جوان دیدیون ، فیلمنامهنویس، رماننویس، روزنامهنگار، نویسنده و مقالهنویس جنجالی آمریکایی در سن ۸۷ سالگی درگذشت…
دیدیون در دهه ۱۹۶۰ گزارشهای فرهنگی بحث برانگیزی منتشر کرد و آغازگر روزنامه نگاری خصوصی ( ژورنالیسم نو ) بود. او در سال های پایانی عمر خود از بیماری پارکینسون رنج میبرد.
دیدیون با مقالات بلندی که در نشریاتی چون لایف منتشر کرد، زندگی مردم آمریکا و فرهنگ هیپی ها پس از جنگ را واکاوی کرد. او مقالات دیگری پیرامون هاوارد هیوز و فیلمسازی در دوران پسا استودیویی و نیز موسیقی گروه دورز به نگارش درآورد.
کیتی رویفی نویسنده در مورد دیدیون نوشت :
او در زمینه نوشتن از حس و فرهنگ استعداد داشت و موفق شد روح دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ را بهواسطه شیوه نویسندگی ویژه و شخصی اش منتقل کند.
دیدون در سال های بعد به نوشتن مقالات سیاسی برای نیویورک ریویو آو بوکس گرایش پیدا کرد و از جنگ داخلی ال سالوادور و مهاجران فرهنگی کوبا نوشت. او در مورد فعالیتهای ژورنالیستی خود در سال ۲۰۰۶ به پاریس ریویو گفت:
چیزی در مورد یک وضعیتی من را آزار می دهد، بنابراین در موردش مقاله ای مینویسم تا بفهمم موضوع آزاردهنده چیست.
او در سال ۱۹۷۱ فیلمنامه وحشت در نیدل پارک (The Panic in Needle Park) با بازی ال پاچینو را به نگارش درآورد. دومین فیلمنامه او برای درام نقشت را بپذیر (Play It as It Lays) فرانک پری بود که از رمان خودش اقتباس شد. سومین فیلمنامه دیدیون و همسرش ستارهای متولد شده است (A Star Is Born) بود که برای جیمز تیلور و کارلی سیمون نوشته شده بود اما باربارا استرایسند و کریس کریستفرسون در آن نقش بازی کردند.این فیلم به یک موفقیت تجاری بزرگ رسید و دیدیون را ثروتمند کرد.
دیدیون با اعترافات واقعی (True Confessions) با بازی رابرت دنیرو و رابرت دووال و خصوصی و شخصی (Up Close & Personal) با بازی رابرت ردفورد و میشل فایفر به فیلمنامه نویسی ادامه داد. حاصل سفر دیدیون به ال سالوادور نیز کتاب امپرسیونیستی سالوادور بود که در سال ۱۹۸۳ منتشر شد. او در کتاب میامی که سال ۱۹۸۷ به بازار آمد به سیاست های کوبا و آمریکا پرداخت. ” سال های جادویی اندیشیدن (The Year of Magical Thinking) ” کتاب خاطرات دیدیون است که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد.
به نقل۳۰نما،دیدیون در کتاب در جایی که زاده شدم (Where I Was From) نوشت :
اگر یک کالیفرنیایی می بودید، باید می دانستید که چگونه با پوست درخت حصار درست کنید، باید روحیه خود را نشان می دادید و مارهای زنگی را میکشتید و ادامه می دادید.