کلی کِی بچه اش اسپایدر را معرفی میکند و درمورد ستاره فوتبال که قبل از تولد بچه اش در آغوشش درگذشت صحبت میکند

کلی کِی، دوست دختر ستاره اخیر فوتبال اورگان، اسپنسر وب، درمورد نوزاد پسرش  «اسپایدر» با پیپل گفته کرد. او درباره اینکه چگونه دارد یاد و خاطره اسپنسر را زنده نگه میدارد نیز حرف زد …

در حینی که کلی کی در سوگ دوست پسرش، اسپنسر وب، نشسته است این نکته را خاطر نشان میکند که یک چیز در زندگی اش توانسته برایش در این اواخر خوشی بیاورد: «تازه نوزادشان، اسپایدر.»

درست یک هفته بعد از خبرهای بارداری اش، وب، که لقبش در زمان بازی اش در دانشگاه اورگان اسپایدر بود، در سن ۲۲ سالگی در یک سانحه ریزش کوه جان باخت.

کلی میگوید:

من باور نمیکردم. من هم همان روز مردم. غیرقابل باور است. کل زمانی که منتظر اورژانس بودیم، داشتم با او صحبت میکردم. باریکه ای از امید در ذهنم بود که شاید همه چیزمان درست شود و چیزی به آن شکل رخ ندهد.

هفته بعد، کلی برای آزمایش خون برای تایید بارداری اش به دکتر رفت. وقتی دکتر برای دادن خبر بارداری اش وارد اتاق شد، آهنگ «روح» از جاستین بیبر داشت پخش میشد که کلی میگوید نشانه ای از این است که روح وب با او در اتاق بوده است.

کلی:

این یکی از آهنگ هایی بود که در یادبودی که برایش گرفته بودم پخش کردم و ترانه ای درمورد شخصی که به تازگی فوت کرده می باشد. وقتی دکتر به من خبر را داد، من هم به خودم گفتم اسپنسر هم فهمیده است. این هم نشان اش. هرچقدر از مرگش ناراحت بودم، کمی شادی درونم بود از اینکه فهمیده بودم قرار است بخشی از اسپنسر را با خودم داشته باشم.

این تنها باری نبود که او حضور اسپنسر را با خودش حس میکرد. هنگامی که او داشت لباس های بارداری در پاساژ برای خودش میخرید، این آهنگ دوباره پخش شد و به او قوت قلبی داد که اسپنسر همراهش است. در هنگام بارداری اش او خیلی احساس تنهایی و ناراحتی میکرد و تنها میخواست که اسپنسر همراهش باشد.

بارداری برای او پس از دست و پنجه نرم کردن با مرگ اسپنسر سخت ترین چیز بود، او شروع به احساساتی شدن درمورد همه چیز کرد:

من پنج شش ماه اول را بیاد نمی آورم. اینکه با تهوع صبحانه بیدار شوم و افسرده باشم و چیزی نخورم، خیلی خیلی سخت بود.

کلی میگوید که با آمدن اسپایدر همه چیز برایش آرام شد. من پیراهن اسپنسر و عکسی بزرگ از او را خریدم تا آن نقطه تمرکزی را که میخواستم داشته باشم. هنگام فارغ شدنش مادرش، بهترین دوستش و قابله اش همراهش بودند و به عکس اسپنسر خیره شده بود. در آن لحظه همه چیز عالی پیش رفت و نوازدی کوچک متولد شد. حالا با آمدن بچه، او میگوید که دارد از هر روز مادر بودنش لذت میبرد.

او میگوید:

خوشی ورود تازه نوزاد، من را از افسردگی بیرون آورده و فکر میکنم غم از دست دادن اسپنسر باری بر دوش من خواهد بود که هیچگاه از بین نخواهد رفت. اسپایدر بهترین دوست و عزیزترین شخص برایم در دنیاست. ما با هم میخوابیم و همدیگر را بغل میکنیم. هیچ چیز او را با دنیا عوض نمیکنم. خیلی خوشحالم که دوباره دوست خوبی دارم. تمام آنچه از دنیا میخواستم دوستی خوب، یک معشوق و یک شریک بود که اسپنسر برایم همان شخص بود اما حالا که او رفته، اسپایدر همان شخص برایم شده است که هیچگاه قرار نیست ترکم کند. او مال من است و تا ابد با من است.

کلی سعی دارد که یاد و خاطر اسپنسر را به هر نحوی زنده نگه دارد. او و اسپنسر باهم درسرتاسر خانه عکس هایی از خاطرات مشترکشان دارند و اسپایدر هرچه بزرگتر شود خواهد دانست که پدرش که بود.

کلی امیدوار است در آینده او را به اورگان بفرستد تا در لیگ برتر بازی کند. هم او  وهم اسپنسر افراد ورزشکاری بودند و هستند و اینکه او امیدوار است تا او هم راه پدرش را ادامه دهد، نشانه از پا جای پای پدرش گذاشتن است.

کلی:

هرچند که پسر او و من داریم با تلاطم های زندگی دست و پنجه نرم میکنیم، مطمئن خواهیم بود که با قدرت و راهنمایی های اسپنسر میتوانیم او را  سرفرار کنیم.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها