و وقتی در اپیزود پایانی هویت قاتل مشخص شد، از ته دل خندیدم. حداقل این بخش از سریال توانست کمی مرا سرگرم کند!
ترجمه از سایت Hollywood Reporter نوشته Inkoo Kang
برگرفته از آریامووی
[ad_2]