فیلم Villains «شرورها» از همان ابتدا نشان میدهد فیلم استاندارد جشنوارههای سینمایی نیست. شخصیتهای میکی (با بازی بیل اسکارشگورد (Bill Skarsgard)) و جولز (با بازی مایکا مونرو (Maika Monroe)) به ما معرفی میشوند، دو جوان عاشق که دزدکی از پمپ بنزین استفاده میکنند تا در هزینههای خودشان برای سفر به اقیانوس صرفهجویی کنند.
بله، شاید آنها خلافکار باشند، اما خلافکارهای باانصافی هستند تا اینکه از نوع خلافکارهای دیوانه و روانی باشند. آنها مهربان و بخشنده هستند و شیمی بین اسکارشگورد و مونرو از همان لحظهی اول عالی است. آنها فقط به اندازهای غیرعادی هستند تا به جنبهی سرگرمی فیلم اضافه کنند و به اندازهای خطرناک هستند تا شما به دلیل دوست داشتنشان کمی از دست خودتان ناراحت شوید.
آنها مرا کمی یاد شخصیتهای فیلم Raising Arizona «بزرگ کردن آریزونا» انداختند. میکی و جولز کاملا مناسب دنیای فیلمهای برادران کوئن (Coen Brothers) هستند. آنها کمی اغراق شدهاند، اما در همان عجیب بودن خودشان هم حالتی قابل باور دارند.
در طول داستان، ماشین آنها دچار مشکل میشود و این دو دزدکی وارد خانهای متروکه میشوند. همانطور که انتظار دارید یک خانهی متروکه آنقدر که به نظر میآید بدون مشکل و دردسر نیست، بنابراین وقتی این دو در زیرزمین خانه چیز عجیبی پیدا میکنند شوکه نشوید.
این فیلم خیلی زود شخصیتها را به سمت خانه هدایت میکند، اما همچنین قبل از اینکه سروکلهی صاحبان خانه پیدا شود، به میکی و جولز اجازه میدهد به شخصیتهایی قابل باور تبدیل شوند. دلیل اصلی موفقیت فیلم هم همین نکته است.
نمیتوانم به اندازهی کافی روی این نکته تاکید کنم که لحن عجیب اما جالب فیلم به لطف رابطه بین اسکارشگورد و مونرو شکل میگیرد. اگر آنها را همزمان به عنوان اشخاصی متمایز و یک زوج در نظر نگیریم کل داستان به مشکل میخورد. خوشبختانه هردوی آنها نقش خود را عالی بازی میکنند پس این فیلم با وجود مشکلات ریتمی کمی در بخش دومش موفق عمل میکند.
جفری داناوان (Jeffrey Donovan) و کایرا سجویک (Kyra Sedgwick) نیز وقتی وارد داستان میشوند به بهترین شکل نقش خود را بازی میکنند. آنها شبیه مادر و پدرهای دهه پنجاهی در فیلمهای قدیمی هستند. اما ما میدانیم این فقط یک روی آنهاست و باطن آنها خیلی با ظاهرشان فرق دارد.
سجویک مخصوصا در این نقش به آب و آتش میزند. گلوریا با بازی او دیوانگی خاصی در وجودش دارد، که تصور مادر کاملی که از خودش دارد را تکمیل کرده است. اگر چیز بیشتری بگویم تجربهی تماشای فیلم برای شما از دست میرود، پس جلوی خودم را میگیرم، اما بدانید او از بازی کردن در این نقش لذت میبرد و این باعث میشود هربار او را در صحنه میبینیم از تماشای او لذت ببریم.
معمولا در جشنوارههای سینمایی تعداد زیادی فیلم متوسط یا خیلی جدی وجود دارند، اما Villains هیچکدام از آنها نیست. Villains از آن دست فیلمهایی است که شرکت کنندگان در این جشنوارهها از تماشای آن لذت خواهند برد. با اینکه داستان فیلم خیلی سرراست نیست، اما آنقدر بامزه و سرگرم کننده هست تا به یک فیلم متوسط تبدیل نشود.
تیم فیلمسازی جوان دن برک (Dan Berk) و رابرت اولسن (Robert Olsen) در این فیلم کاری عالی انجام دادهاند، و دوربین را همیشه در حال حرکت قرار دادهاند تا فیلمشان حالت ایستا به خود نگیرد و هیچوقت فراموش نمیکنند نقطه قوت اصلی فیلم، رابطه بین دو شخصیت اصلی آن است. ساختن چنین داستان خاص و عجیبی بدون اینکه حالت تکراری و مسخره به خودش بگیرد کار خیلی سختی است اما این دو موفق شدهاند این کار را بکنند، که نشان میدهد حتی در اولین مراحل دوران حرفهای خودشان، آنها این اعتماد به نفس را دارند تا داستانی که دوست دارند را به مخاطب ارائه کنند.
در کل، Villains سورپرایز خیلی دلپذیری در جشنواره فیلم جنوب به جنوب غربی (SXSW) امسال بود، که مرا بیش از پیش مشتاق میکند ببینم پس از پایان یافتن حضور اسکارشگورد در نقش پنیوایز در فیلم It: Chapter 2 «آن: قسمت دوم» چه چیزی در انتظار اوست. اگر در یکی از فیلمهای آیندهی او مونرو هم حضور داشته باشد که هیجان من دوبرابر هم میشود. به نظرم باید فرنچایزی با حضور این دو در نقش اصلی ساخته شود. مثلا اینکه با همکاری یکدیگر به حل کردن جرم و جنایت بپردازند یا آثار هنری گرانقمیت را از موزههای بینالمللی بدزدند یا با نازیهای زامبی مبارزه کنند یا شیاطین را از جسم حیوانات خانگی بیرون بکشند یا ترکیبی از تمام این گزینهها. مهم نیست داستان این فرنچایز چه باشد، اما به نظرم به چنین فرنچایزی نیاز داریم.
نقل از آریامووی