جنگ های طبقاتی در امتداد این دوره بسیار رخ می داد، درام جولیان فلپس به نوعی نزاع های اجتماعی را فراتر از وضعیت ظاهری آن ها نشان می داد.
برتا راسل از پنجره به بارش باران خیره شده است. چند قدم آن طرف تر نشسته و با نگرانی منتظر مهمانش است، اما خانم راسل (با بازی کری کوون) به او توجهی نمی کند. آدم این حس را پیدا می کند که می تواند به مدت ۱۰ دقیقه، شاید ۲۰ دقیقه، بدون اینکه هیچ سوالی از زن دعوت شده بپرسد (شخصیتی که بهتر است نامش فاش نشود) آنجا بایستد، اما یک برنامه تلویزیونی به ندرت می تواند از مخاطبش بخواهد که برای این مدت طولانی در سکوت بنشیند، بنابراین برتا به سمت طعمه اش می رود و به سرعت با او ارتباط برقرار می کند. در عوض، برتا پیش می رود تا مهمانش را از بین ببرد و قبل از اینکه بفهمد جایی برای تلافی ندارد، به صراحت شکست هایش را بیان می کند. او هر کاری را که برتا می خواهد انجام می دهد، وگرنه در انظار عمومی بیشتر خجالت خواهد کشید.
وقتی مهمان روحیه اش را از دست می دهد، برتا لبخند کوچکی می زند. صحنه به همین جا ختم می شود، اما تصور می کنم او خیلی زود به سمت پنجره بازمیگردد. او ممکن است بعدا مجبور شود از خانه خارج شود، و باران در حال باریدن می تواند اثری بر موهای بافته شده یا جلیقه های دست نخورده او بگذارد.
تماشای فصل دوم «عصر طلایی» (Gilded Age) بسیار شبیه تماشای باران است. دیدن قطرات درخشانی که از آسمان به زمین پای ما سرازیر می شوند و یکی پس از دیگری، انگار که از پلکانی پایین می روند, می تواند برای مدتی آرامش بخش باشد. اما در نهایت، شما به دنبال چیز دیگری هستید. توجه شما باید به مسائل مهم تر معطوف شود. شاید، اتفاقی که همراه با طوفان و سیل ناگهانی و تصادفات رانندگی نیاز به اقدام فوری دارد، اما تکرار بدون تعلیق «عصر طلایی» در فصل دوم، به نوعی پس از شروع بی پروای خود، از بین می رود. عدم وجود درگیری واقعی به قدری برجسته است که برای مخاطبان خسته کننده میشود.
اگر بگوییم هیچ اتفاقی در فصل دوم «عصر طلایی» نمی افتد، اغراق آمیز است. حتی برای آن هایی که همیشه درام پر زرق و برق «جولیان فلیز» را به عنوان یک سرگرمی لذت بخش دیده اند، نسبتا بدون توجه به مسائل سنگین موجود در آن (تبعیض نژادی! ناهنجارهای اجتماعی! تشدید رقابت های صنعتی!) ، این هشت قسمت جدید هنوز به طور مشخصی بی تنوع هستند. به لطف بازیگران و لباس ها و جزئیات آن دوره گاها لحظات خوبی به وجود می آید، اما فصل دوم نه تنها نمی تواند کری کوون را به یک ضد قهرمان مناسب تبدیل کند بلکه به سختی تلاش میکند تا هیچ احساسی را در نقش های فراوان خود نمایان نکند.
آکادمی قدیمی موسیقی رقابت تازه ای پیرامون خانه اپرای متروپولیتن تازه تاسیس نیویورک دارد. آن هایی که پول کافی برای خرید صندلی دارند باید تصمیم بگیرند که کدام سالن نمایش, بالاترین جایگاه را دارد. اعضای قدیمی از آمفی تئاتر قدیمی حمایت می کنند، و اعضای جدید (به رهبری برتا راسل) در حال تبلیغ سالن جدید هستند. برتا می گوید: «تا زمانی که ما هیچ جایگاهی در آکادمی نداریم، در رتبه اول جامعه نیستیم.»
برتا با خانم آستور (دونا مورفی) مبارزه می کند، اعضای گروهش را به قضاوت می کشاند و حتی با یک رقیب غافلگیرکننده دست و پنجه نرم می کند، اما هیچ کدام از این موانع نیاز به راه حل های منطقی ندارند. ما از شگفت زده شدن، شوخ طبعی و بیرحمی او رضایت چندانی به دست نمی آوریم.
علی رغم جذابیت های زیرکانه و خلق و خوی درخشان کوون، شخصیت ترسناک او از فصل اول در اینجا سرگردان به نظر می رسد، منتظر و آماده چالشی است که هرگز پیش نمی آید.
و شوهرش، جورج راسل، سرمایه دار راه آهن، حتی از این هم بدتر است. یک توطئه بی موقع در مورد اعتصاب کارگران اتحادیه به شکست ختم می شود تا جورج را قهرمان جلوه دهد، با این حال تنها موفق می شود اصول شرورانه آشکار خود را افشا کند.
روابط عاطفی باید مایه نجات هر ملودرامی باشد، اما «عصر طلایی» (Gilded Age) برای یافتن حتی یک جرقه کوچک تلاش می کند. ماریان بروک (لوئیزا جاکوبسون)، چهره برجسته فصل اول ما، فصل دوم را به مقابله با ستایشگران نالایق می گذراند و یک رابطه عاشقانه آینده نگرانه با آقایی که شخصیتش بیش از حد با بی دقتی رشد کرده و کسی باور نمی کند که او خواستگار طولانی مدت ماریان است، برقرار می کند.
در ادامه خواهران اسپینر مورد علاقه ما، اگنس (کریستین بارانسکی) و آدا (سینتیا نیکسون) وجود دارند. در حالی که اگنس هر کسی را که جرات مخالفت با او را داشته باشد تحقیر می کند – آدا علاقه عشقی غیر منتظره ای دارد. اما با وجود اختصاص زمان نمایش به قرار ملاقات های آن ها، امیدوارکننده ترین اتفاق فصل دوم، پایانی بسیار قابل پیش بینی را به خود می بیند؛ پایانی که محدود به این زوج نیست، بلکه نشان می دهد که چگونه یک سریال به ظاهر بی ربط اواخر فصل به ثمر خواهد نشست.
چنین ناامیدی هایی در بخش عشقی سریال را می توان ناشی از عدم علاقه به شخصیت پردازی افراد درگیر دانست. تلاش کمی برای ابزار محبت انجام می شود. به نظر می رسد که فلیس رسم آن دوران برای ازدواج های فشرده را به عنوان یک چالش در نظر گرفته است تا ببیند که او با چه سرعتی می تواند هر زوج را خلق و نابود کند. مخاطب وقت و دلیلی برای سرمایه گذاری روی این داستان های عاشقانه ندارد و “عصر طلایی” یکی از رکن های اصلی اش را از دست می دهد.
سایر شخصیت ها هم خیلی بهتر نیستند. اسکار (بلیک ریتسون) یک فاجعه است، مک آلیستر (ناتان لین) به جای اینکه به یک هم کار لذت بخش ارتقا یابد، به عنوان یک مهره سرباز بی سر و پا معرفی میشود، و دروتی، مادر پگی که نقش اودرا مک دونالد بزرگ را بازی می کند نیز به همین ترتیب کم تر مورد استفاده قرار می گیرد.
بسیار خوب. با اینحال فصل دوم هنوز هم کاملا دلپذیر است. هیچ چیز نمی تواند پدربزرگ و مادربزرگ شما را ناراحت کند، و آن هایی که فقط به دنبال مجموعه های زیبا هستند، هیچ چیز ناخوشایندی آن ها را ناراحت نخواهد کرد. موضوع انحلال طبقات اجتماعی وجود دارد: خدمتکاران، چهرههای اجتماعی می شوند، چهرههای اجتماعی خدمتکار می شوند، و کشیش های مجرد گزینه واجد شرایط می شوند. چنین طرح هایی همیشه به جایی نمی رسند، اما به اندازه ای برجسته هستند که چارچوب تاریخی داستان را تقویت کنند. تقریبا می توان گفت که بازیگران کارشان را به نحو احسن انجام می دهند و اگر ادعا کنم که تماشای هر قسمت آسان و لذت بخش نیست، دروغ گفته ام.
درجه: +C
فصل دوم سریال «عصر طلایی» (Gilded Age) از یکشنبه ۲۹ اکتبر ساعت ۹ شب از شبکه HBO پخش می شود. قسمت های جدید به صورت هفتگی منتشر خواهند شد و در دسترس قرار خواهند گرفت.