نگاهی کوتاه به تمام بازسازی های لایو اکشن دیزنی از بدترین تا بهترین!

[ad_1]

بعد از تماشای بازسازی جدید لایو اکشن دیزنی یعنی فیلم “Lady and the Tramp” تصمیم گرفتم نگاهی کوتاه به تمام آثار لایو اکشن بازسازی شده از کمپانی دیزنی داشته باشم. در طول یک دهه گذشته، دیزنی خود را به طور فزاینده ای در چاله بازسازی خاطرات زیبای گذشته انداخته است. و این کمپانی با خرج فراوان دست به تولید بلاکباستر های رنگارنگ از کلاسیک های خاطره انگیز زده است. البته گاهاً اکثر این آثار چیزی جز یک سر و صدای تو خالی نیستند ولی در میان آنها فیلم قابل قبول نیز وجود دارد. حالا با من همراه شوید تا نگاهی بیاندازیم به همه بازسازی های لایو اکشن دیزنی از انیمیشن های خاطره انگیز این کمپانی که شروع آن به دهه ۹۰ میلادی باز می گردد.

(The Jungle Book (1994

اولین بازسازی لایو اکشن دیزنی از یک انیمیشنش، به نوعی کماکان هنوز هم بدترین میان این لیست است. سازنده این فیلم یعنی استفن سامرز که معروف ترین ساخته او در تاریخ سینما فیلم مومیایی است، داستان نا امید کننده ای از دل قصه رودیار کیپلینگ بیرون درآورد که بدون تمرکز به حیوانات قصه، بیشتر به موگلی با بازی جیسون اسکات لی و استعمارگران بریتانیایی اطراف آن تمرکز داشت. برخی از اجراهای بازیگران مکمل در این فیلم قابل توجه هستند به ویژه بازیگرانی چون لینا هیدی و کری الویس، اما بقیه فیلم یک بازگشت ناپاک به یک دوره گذر از فیلم سازی ماجراجویانه و سر شار از ذهنیت های عقب مانده با اکشن های نسبتاً خوب بیش نیست.

(Christopher Robin (2018

داستان های محبوب آلن الکساندر میلن قبلاً بارها توسط دیزنی به شکل آثار پویانمایی زیبا و دل انگیز نمایش داده شده بودند. اما بازسازی مارک فورستر از داستان کریستوفر رابین یک فیلم متوسط است که بیشتر وقت خود را صرف یک خانواده محدود می کند، و رابطه پدر و فرزندی را در قالب فانتزی به تصویر می کشد. ولی ایوان مک گرگور به عنوان نسخه بزرگسال کریستوفر رابین می درخشد ، اما فیلمبرداری مالیخولیایی ، فیلمنامه توسعه نیافته و نمایش های VFX خنده دار از Pooh و دوستانش “Christopher Robin” را به یک اثر شعاری و کمی خسته کننده تبدیل کرده است.

(Alice Through the Looking Glass (2016

دنباله جیمز بابین از آلیس در سرزمین عجایب از نسخه قبلی خود، هم در طراحی و فضاسازی و هم در اکشن و جلوه های ویژه بصری عقب تر است و البته لحن فیلم نیز به نسبت اثر قبل مهربانتر و کند تر است. البته فیلمنامه این اثر نیز دچار لکه های تیره و بد فراوانی است و چه بهتر بود که آلیس اصلاً به آن سوی آینه نمی رفت.

(Beauty and the Beast (2017

با وجود منبع و منابع عالی و بازیگران مناسب، برداشت بیل کاندون از دیو و دلبر چیزی جز یک بازسازی مو به مو و پر از تکرار از انیمیشن مورد نظر نیست. و در واقع کارگردان تفسیر جدیدی از این قصه روایت نمی کند، بلکه این فیلم دقیقاً همان داستان را طولانی تر روایت کرده است. اضافات نسخه لایو اکشن نیز غیر ضروری خودسرانه و ناچیز هستند. در کل این اثر یک بلاک باستر پر از جلوه های ویژه و ترانه های تکراری است که از نظر هنری خیلی حرفی برای گفتن ندارد.

(Maleficent: Mistress of Evil (2019

من برای این بررسی مجبور به تماشای نسخه پرده ای و بی کیفیت فیلم شده ام اما به هر حال با کلیت این اثر روبرو شدم. این فیلم ساخته یواخیم رانینگ یکی از کارگردانان قست اخیر دزدان دریایی کارائیب بود است. آنجلینا جولی مثل همیشه در این فیلم نیز تند و تیز و جذاب است، اما فیلم گاهاً از او عقب تر است و همین اثر را نامتوازن کرده و بیننده را عصبانی. اگر بگویم فیلمنامه فیلم یکی از آبکی ترین، گنگ ترین و سرهم بندی ترین فیلمنامه های تاریخ سینماست، خطا نگفته ام. فیلم مالیفسنت سر دسته اهریمنان به طور کلی فیلمی متناقض است که پیام آن نیز حیف شده است، و نتیجه دو فیلم را بدتر کرده است.

(Alice in Wonderland (2010

بازخوانی بلاک باستری تیم بارتون از داستان محبوب “آلیس در سرزمین عجایب” غیر ضروری مبهم و خشن است ، و از همه بدتر این که ، عاقلانه و عامدانه از جادوی زیبای داستان لوئیس کارول تهی است. میا واسیکوفسکا در این فیلم نقش آلیس را بازی کرده و به لطف تیم برتون عزیز به جای رفتن به سرزمین عجایب به زیرزمین نسبتاً تاریکی وارد می شود که آشفتگی و تلخی آن تنها با راه حل پیش رفتن به سوی یک جنگ حل می شود. این اثر مثل یک تلاش بدبینانه برای ساختن یک داستان کلاسیک عجیب و کودکانه است که به یک انبار تاریک شبیه تر است تا یک فیلم فانتزی کودکانه، اما شاید به توان تنها نکته جالب فیلم را تلاش فیلمساز برای تبدیل کردن آلیس به یک قهرمان مدرن و فعال دانست. البته بازیگرانی چون هلنا بونهام کارتر در نقش ملکه سرخ و آنا هاتاوی در نقش ملکه سفید نیز در فیلم خوش درخشیده اند.

(The Lion King (2019

بر خلاف “کتاب جنگل” – که حداقل یک شخصیت انسانی دارد – “شیر شاه” حتی نمی تواند در سخاوتمندترین حالت ممکن اصطلاح “لایو اکشن” را یدک بکشد ، اما به هر حال باید آن را اثری لایو اکشن بدانیم، اما چرایش را من هم نمی دانم. در واقع این اثر یک فیلم جاه طلبانه در غالب جلوه های بصری شگفت انگیز است، که توانسته مو به مو نسخه انیمیشن را بازسازی کند، و با جزئیات خیره کننده ای داستان یک توله شیر را که از قتل پدرش انتقام می گیرد و نظم را به اکوسیستم خودش باز می گرداند به نمایش بگذارد. اگر بگویم فیلم جان فاورو یک شگفتی بصری است، بد نگفته ام، اما بیشتر اوقات این اثر کاملاً دنباله رو انیمیشنش می باشد با این تفاوت که اصلاً روح و حالت کارتونی جذاب آن را ندارد و حیوانات به شکل وحشتناکی خالی از شخصیت و واقعاً حیوان هستند. سبک انتخاب شده برای این اثر شاید در گیشه خیلی موفق شده باشد اما در واقعیت ایراداتی به آن وارد است.

(Dalmatians 102 (2000

دنباله فیلم ۱۰۱ سگ خالدار با نام ۱۰۲ سگ خالدار ساخته کوین لیما، اثری عجیب و غریب، کاریکاتوری و به شدت غیر قابل توصیف است. گلن کلوز به عنوان Cruella de Vil به شکل ناامیدکننده ای اکنون از طریغ شستشوی مغزی به زنی درستکار بدل شده و به جای قتل به دنبال احیای سگهاست. البته زمانی که فیلم کم می آورد او دوباره روش های شرورانه خود را از سر می گیرد. در این فیلم چیز دیگری بیش از این نیست ، اما طراحی حیرت انگیز لباس و عملکرد عالی و بی نظیر Close باعث می شود که “۱۰۲ Dalmatians” اثری کم عمق اما سرگرم کننده باشد.

(Maleficent (2014

اقتباس و بازسازی تقریباً ناسازگار دیزنی از نسخه انیمیشنی زیبای خفته چیزی شبیه به آثار خانوادگی معمولی است که توانایی سرگرم کردن کانون خانواده را نیز دارد. قصه تقریبا معمولی و عشقولانه فیلم می تواند بیننده عام را به اثر جذب کند و وجود آنجلینا جولی در غالب نقش یک پری که توسط انسان مورد علاقه اش مورد خیانت قرار می گیرد و در تقابل او نیز دست به انتقام می زند، می تواند از دیگر جذابیت های این فیلم باشد. فیلمبرداری تقریبا خوب، با موجودات گرافیکی گاهاً بامزه به همراه تفسیر جسورانه از منبع انیمیشنی فیلم و بازی خوب جولی در نقش مالفیسنت، خیلی از ضعف های بصری و کارگردانی فیلم را پوشش داده است.

(Aladdin (2019

نسخه بازسازی آقای گای ریچی از فیلم انیمیشنی محبوب علاءالدین شاید شاهکار نباشد و البته ضعف های عمده ای در کارگردانی نیز داشته باشد، اما توانسته یک جنی متفاوت و جذاب با بازی ویل اسمیت و ترانه های جالبی را برای بیننده به ارمغان آورد. البته فیلمساز با دادن یک لحن فیمینیستی به فیلم سعی کرده کمی متفاوت نیز باشد. یکی دیگر از نکات قابل توجه مهم فیلم باور پذیری منا مسعود و نائومی اسکات در نقش های علاءالدین و یاسمین هستند. در کل تماشای فیلم علاءالدین را می توان این گونه تعریف کرد: شاد ، با ذکاوت و زودگذر.

(Lady and the Tramp (2019

تمام جادوی انیمیشن “بانو و ولگرد” را فراموش کنید، و به جای آن خیره به دو سگ باحال با چشمانی جذاب شوید. این شاید بهترین خلاصه کوتاهی از این بازسازی جدید و لایو اکشن دیزنی است که می توان بیان کرد، و البته همین نکته از بازسازی متوسط چارلی بین خود چیزی عالی است. از نکات ضعف شاخص فیلم صدای تسا تامپسون و جاستین تروکس بر روی خانوم و سگ ولگرد است، اما داستان عاشقانه بین این دو نه همانند انیمیشن درخشان، اما جالب و سرگرم کننده از آب در آمده است. موسیقی متن فیلم نیز در ابعاد خودش چیز قابل ستایشی است. ترکیب بین CGI و واقعیت شاید برخی از حرکات سگ ها را دچار یک ضعف بصری ریز کرده باشد اما در مجموع این فیلم اثری شیرین است، شاید بهتر است بگوییم فیلمی شیرین و بی ادعا.

(Dalmatians 101 (1996

کارگردان استیون هرک در دهه نود میلادی یک سه گانه از آثار لایو اکشن برای دیزنی تولید کرد، که شامل فیلم های اردک های توانا، سه تفنگدار و ۱۰۱ سگ خالدار بودند، و همه اینها رضایت اکثر خانواده ها را کسب کردند. اما فیلم ۱۰۱ سگ، زوج جف دنلیز و جولی ریچاردسون را به نمایش می گذارد که عاشق سگها و توله های آنها هستند و در مقابل آن ها یک شخصیت شرور را به بیننده معرفی می کند با بازی گلن گلوز که دست کمی از ابرشروران فیلم های بتمن در دهه ۱۹۶۰ ندارد. این فیلم بی پرده و بدون توقف در نیمه دوم خود تبدیل به یک کمدی اکشن اسلپ استیک به سبک تنها در خانه می شود، و البته سرگرمی نیز در جای جای آن موج می زند و همچنین عملکرد گلن کلوز در فیلم به شدت باشکوه است و درخور و شایسته دریافت اسکار.

(Dumbo (2019

دومین بازسازی فعال تیم بارتون از انیمیشن های کلاسیک دیزنی باهوش تر ، عاطفی تر و به طور قابل توجه ای خوش لحن تر از “آلیس در سرزمین عجایب” است. این اثر کماکان مانند نسخه انیمیشنی پیرامون داستان بچه فیلی با گوش های بزرگ و غول پیکر است که با کمک بچه ها توانایی پرواز کردن می آموزد، اما این بار سیرکی که او در آن است، توسط یک کار آفرین پارک تفریحی ساز با بازی مایکل کیتون خریداری می شود و این خریدار پس از ادغام آن با پارک تفریحی خودش بیشتر کارگران سیرک را اخراج می کند، و همین تغییرات باعث شده ما شاهد یک دامبو متفاوت تر و جالب باشیم. دیزنی اغلب سرمایه داران بی قلب و عاطفه را به شرور هایشان در فیلمها تبدیل می کند، ولی اینبار به نظر می رسد استودیو انگشت را به سمت خود گرفته و طبعات پارک تفریحی چون دیزنی لند را به عنوان شرور اصلی معرفی می کند، و همه اینها به لطف شخص تیم برتون همیشه تاریک است که بهتر در قصه نمایان شده است. تیم برتون فانتزی غنی و تاریک خود را با جادو ترکیب کرده و اثری تقریبا چشمگیر را تولید کرده است.

(The Jungle Book (2016

“کتاب جنگل” جان فاوو آنقدر از CGI استفاده می کند که نامگذاری آن به عنوان “لایو اکشت” احتمالاً سوء استفاده است. چرا که فقط یک شخصیت وجود دارد که حرکت می کند و واقعا انسان است ، و حتی محیط های واقعی درون فیلم نیز به صورت دیجیتالی تولید و به بیننده ارائه می شوند. اما به هر صورت این فیلم عالی است. فاورو از ساختار اپیزودیک اصلی فیلم انیمیشنی دوری کرده و به سوی یک ماجراجویی متمرکز تر پیش رفته است. در کل اینجا نیز موگلی به تدریج مسئولیت مبارزه و نجات جنگل از دست شیرخان را برعهده می گیرد. نکته خوب این فیلم بر عکس شیرشاه وجود روح و شخصیت در کاراکتر های حیوانی فیلم است که با سبک موشن کپچر اجرا شده اند. همین اجرای خوب فیلم را نیز پر جنب و جوش نگاه می دارد، اگر چه کریستوفر والکن یک انتخاب پریشان و ناجالب و عجیب و غریب برای پادشاه لویی بوده است.

(Pete’s Dragon (2016

فیلم اژدهای پیت تعریف جدید از لایو اکشن و بازسازی اثری کلاسیک و انیمیشنی بود، چرا که نسخه اصلی این فیلم یک موزیکال فانتزی با کاراکتر های انیمیشنی بود اما نسخه بازسازی یک اثر با نشاط با کاراکتر های انسانی و اژدهای دیجیتالی است. فیلم دیوید لاوری با تمام خاطرات انیمیشن بازی می کند اما در واقع اثری متفاوت تر است که توانسته از دل نسخه انیمیشنی یک داستان قابل روایت بیرون بکشد. در واقع اینجا کارگردان یک داستان احساسی و صمیمانه پیرامون یک پسر گمشده را برجسته می کند که تنها دوست او یک اژدهای غول پیکر است. وقتی پیت توسط جنگلبانان کشف می شود این الیوت یا اژدهاست که برای همراهی او به دنبالش می آید. کارگردان با تولید فیلمی انسانی با لایحه های عاطفی بیشتر علاقه به کشف ظرفیت های انسانی موجد ورای دنیای مجازی و دیجیتالی حاکم بر جوامع عصر حاضر بوده است. فیلمساز در اینجا توانسته یک داستان تخیلی کلاسیک را به اثری انسانی تر و زیبا تبدیل کند که احتمالا کار هر کسی نیست.

(Cinderella (2015

سیندرلا نسخه انیمیشنی دیزنی یک شاهکار عاشقانه و خوش تکنیک است، که بر پایه یک قطعه باریک از آرزوی های زیبا بنا شده است. بازسازی زنده کنت برانا از انیمیشن سیندرلا داستان اصلی و کلاسیک را در جای خود نگاه می دارد، اما شخصیت ها را تقویت می کند و به ناماداری شرور با بازی کیت بلانشت انگیزه ای معنی دار و قابل درک برای تقابل و آزار به سیندرلا با بازی لیلی جیمز می دهد، و در مقابل به سیندرلا نیز مجموعه ای از اصول کاملاً مشخص را ارائه می دهد که تا پایان دنباله روی آن است. در واقع هر تصمیم او را برای بیننده توجیه می کند، و به شاهزاده و سیندرلا فرصت کافی داده می شود تا داستان عاشقانه بین آنها باور پذیر تر و واقعی تر شود. حداقل تلاش کنت برانا این بوده است که از منظر داستان فیلم سیندرلا یک رمانتیک زیبا از آب در بیاید که از نظر من موفق هم بوده است، و در نتیجه می توانم بگویم تاج بازسازی های دیزنی کماکان بر سر سیندرلا باقی مانده است.

برگرفته از آریامووی
[ad_2]

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها