مسعود اوزترکمن – اونور تونا

مسعود، افسر پلیس کاریزماتیک که با ذکاوت و ذوق خود مورد علاقه زنان اطرافش است. پس از تحصیل در رشته روانشناسی، کار پلیس را انتخاب می کند. او با تیز هوشی و سرسختی حرفه خود را با موفقیت انجام می دهد. نگاه عمیق و معنادار او باعث می شود که طرف مقابل خودش را زیر سوال ببرد. او تا کنون رابطه خیلی عمیقی برقرار نکرده است، اما ماموریت جدیدش درهای زندگی متفاوتی را به روی او می گشاید. مسعود خود را وقف حل معمای طرف مقابل در دوراهی هایی می کند که قبلاً هرگز تجربه نکرده بود. با این حال، همه چیز آنطور که انتظار می رود پیش نخواهد رفت.

شبنم گوموشچو – هلال آلتینبیلک

شبنم که در زندگی اجتماعی برجسته است. او خانه ای رویایی، همسری فراتر از ایده آل هایش و دو فرزند فوق العاده دارد. این زن جوان که تمام امکانات یک زندگی ممتاز را به بهترین شکل تجربه می‌کند، با شعار «اگر همه تو را راهزن خطاب کنند، شاید باید راهزن باشی»، توانست زندگی‌ای را که با بدشانسی آغاز کرده بود، به شیوه خود تغییر دهد. او زنی جاه طلب است که با له کردن همه افراد سر راهش از پایین به بالا آمده است. این زندگی باشکوه در زیر سایه تاریک شبنم شروع کم‌کم متزلزل میشود. او برای اولین بار مجبور می شود در مسیری قدم بگذارد که نمی تواند پیش بینی کند.

اونور گوموشچو  – ییگیت اوزشنر

اونور گوموشچو; او شاهزاده ای در اوایل چهل سالگی‌ست، تنها وارث خانواده گوموشچو، عضوی از افراد خوش شانسی که در یک زندگی ممتاز به دنیا آمدند و با مراقبت و عشق بزرگ شدند. اونور، صاحب شرکت های انرژی، در هر محیطی که وارد می شود با استایل، لبخند، طبیعت اسپرت و موضع گیری اش برجسته می شود. پس از ازدواج؛ با وجود اینکه اونور از زندگی خود به عنوان یک «مرد خانواده» راضی است، سایه ای از گذشته، اونور را به یاد دوران پر آدرنالین می اندازد که تمام توجهات روی او بود نه فرزندانش.

آیسل گوموشچو  – سومرو یاوروجوک

ملکه جامعه، البته قبل از شبنم; او در اوایل دهه شصت سالگی، مادری با اخلاق، خوش حلق، آگاه و کاریزماتیک از خانواده گوموشچو است. او به اونور اهمیت می دهد، اما این را نه با یک عشق پیوسته، بلکه با نگرش «باحال و متناسب با زمان» که مناسب اوست نشان می دهد. از آنجایی که او از خانواده ای بسیار ثروتمند است، از همان ابتدا شبنم را نمی خواهد. با این حال، او نمی خواهد تصویری را نشان دهد که مانع از خواسته های تنها پسرش شود، بنابراین شبنم را به عنوان «عروس مناسب او» بازسازی می کند. این واقعیت که شبنم از طبقه پایین تر است همیشه او را آزار می دهد و همیشه سعی می کند او را ضعیف کند و از زندگی آنها حذف کند. در این هنگام سایه گذشته بر در می زند. آیسل، مبارزه ای را با شبنم آغاز می کند تا هم از نام خانوادگی خود محافظت و هم تاج و تخت خود را پس بگیرد.

ملیسا اوزسوی – نسرین جوادزاده

ملیسا؛ او زنی جذاب است که با نگرش پر جنب و جوش، ظاهر چشمگیر و سبک نمادین مد، بلافاصله در محیطی که وارد می شود تفاوت ایجاد می کند. او نیز مانند اونور تحصیلات خوبی گذرانده و از خانواده ای ثروتمند است. او نامزدی است که کاملاً معیارهای عروس آیسل را دارد. ملیسا در گذشته رابطه دیوانه‌واری با اونور داشت، اما این داستان زمانی که اونور عاشق شبنم شد، پایان ناخوشایندی داشت. او هنوز هم نمی پذیرد که رابطه تمام شده باشد و با حمایت آیسل دوباره در مقابل اونور ظاهر می شود. اینجاست که همه چیز پیچیده می شود.

نیازی آدالی – سرکان کسکین

نیازی یکی از ضد قهرمانان روزهای ازمیر است که شبنم می خواهد فراموشش کند. او شبنم را از کودکی می شناسد. در کودکی هر وقت وی را می دید او را هل می داد و پولش را می دزدید. سالها بعد، زمانی که شبنم اکنون شبنم گوموشچو است، در برابر وی ظاهر می شود. او را با گذشته اش تهدید می کند و سعی در اخاذی دارد. با این حال همه چیز آنطور که نیازی انتظار داشت پیش نمی رود. و متوجه ظرفیت‌های شبنم خواهد شد.

دیدم اوزجان – گوکچه ایبوغلو

او زنی جاه طلب است، مرشد شبنم است و البته از او استفاده می کند. وقتی شبنم برای ترقی بیشتر اقدام کرد، قصد شبنم را فهمید و دست او را گرفت. شبنم شاهکار اوست. دیدم، که زندگی مبتنی بر استراتژی، ثروت و محافظت از آنچه هست دارد، صاحب کسب و کار و مکان مورد علاقه چهره‌های مطرح جامعه است.