[ad_1]
خلاصهی فیلم جدید زک اسنایدر (Zack Snyder) کمی عجیب بهنظر میرسد: داستان Army of the Dead (ارتش مردگان) در لاس وگاس رخ میدهد و روایتگر داستانِ یک گروه شامل دزدانی خوشچهره و خفن است که سعی در دزدیدن ۲۰۰ میلیون دلار از صندوقِ یک کازینو را دارند. خودِ این دزدی به خودیِ خود دشوار و چالش برانگیز است و میتواند بهتنهایی موضوعی برای یک فیلم پرفروش و سرگرمکننده باشد؛ اما اسنایدر پا را فراتر میگذارد و برای پیچیدهتر کردنِ اوضاع، مسئلهی گروهی زامبی که تهدیدی برای بشر محسوب شده و دارند در شهر حسابی خون و خونریزی برپا میکنند را نیز وارد فیلمش میکند!
قصهی فیلم باز هم جالبتر میشود وقتیکه میفهمیم دولت تصمیم گرفته برای نابودی این زامبیها، بمبی هستهای را در لاس وگاس منفجر کند. حالا قهرمانانِ دزدِ ما باید نهتنها از بمب هستهای جانِ سالم به در ببرند، بلکه باید با انبوهی از زامبیهای خشن و زباننفهم روبهرو شوند و خود را از جهنمی واقعی خارج کنند… جالب نیست؟!
سرگرمی، تنها لغتی است که چه پیش و چه پس از تماشای اثر جدید اسنایدر به ذهنمان میرسد و احتمالا خودِ او نیز نه به چیزِ بیشتری فکر میکرده و نه قصدی عمیقتر و مهمتر را از ساختن این فیلم دنبال میکرده است. اسنایدر، به لطف بودجهی دست و دلبازانهی نتفلیکس، هرکاری که میخواسته را انجام داده و Army of the Dead را به یکی از پر خرجترین فیلمهای عمرش تبدیل کرده…و چرا نباید اینکار را بکند؟ بالاخره لاس وگاس محلی مناسب و قدیمی برای ولخرجی است.
کسانی که فیلمهای قبلی اسنایدر را دنبال کردهاند، عناصر آشنای همیشگیِ کارهای او را در این فیلم نیز بهوضوح مشاهده میکنند: کلوزآپهایی از عضلاتِ مردان، صحنههای آهستهی بیشمار، قطرات عرقی که از روی بینی به پایین میریزند و… . اگر قبل از تماشای فیلم حدس میزنید که او آهنگ قدیمی و کلیشهایِ “زامبی” از گروه The Cranberries را در فیلمش قرار داده، باید بگویم که اشتباه نمیکنید! او همچنین در تیتراژ آغازین فیلمش همان کاری را انجام میدهد که پیشتر در تیتراژ آغازین فیلم Watchmen نیز انجام داده بود؛ این تیتراژ ما را با آنچه که قرار است در طول فیلم رخ بدهد آشنا کرده و بیشترِ شخصیتهای فیلم را به ما معرفی میکند.
علاوهبر موارد ذکر شده، بسیاری از صحنههای فیلم نیز ما را یاد فیلمهای زامبیمحورِ قدیمی و جدید سینمای جهان میاندازند؛ بیش از همه، تعداد زیادی از صحنههای فیلم ،از لحاظ اجرا، یادآور فیلمهای مرحوم جورج ای. رومرو (George A. Romero) از بزرگانِ فیلمهای ژانرِ زامبی است و البته که فیلم اسنایدر هرگز به تر و تازگی و انسجام و جذابیت فیلمهای رومرو نمیرسد.
صحنههای نبرد با زامبیها، همانچیزهایی هستند که بارها در فیلمهای مشابه دیدهایم: زامبیهایی کمابیش ابله و بیمغز به شهر حمله میکنند، زوزه میکشند، آدمها تکه تکه میکنند و در این میان مردان و زنانی که معلوم نیست لباسهایشان کِی پاره شده و کِی سر و صورتشان کثیف شده، در حالی که بههم ناسزا میگویند و با هم و با زامبیها شوخی میکنند، آنها را سلاخی کرده، خونها جاری شده و اندامها به پرواز درمیآیند و خیابانها تبدیل به رودخانههایی از جنس خون میشوند. تنها تفاوت فیلمِ اسنایدر با فیلمهای مشابه این است که او بودجهی فراوانی داشته و بنابراین همهچیز بسیار پر زرق و برق و بزرگ بهنظر میرسد، اسلحههای مبارزان گرانتر و زامبیها نیز طبیعیتر هستند.
همانندِ دیگر فیلمهای ژانر زامبی، یکی از مشکلات این فیلم هم نادیده گرفتنِ مردم در آن است. تنها نقشِ مردمِ عادی در این فیلمها، مُردن است و در باقی لحظات خبری از تاثیر و حضور آنها نیست. Army of the Dead هم از این قاعده مستثنی نیست و حضور مردم، بهغیر از مواقعی که قرار است سلاخی شوند و جان بدهند، تقریبا نادیده گرفته میشود.
از لحاظ داستانی نیز، فیلم، ایدههایی بسیار سرِ دستی و غیرمنطقی دارد؛ مثلا آنجا که دولت تصمیم میگیرد دور شهر یک دیوار بکشد تا زامبیها در شهر گیر بیوفتند! یکی دیگر از ایدههای درخشانِ دولت نیز این است که در شهر بمبی هستهای بیاندازد. آنها قصد دارند این کار را در تاریخ ۴ ژوئیه انجام دهند! (مصادف با روز استقلال آمریکا)، واقعا چه ایدهی تکاندهنده و هوشمندانهای! همچنین اگر فکر کردید که قرار نیست در این فیلم یک میلیاردر را ببینید که در سایهها و در پشتِ صحنه همهچیز را کنترل میکند، سخت در اشتباهید؛ در این فیلم، هیروکی سانادا (Hiroyuki Sanada) ،با نقشآفرینیِ سرحالی، در نقش این میلیاردر ظاهر شده است.
هستهی اصلیِ تیمِ مبارزان فیلم که علاوهبر جنگ با زامبیها، قرار است پول نیز بدزدند، شامل رهبر گروه، اسکات با بازی دیو باتیستا (Dave Bautista) و دوستانش کروز با بازی آنا د لا رگورا (Ana de la Reguera) و واندرو با بازی عماری هاردویک (Omari Hardwick) میشود. پس از آن، افراد دیگری نیز به تیم اضافه میشوند: خلبان باهوش هلیکوپتر، پترز با بازی تیگ نوتارو (Tig Notaro)، زامبیکُشِ یوتیوبی، نیکی گازمن با بازی رائول کاستیلو (Raúl Castillo) و دیتر با بازی ماتیاس شوایهوفر (Matthias Schweighöfer).
بهنظر میرسد که همین شخصیتها نیز برای معرفی شدن به مخاطب و جلو بردنِ یک فیلم، کاملا کافی باشند، اما از آنجا که اسنایدر همیشه علاقهی زیادی به افراط دارد، تعداد زیادی شخصیتِ دیگر را نیز در طی فیلمش به ما معرفی میکند: دخترِ اسکات، کیت، با بازی الا پورنل (Ella Purnell)، دستیارِ همان میلیاردر ذکر شده با بازی گرت دیلاهانت (Garret Dillahunt) و کایوت با بازی نورا آرنزدر (Nora Arnezeder)، تنها تعدادی از این شخصیتها هستند که حداقل خطِ داستانیِ کمرنگی را با خود به دوش میکشند. تعداد زیادی شخصیت دیگر نیز در فیلم داریم که نه هدفی دارند و نه اهمیتی و این تعداد زیاد شخصیتها باعث شده تا اسنایدر وقت زیادی برای پرداختن به همهشان نداشته باشد و بنابراین فیلم از حیثِ شخصیتپردازی، عملکردی بسیار ضعیف دارد.
فیلمنامهی نامنسجمِ فیلم توسط اسنایدر، شی هاتن (Shay Hatten) و یوبی هارولد (Joby Harold) نوشته شده است و دیالوگهای بیدقت و خط داستانی بدون هدف فیلم، باعث شده که اغلب شخصیتها میزان بسیار زیادی از حماقت را از خود نشان دهند. حتی کاراکتر اسکات با بازی باتیستا که شخصا امید زیادی به آن داشتم، گاهی بسیار اعصاب خردکن و عجیب میشود. تنها شخصیت جا افتاده و حذاب فیلم، پترز است که بهلطف بازی درخشان نوتارو هوشمندی و جذابیتی بالاتر از سطح فیلمنامه و فیلم را از خود بهنمایش میگذارد. شخصیت واندرو با بازی هاردویک نیز گاها سرگرمکننده است و مخصوصا صحنههای مشترکش با دیتر، خوب از آب در آمده است. آن دو در ابتدا کمی با هم ضدیت دارند، اما بهمرور با هم جفت شده و روند رفاقتشان از بهترین داستانهای فرعی فیلم است.
همانطور که گفتم، زامبیها از طراحی بصری خوبی بهره میبرند و گاها خلاقیتهایی نیز در شخصیتهایشان دیده میشود؛ مثلا علاوهبر بر زامبیهای عادیِ بیمغز، گروهی زامبی آلفا وجود دارد که باهوشترند و حرکاتی اضافه را نسبت به زامبیهای عادی انجام میدهند که البته اسنایدر و همکارانش استفادهی خوبی را از این ایدهی زامبیهای آلفا نکردهاند. همچنین در فیلم با پادشاه زامبی، ملکهی زامبی، ببر زامبی، کودک زامبی و… نیر روبهروییم که اگرچه این شخصیت دادن به زامبیها جالب است و طراحی آنها نیز بسیار خوب انجام شده ولی ظرفیتهای داستانی آنها در خلالِ فیلمنامهی پوچِ اسنایدر و همکارانش هدر شده است.
از نقاط قوتِ صحنههای اکشن فیلم گفتیم، اما باید گفت که این صحنهها بهدلیل ترکیب شدن با داستانی ضعیف و بیهدف، تاثیرگذاری خود را از دست دادهاند. مثلا صحنههایی در فیلم وجود دارد که مانند یک بازی کامپیوتری طراحی شده است و شخصیتها در حین عبور از راهرویی تاریک، در سکوت، زامبی میکشند. طراحی اکشنِ این صحنهها زیبا و جذاب است ولی عدمِ وجود داستان درگیر کننده در آنها، بهشدت از تاثیرگذاری و لذتی که قرار است از تماشایشان ببریم، کاسته است.
فیلمِ سطحیِ اسنایدر در لحظات آخرش با تمام تمهیداتی که برای سرِ پا نگه داشتنش اندیشیده شده، کسل کننده میشود. اسنایدر سعی میکند در پایان فیلم، به داستانش پیچ و تاب دهد، مخاطب را هیجانزده کند و عمق فیلمش را زیاد کند که البته بههیچ وجه در این کار موفق نیست و این موارد باعث نمیشوند تا فیلم به چیزی فراتر از سرگرمیِ صرف تبدیل شود. بهعلاوه مخاطب چنین فیلمی نیز برای دیدن پیامهای اخلاقی یا داستان هوشمندانه وارد سینما نمیشود، او میآید که چند شوخی ببینید و بشنود، آدمهایی خفن با سلاحهایی بزرگ ببیند و زامبیهایی بدترکیب که با قساوتِ تمام سلاخی میشوند و باید گفت که اسنایدر به تمامی این اهداف دست پیدا میکند.
Army of the Dead قطعا سرگرمکننده است و احتمالا بسیاری از تماشاگران از دیدنش لذت خواهند برد، اما لذتی سطحی و ناهنجار و بیعاطفه که بهزودی فراموش خواهد شد. حتی ممکن است برخی مخاطبانِ جدیتر از تماشای چنین فیلمی پشیمان شوند. بههرحال بهنظرم فیلم را با دیدِ “یک سفرِ غیرمعمولی به لاس وگاس” تماشا کنید.
نقل شده از گیمفا
[ad_2]