یامان – خالد اوزگور ساری

زندگی چیزهای زیادی از او دزدیده است. به همین دلیل است که قدر حتی سوزنی را که دارد می داند. او توانسته دنیایی را با دوستانی بسازد که هرگز از آنها دست نمی کشد. سختی هایی که در خیابان با آن روبه رو شد، قلبش را سیاه نکرد، برعکس، آن را قوی تر کرد. به همین دلیل همیشه راهی برای ایجاد امید در درون خود پیدا می کرد. او فقر، گرسنگی و ذلت را به خوبی می شناسد، اما در تجارب خود گیر نمی کند. برای یامان هیچ چیز غیر ممکن نیست. او نیروی خود را از دوستانش که آنها را خانواده خود می داند، یا بهتر است بگوییم از برادر و خواهرانش که از خیابان انتخاب کرده، می گیرد. اگر لازم باشد جانش را برای آنها می دهد و اگر لازم بود جانی را می‌گیرد.

رویا – سیمای بارلاس

هرکسی در زندگی اش نقشی را به او اختصاص داده، اما او مصمم است نقشی را که می خواهد ایفا کند. او به اندازه کافی آگاه است که فریب رنگ های خیره کننده دنیایی که در آن زندگی می کند را نخورد. او در خانواده و محفل خود متفاوت است. شبیه دیگران نبودنِ او، هم شانس و هم بدبختی اوست. با این حال، تنها احساسی که به دنبال آن است، اخلاص است. او در سفری که ناآگاهانه آغاز می کند، بیش از آنچه به دنبالش است، خواهد یافت.

اشرف سویسالان – عثمان الکاش

او در حلقه خود به دلیل صداقت و قابل اعتماد بودن به عنوان فردی قابل احترام شناخته می شود. سه چیز برای او در زندگی مقدس است: آبرو، حرفه و خانواده اش، در مورد نام خانوادگی خود مغرور است. ممکن است به نظر برسد که به خاطر خوشبختی خانواده اش چیزهایی را که نمی خواهد تحمل کرده، اما در زمانش با مشت به میز می زند. تنها پشیمانی او در این زندگی از دست دادن نوه اش علی است و تنها شکستش این است که با همه توان نتوانست نوه اش را پیدا کند.

سرهان سویسالان – یوردائر اوکور

سرهان که امیدوار است با ازدواج با نسلیهان رئیس امپراتوری خاندان شود، از نظر پدرشوهرش چیزی بیش از یک شوخی نیست. او موفق می شود نام خانوادگی پدرشوهرش را بگیرد، اما هرگز به رسمیت شناخته نمی‌شود، چیزی که امیدوار بود این نام خانوادگی برایش ایجاد کند. پس از ربوده شدن علی، نسلیهان نیز خود را از دست داد و به دلیل ندامتی که تجربه کرد، زندگی خود را برای خود و دیگر فرزندانش تلخ کرد. او دیگر در این خانواده خرسند نیست.

الاز سویسالان – برتان اصلانی

تجسم متولدین در ناز و نعمت. تکبر او به وی می گوید که می تواند هر چیزی را داشته باشد. او حتی نمی داند که عصبانیتش او را می سوزاند. تنها نوه خانواده بودن اعتماد به نفس او را به شدت افزایش داده است. به گفته او، جلب لطف پدربزرگ و مادرش بزرگترین موفقیت او در زندگی او خواهد بود، اما متأسفانه او هنوز آگاه نیست که ممکن است تعادل تغییر کند.

نسلیهان سویسالان – دولونای سویسرت

تنها دختر اشرف. دکتری موفق که مانند پدرش کارش را به درستی انجام می‌دهد و مادری که هنوز درد پسرش را که سال‌ها پیش از دست داده، در دل دارد. به همین دلیل است که اوحس می‌کند سزاوار خوشبختی نیست. ترس از دست دادن که از آن روز در وجود او نشسته است در مادری او نیز منعکس شده است. حتی با وجود اینکه تلاش او برای تحت کنترل داشتن همه چیز اطرافیانش را تحت تأثیر قرار می دهد، اما او نمی تواند کاری انجام دهد. او همیشه امیدش را زنده نگه می داشت که روزی دوباره با فرزندش دیدار خواهد کرد. با این حال، زمانی که پسر گمشده اش علی روزی برگردد، نمی تواند مانع از آشکار شدن حقیقت شود.

شبنم – شبنم حسنی‌سوقی

اشتیاق، جاه طلبی، پول، قدرت… دیگر برای توصیف شبنم نیازی به کلمات بیشتری نیست. او آنقدر حیله گر است که سه قدم جلوتر از تصمیماتی که می گیرد محاسبه کند. او حتی به چیزی که به او علاقه ای ندارد دست نمی زند. کلماتش را چنان با دقت انتخاب می کند که درک مقاصد او دشوار می شود. او به خوبی می داند که چگونه اطرافیان خود را دستکاری و نگه دارد. خودنمایی و شکوه بزرگترین نقطه ضعف اوست. فقط اگه میتونست دخترش رویا رو شبیه خودش کنه همه چیز بر وفق مرادش می‌شد…