مدت ها بود که سینمای مستقل ترکیه گرفتار نوعی مکاری بود که مردم شهری در شهرهای کوچک با آن مواجه می شدند. اینگونه بود که رویای افراد، برای زندگی در یک شهر کوچک هنگامیکه بازنشسته میشوند را به کابوس تبدیل کرد …
چون بر اساس فیلمهای مستقلی که در این سالها ساخته شد، گویی شاهد بودیم در روستاها و شهرهای کوچک ترکیه فرهنگ لینچ، خشونت، حیله گری و دزدی وجود دارد. و همیشه هم برای شهرنشینان بی گناه اتفاق می افتد. چه تضاد عجیبی، اینطور نیست؟ با این حال شاهد فیلمهای متفاوتی هم هستیم. مثلا Başlangıçlar یکی از آن هاست… تولید شده توسط شرکت «ویگو فیلم»… ویگو فیلم، توسط ۵ دوست جوان و دوستدار سینما تأسیس شده است. اکثر آنها در مدارس فرانسه تحصیل کردند، از دانشگاه بوعازیچی یا دانشگاه های مهم خارج از ترکیه فارغ التحصیل شدند. در دوران تحصیل وارد این صنعت شدند و با کارگردانان مهمی کار کردند. خودشان تولید می کنند، و استعدادهای جدیدی کشف می کنند. روش آنها بسیار الهام بخش است. آنها امسال با فیلمهایشان «Başlangıçlar» و «Büyük Kuşatma» در ترکیه و خارج از کشور سروصدا بهپا کردند.
اما برای کسانی که در یک کلانشهر ۲۰ میلیون نفری گیر کردهاند، پر از استرس، ناتوان از ایجاد تعلق، ناتوان از ریشه دواندن، درگیر ترس از رنج کشیدن، ترس از همه چیز، عملا فرار، روان ناپایدار، عصبانیت، بی تابی، درگیری بین رفتن و ماندن و البته ناتوان از دستیابی به هیچکدام، امری آشناست؛ نهایتا معتاد به انتقاد کردن و عاجز از تحمل هر نقدی… پس از یک نابهسامانی، درهمریختگی صحبت میکنیم… و این اثر دقیقا این پیچیدگی را ترسیم میکند. فیلم با دفنه شروع می شود که در سن ۲۶ سالگی روند دوره اخذ دکترای خود را در پاریس می گذراند و همه چیز را رها کرده و برای یک عزاداری به ترکیه باز می گردد: عزاداری مرگ دوستش. علاوه بر این او به خانه یکی از دوستانش می رود تا مورد انتقاد مادرش قرار نگیرد. وقتی نمی تواند آنجا بماند، چمدانش را برمیدارد و به سمت مادرش می آید. به عبارت دیگر، دفنه کسی است که نمیداند به کجا تعلق دارد، یا شاید نمیتواند تعلق داشته باشد؛ چمدانش را در دست دارد و نمی تواند جایی ریشه کند…
علاوه بر این، او مرمتگر نقاشی است، در حالی که قصد دارد فعلا در استانبول بماند، روی یک نقاشی کار می کند تا برای نمایشگاهی بازسازی شود. به عبارت دیگر، در حالی که تصویری بین گذشته و حال را بازسازی می کند، عملا تلاش می کند تا زندگی خود را بازسازی کند. و این همان بخشیست که هر چه بیشتر کنکاش کنید، رازهای بیشتری آشکار می شود. زیرا در حالی که دفنه در حال بازسازی تابلوی یک دختر جوان از دوره عثمانی است، متوجه می شود که این تابلو «دوقلوهای گمگشته» نام دارد و نقاشی دیگری از همان دختر مربوط به دوره پس از عثمانی هم وجود دارد. بهواقع این نوع عبارات نمادین فوقالعاده هست. کارگردان اوزان یولری با نقاشی «دوقلوهای گمگشته» به ما می گوید که همه ما بین قبل و بعد از عزاداری، بین ریشه دواندن و بیتعلقی، با این استعاره درگیریم … این واقعیت که تابلوی بازسازی شده دفنه متعلق به دوره عثمانی است نشان میدهد که ما نمیتوانیم بدون تصحیح گذشته یا رها کردن گذشتهای که نمیتوانی آن را پیدا کنی، به سمت آینده پیش برویم.
یکی از جنبه های چشمگیر فیلم، پرهیز از روایتگری محض است. فیلم اوزان یولری حول یک رویداد نمی چرخد، حول محور احساسات می چرخد و به دنبال بیان آن با زبانی ساده و گیراست.
در جغرافیای خاورمیانه، عملا هر روز با یک فاجعه از خواب بیدار می شویم، وقتی در ترکیه با نسل جوان صحبت میشود، دغدغه بحران اقتصادی جاری را دارند و هر روز صبح بین رفتن و ماندن یکی را انتخاب می کنند … ما با آسیبهای دائمی به زندگیای که آرزویش را داشتهایم و قدم به قدم آن را ساختهایم، مواجه هستیم. و ما نیز باید زندگی خود را بازسازی کنیم. درست مثل دفنه… در ضمن دفنه فقط ۲۶ سال دارد… به عبارتی از کودکی به بزرگسالی رسیده است اما در نقطهایست که هنوز کاملاً بالغ نشده… بسیاری از ما در اواسط بزرگسالی هستیم اما حقیقتا نمی توانیم بزرگ شویم و همیشه در مسیری که حس تعلقی به آن نداریم، غلتان غلتان به جلو میرویم. و در نهایت یک پرسش مهم مطرح میشود آیا ما به افرادی تبدیل نشده ایم که از همه چیز فرار میکنند؟
اوزان یولری در اولین فیلم بلند خود ترجیح داد موضوعی لایهلایه و بسیار دشوار را نه با تلنگرهای بزرگ که با دوری از درد روایت کند. این کار خوبیست، او بدون فریاد، بدون هیاهو به همه ما نشان داد که واقعاً چقدر تنها، پردلهره و درماندهایم.
اکران این فیلم آغاز شده و تماشای آن خالی از لطف نخواهد بود.