نمایش «Karanlıkta Kadınlar Sarı Görünür» با بازی طوبی اردم و کارگردانی بالاهان گورل، تحسین تماشاگران را به همراه داشت و شب گذشته با استقبال زیادی روبرو شد.
این نمایش با الهام از داستان کاغذ دیواری زرد، یکی از مهمترین آثار ادبیات فمینیستی اولیه آمریکا از ماطب می پرسند «تفاوت چیست؟ آیا چیزهایی که با آن سازگار می شویم می توانند ما را اسیر خود کنند؟». این نمایش با تمرکز بر مشکلاتی که زنان تجربه می کنند؛ به توضیح دیدگاه سنتی بر اساس روی دیگر سکه ادامه می دهد. این نمایش که با اجرای تک نفره خود روی صحنه رفت با تشویق تماشاگران روبرو شد.
اثر اصلی نمایشنامه به مخاطب این امکان را می دهد تا به نظمی که قرن ها در جریان بوده از منظری متفاوت بنگرد. این نسخه ترکیهای نمایش درباره تلاش شخصیت اصلی برای شکستن نظم معمولیست که وی قصد دارد با زبانی متفاوت آن را ممکن سازد. این اثر آنچه را در زیر بسیاری از لایههای اجتماعی قرار دارد آشکار میکند و مخاطبان را وادار میکند تا آغوششان را به روی آگاهی بازکنند و به آنچه عادی نامیده میشود و دیدگاههایی که به شکل سنتی آموختهاند نگاهی دوباره داشته باشند.
نمایش تئاتر Karanlıkta Kadınlar Sarı Görünür فراخوانی برای رهایی ما از نظم و الگوهایی است که در آن گیر کردهایم.
«کاغذ دیواری زرد» داستان کوتاهی از نویسنده آمریکایی شارلوت پرکینز گیلمن میباشد که اولین بار در ژانویه ۱۸۹۲ در مجله نیوانگلند منتشر شد. این اثر به عنوان یک اثر اولیه مهم از ادبیات فمینیستی آمریکا به دلیل نشان دادن نگرش متفاوت به سلامت روانی و جسمی زنان در قرن ۱۹ در نظر گرفته می شود.
گیلمن از نوشتههای خود برای کشف نقش زنان در آمریکا در حدود سال ۱۹۰۰ استفاده کرد. او در مورد بسیاری از مسائل مانند فقدان زندگی خارج از خانه و نیروهای سرکوبگر جامعه مردسالار بحث کرد. گیلمن از طریق کار خود راه را برای نویسندگانی مانند آلیس واکر و سیلویا پلات هموار کرد. او در «کاغذ دیواری زرد» دیوانگی راوی را به عنوان راهی برای اعتراض به ستم حرفه ای و اجتماعی علیه زنان به تصویر می کشد. در حالی که تحت این تصور شوهران و پزشکان مرد با در نظر گرفتن منافع خود عمل می کنند، زنان به عنوان شکننده ذهنی به تصویر کشیده شدند. حامیان حقوق زنان در آن دوره معتقد بودند که «شیوع» این بی ثباتی ذهنی، تجلی عقب ماندگی آنها در رابطه با نقش هایی است که در جامعه مردانه مجاز به ایفای آنها بودند. گیلمن پس از تولد اولین دخترش، دچار افسردگی پس از زایمان شد و توسط دکتر سیلاس ویر میچل، متخصص برجسته سلامت روان زنان در آن زمان، تحت درمان قرار گرفت. او یک رژیم سخت «درمان استراحت» را پیشنهاد کرد که شامل بیشتر استراحت در رختخواب و ممنوعیت کامل کار، از جمله خواندن، نوشتن و نقاشی است. پس از سه ماه و تقریباً ناامید، گیلمن تصمیم گرفت با تشخیص خود همراه با روش های درمانی مخالفت کند و دوباره شروع به کار کرد. نویسنده با آگاهی از اینکه چقدر به یک فروپاشی ذهنی کامل نزدیک شده بود، «کاغذ دیواری زرد» را با اضافات و اغراق نوشت تا انتقاد خود را از حوزه پزشکی نشان دهد.
داستان به صورت مجموعه ای از نوشته های مجله منتشر شده است که به صورت اول شخص روایت می شود. این مجله روی زنی متمرکز شده است که شوهر پزشکش یک عمارت قدیمی را برای تابستان اجاره کرده است. این زوج با چشم پوشی از اتاق های دیگر خانه، به مهد کودک طبقه بالا نقل مکان می کنند. به عنوان نوعی درمان، شوهر، راوی را از کار یا نوشتن منع میکند و او را تشویق میکند که خوب غذا بخورد و هوای کافی دریافت کند تا بتواند از آنچه او «افسردگی عصبی موقت – یک تمایل هیستریک خفیف» مینامد، بهبود یابد؛ تشخیص رایج در زنان در آن زمان. در حالی که خواننده به مرور نوشتههای مجله ادامه میدهد، نزول تدریجی نویسنده به سمت جنون را تجربه میکند که کاری بهتر از تماشای کاغذ دیواری زرد کنده شده در اتاقش ندارد.
خط داستانی:
داستان یک زن جوان و شوهرش را توصیف می کند. شوهر این زن، زمانی که پس از تولد نوزادشان دچار «افسردگی عصبی موقت» می شود، درمان استراحتی را به او تحمیل می کند. آنها تابستان را در یک عمارت استعماری می گذرانند، جایی که راوی تا حد زیادی در مهد کودکی در طبقه بالا محدود می شود. داستان به طرز چشمگیری از یک راوی غیرقابل اعتماد استفاده می کند تا به تدریج نشان دهد که شوهرش تا چه حد او را به دلیل شرایط جسمی و روحی «زندانی» کرده است: او کاغذ دیواری پاره شده، پنجره های میله ای، حلقه های فلزی در دیوارها، یک طبقه را توصیف می کند. خراشیده و کنده شده و خرد شده، یک تخت به زمین پیچ شده و یک دروازه در بالای پله ها، اما همه اینها را به گردن کودکانی می اندازد که احتمالا در آنجا زندگی می کردند.
راوی بخشهای زیادی را در دفتر خاطرات به توصیف کاغذ دیواری اتاق اختصاص می دهد – رنگ «ناخوش» آن، بوی نامطبوع، الگوی عجیب و نگران کننده و … بدون هیچ محرکی جز کاغذ دیواری، الگو و طرح ها به طور فزاینده ای برای راوی جذاب می شوند. او به زودی شروع به دیدن یک شکل در طراحی آن می کند. در نهایت به این باور می رسد که زنی پشت این الگو چهار دست و پا می خزد. او با این باور که باید زن را از کاغذ دیواری آزاد کند، شروع به کندن کاغذ باقیمانده از روی دیوار می کند.
وقتی شوهرش به خانه می رسد، راوی از باز کردن قفل در خانه امتناع می کند. وقتی با کلید برمیگردد، او را میبیند که در اتاق میچرخد، کاغذ دیواری را لمس می کند و فریاد میزند: «بالاخره بیرون آمدم… با وجود تو.» او غش می کند، اما او همچنان به دور اتاق می چرخد و هر بار که از کنار آن می گذرد با لمس خود فکر می کند که تبدیل به زنی شده است که در پشت کاغذ دیواری زرد گیر افتاده است.