آنها از همان کلمات آغازین، ما را با خود میربایند و بیدرنگ در دنیای جدید و روایتهای گیرا غوطهور میکنند. چه داستانهای کلاسیکِ ماندگار و چه افسانههای معاصر، بهیادماندنیترین داستانها اغلب با خطوط آغازین فراموشنشدنی آغاز میشوند که شخصیتهای نمایشی و محیطهای زنده را معرفی میکنند، احساسات را برمیانگیزند و اظهارات جسورانهای را مطرح میکنند.
این خطوط آغازینِ نمادین، با وجود دربرگرفتنِ تمام ژانرها از عاشقانه تا رازآلود، قدرتی مشترک برای تسخیرِ قوهی تخیلِ ما و کشاندنِ ما به درونِ صفحاتِ پیش رو دارند. برخی از آنها فضایی را تثبیت میکنند و پیشاپیش، پیچشهای آینده را به فال میزنند، در حالی که برخی دیگر تأملات فلسفی یا نقدهای اجتماعیِ تیزبینانهای ارائه میدهند.
تنوعِ صداها و سبکهای ادبی، گسترهی تجربهی انسانی را به تصویر میکشد. اما هرکدام به مثابهی شاهکاری ادبیِ کوچک، اولین قلمفرسودگیِ نویسندهی مشهور روی بومِ بیکرانه عمل میکند. امکانات و وعدههایی که در درون جای گرفتهاند، نوشتن را در تاثیرگذارترین و مختصرترین حالتِ آن به نمایش میگذارند.
این خطوط آغازینِ مشهور از نویسندگان، نسلهایی از خوانندگانِ پرشور را مجذوب خود کرده است و پنجرههایی را به روی زندگیهای قابلتوجه، چه واقعی و چه تخیلی، گشوده است. پس بیایید به صفحاتِ آغازینِ محبوبترین کتابهایمان بازگردیم تا این ۴۰ خطِ آغازینِ مشهور را که دروازههایی به سرزمینهای ادبیِ موردعلاقهی ما برای گم شدن هستند، مرور و تجلیل کنیم. با فرامدیا همراه باشید …
۲. «بهترین دوران بود، بدترین دوران بود.» – «دو شهر» اثر چارلز دیکنز
خط آغازینِ «دو شهر»، «بهترین دوران بود، بدترین دوران بود»، با ایجادِ پارادوکسی، خوانندگان را به خود جذب میکند. این خط به دورهی زمانیِ پیش از انقلاب فرانسه اشاره دارد، زمانی که امید و پیشرفتِ عظیم، همزمان با فقر و فلاکتِ شدید در انگلستان و فرانسه وجود داشت.
با برپاساختنِ این تناقضِ مرکزی در همان ابتدا، دیکنز به مضامینی که در سراسر رمان به کاوش در آنها میپردازد، مانند عدالت، فداکاری و ناآرامیهای اجتماعی اشاره میکند. تضاد و ریتم به یادماندنیِ این خطِ نقلقولشدهی مکرر، زمینهای را برای تفسیر اجتماعیِ گستردهای که دیکنز در ادامهی داستان ارائه میدهد، فراهم میکند. به همین دلیل است که این جمله همچنان یکی از مشهورترین خطوط آغازینِ ادبیات باقی مانده است.
۳. «سوزاندن لذتبخش بود.» – «فارنهایت ۴۵۱» اثر ری بردبری
«سوزاندن لذتبخش بود» بلافاصله دنیای ضدآرمانشهریِ «فارنهایت ۴۵۱» را آشکار میکند، جایی که سوزاندنِ کتابها به شکلی از سرگرمی تبدیل شده است. این خط آغازینِ شوم و نگرانکننده، مضامینِ سانسور و بیسوادیِ رو به فزونیِ رمان را از همان ابتدا تثبیت میکند.
این خط نشان میدهد که ارزشها در این جامعهای که در آن نابود کردنِ دانش، لذتبخش تلقی میشود، وارونه شدهاند. تضادِ زندهی میانِ تصویرِ تاریکِ سوزاندن و کلمهی «لذتبخش» این خط را تأثیرگذار و به یادماندنی میکند. این خط، لحنِ طنز تلخ و نقدِ اجتماعیای را که رمان را مشخص میکند، تعیین میکند و همزمان با ایجادِ رمز و راز دربارهی اینکه چرا سوزاندنِ کتاب میتواند لذتبخش باشد، خوانندگان را به خود جذب میکند.
این خط تجسم کاملِ دیدگاهِ بردبری است که با خوانندگان طنینانداز میشود و جایگاهِ این خط را به عنوان یکی از مشهورترین خطوط آغازینِ رمان تثبیت میکند.
۵. «همه بچهها، به جز یکی، بزرگ میشوند.» – «پیتر پن» اثر جی. ام. بری
این خط آغازین، با زیرکی، کیفیت جادویی و بیزمانِ دنیای خیالیِ «نِورلند» را در عینِ معرفیِ یک شخصیتِ مرکزی، پیتر پن، تثبیت میکند. بری با بیان اینکه همه بچهها بزرگ میشوند به جز یکی، به ماجراهای پیش رو و کودکیِ ابدیِ پیتر اشاره میکند.
اشتیاق به جوان ماندن عمیقاً با خوانندگان طنینانداز شد و این کتاب را به اثری کلاسیکِ محبوب تبدیل کرد. اندوه ضمنیِ موجود در ترک کردنِ دوران کودکی توسط اکثر کودکان، لمسی از احساس تلخ و شیرین را نیز اضافه میکند. سادگی به ظاهرِ این خط آغازین، در واقع کل دنیای تماتیکِ رمان را تنها در ۱۰ کلمه در بر میگیرد.
این خط آغازین مشهور، هم تأثیرگذار و هم هوشمندانه، خوانندگان را به روشی که نسلها با آن همصدا شدهاند، به درونِ داستانِ پیتر پن میکشاند و جایگاه خود را به عنوان یکی از بهیادماندنیترین افتتاحیههای ادبیات کودکان تثبیت میکند.
۶. «خانوادههای خوشبخت همه شبیه هماند؛ هر خانوادهی بدبختی به شیوهی خود بدبخت است.» – «آنا کارنینا» اثر لئو تولستوی
این خط آغازین بلافاصله خواننده را به درونِ مضامینِ خانواده و بدبختی که رمان را تعریف میکنند، میکشاند. این خط، ایدهی فلسفیای را مطرح میکند که خانوادههای خوشبخت اشتراکاتی دارند در حالی که گرفتاریهای هر خانوادهی بدبختی منحصر به فرد است.
این خط به پیچیدگیهایی که تولستوی در پشتِ چهرهی زندگیِ شخصیتهایش آشکار خواهد کرد، اشاره میکند. این جمله همچنین پارادوکسی را معرفی میکند و زمینهای را برای کاوشی درهمتنیده از روابطِ خانگی فراهم میکند. تولستوی با ارائهی این بینش در همان خط اول، علاقهی خود را به تصویر کشیدنِ ظرایفِ طبیعتِ انسان و شرایطِ اجتماعیِ روسیهی اواخر قرن نوزدهم نشان میدهد.
ماهیتِ برانگیزانندهی تفکر و طنزِ تلخِ این خط، آن را به یکی از نقلقولشدهترین افتتاحیههای ادبیات تبدیل کرده و صحنه را به زیبایی برای داستانِ پیچیدهای که در ادامه میآید، آماده میکند.
۷. «یک روز روشن و سردِ ماهِ آوریل بود و ساعتها سیزده ضربه میزدند.» – «۱۹۸۴» اثر جورج اورول
این خط آغازین، خوانندگان را بلافاصله در فضایِ ضدآرمانشهریِ ۱۹۸۴ غوطهور میکند. تناقضِ میانِ «روشن» و «سرد» بر تنشهای پنهان اشاره دارد، در حالی که به صدا درآمدنِ سیزده بارِ ساعت، حسِ ناآرامی و اشتباه را ایجاد میکند.
این خط، مضامینِ تمامیتخواهیِ رمان و هشدارهایی در برابرِ زیادهرویِ دخالتِ دولت را تثبیت میکند. اورول دنیایی نگرانکننده را آشکار میکند که در آن خودِ زمان غیرقابلپیشبینی و زبانِ آن غیرقابلاعتماد است.
این خط، به عنوان بخشی از شاید نمادینترین صفحهی اولِ در داستانهای ضدآرمانشهری، لحنِ شوم و پارانوییدِ رمان را تعیین میکند و همزمان به اهمیتِ زبان و روانشناسی در چشمانداز دهشتناکِ اورول اشاره میکند. زبانِ سادهی آن، عمقِ مفاهیمِ موجود در خط را پنهان میکند و آن را تأثیرگذار و فراموشنشدنی میسازد. به همین دلیل است که این خط به عنوان یکی از مشهورترین و قدرتمندترین خطوط آغازینِ ادبیات باقی مانده است.
۸. «در سالهای جوانی و آسیبپذیرترِ زندگیام، پدرم نصیحتی به من کرد که از آن زمان تا به حال مدام در ذهنم مرور میکنم.» – «گتسبی بزرگ» اثر اسکات فیتزجرالد
این خط آغازین، لحنِ تأملبرانگیز و نوستالژیکِ رمان را تثبیت میکند و راوی داستان، نیک کاراوی را معرفی میکند. این خط با اشاره به اینکه کاراوی از منظرِ فردی بالغتر به گذشته نگاه میکند، به مضمونِ نقصهای حافظه و ایدئالگراییِ جوانی اشاره دارد.
این خط همچنین بر نقشِ حیاتیِ نصیحتِ پدرِ کاراوی صحه میگذارد که جهتیابیِ او را با ابهامات اخلاقی در دنیای مجلل و فاسدِ قشر مرفه هدایت میکند. فیتزجرالد در یک جملهی بلند، در حالی که ظاهراً ساده به نظر میرسد، جوانی، عدم قطعیت و عمقِ روانشناختیِ راوی را آشکار میکند و همزمان حسِ تأمل بر گذشته را ایجاد میکند.
این خط، به سادگی، خوانندگان را به درونِ دنیای روابطِ پیچیدهی گتسبی و کاراوی میکشاند و جایگاه خود را به عنوان یکی از بهیادماندنیترین خطوط آغازینِ ادبیاتِ قرن بیستمِ آمریکا تثبیت میکند.
۹. «من مردی نامرئی هستم.» – «مرد نامرئی» اثر رالف الیسن
این خط آغازین پارادوکسیکال، بلافاصله مرد نامرئی، راوی و شخصیت اصلیِ بینام را معرفی میکند، در حالی که به مضامینِ رمان یعنی نامرئی بودن و طردشدگی اشاره دارد. اگرچه راوی از لحاظ فیزیکی حضور دارد، فقدانِ هویت و قدرتِ عملِ او در آمریکای دههی ۱۹۵۰، او را در چشمِ جامعه نادیده میسازد.
این خط، به طور قدرتمندی تأثیراتِ روانیِ نژادپرستی و مبارزه برای برابری را تداعی میکند. با وجودِ ظاهراً سرراست بودن، پیچیدگیِ پشتِ معانیِ تحتاللفظی و استعاریِ «نامرئی» در سراسر رمان طنینانداز میشود.
این خطِ بهظاهر ساده، خوانندگان را به درونِ چشماندازِ منحصربهفردِ راویِ الیسن و تأثیرِ شرایطِ اجتماعی بر هویتِ فردی میکشاند. این خط بلافاصله پرسشهایی را دربارهی معنای نامرئی بودن در این زمینه مطرح میکند و زمینهای را برای کاوشِ لایهلایهی رمان دربارهی نژاد و بیعدالتیِ اجتماعی فراهم میآورد.
۱۰. «عشق در نگاه اول بود.» – «مأمور مرغوب» / تبصره ۲۲ ؛ اثر جوزف هلر
این خط آغازینِ بیاحساس، لحنِ هجوآمیزِ رمان را تعیین میکند. هلر با شروعِ داستان با عبارتی کلیشهای که خوانندگان انتظار دارند یک داستانِ عاشقانه را معرفی کند، بلافاصله انتظارات را برهم میزند. این خط در واقع به سرهنگی در ارتش اشاره دارد که میخواهد نامههای سربازان را سانسور کند.
این فاصلهی مضحک، بوروکراسیِ غیرمنطقی و زدایش انسانیت از جنگ را برجسته میکند. این نویسندهی نیویورکی با استفادهی از کماهمیتنماییِ کنایهآمیز، بیانی قدرتمند علیه جنگ ارائه میدهد و وحشتِ جنگ را با مبتذل بودنِ خط «عشق در نگاه اول بود» در تقابل قرار میدهد. این افتتاحیهی بهظاهر ساده، بلافاصله لحنِ هجوآمیزِ تیره و تارِ رمان را تثبیت میکند.
این خط با کنایه و گمراهگری، خوانندگان را به خود جذب میکند و صحنه را برای کاوشِ سوزانِ هلر دربارهی پارادوکسهای اخلاقیِ جنگ آماده میسازد، کاوشی که «مأمور مرغوب» را به شاهکاری ادبیِ ماندگار تبدیل کرده است.
۱۱. «تمام این اتفاقات، کم و بیش، رخ دادند.» – «کشتارگاه شماره پنج» اثر کرت ونهگات
با این خط آغازینِ ساده، ونهگات بلافاصله به محو شدنِ مرز میانِ واقعیت و داستان که رمان را مشخص میکند، اشاره میکند. راوی از همان ابتدا، ماهیتِ غیرِ دقیقِ داستانِ جنگِ خود را میپذیرد و بدین ترتیب، اعتبار و صداقتِ آن را زیر سوال میبرد.
این خط، ساختارِ غیرخطیِ رمان را بنا مینهد و آن را به عنوانِ اثری نیمهخودزندگینامهای که تاریخ و تخیل را در هم میآمیزد، تثبیت میکند. این خط به تلاشِ خودِ ونهگات برای بازسازیِ رویدادهای تکاندهندهای که به عنوانِ اسیر جنگی در درسدن شاهدشان بود، اشاره دارد.
این عبارتِ نامتعارف، نمونهای از طنزِ سیاه و ابهامِ اخلاقیای است که کل «کشتارگاه شماره پنج» را فراگرفته است. ونهگات در تنها شش کلمه، پیچیدگی ایجاد میکند، ویژگیهای داستانیِ فراداستانیِ رمان را معرفی میکند و لحنی منحصربهفرد را بنا میسازد و بدین ترتیب، اعتبارِ این خط را به عنوان یکی از تأثیرگذارترین خطوط آغازینِ رمانهای ضد جنگ، تثبیت میکند.
۱۲. «در سوراخی توی زمین، یک هابیت زندگی میکرد.» – «هابیت» اثر جی. آر. آر. تالکین
این خط آغازین، خوانندگان را بلافاصله به دنیای دلربایِ سرزمین میانه منتقل میکند و همزمان مفهومِ هابیتها و خانههای زیرزمینیِ آنها را معرفی میکند. زبانِ ساده و توصیفِ بیپیرایهی سوراخِ هابیت، خوانندگان را به خود جذب میکند و در عین حال، لحنی جادویی و افسانهای را برقرار میسازد.
این خط، با پنهانکاریِ بیش از حد، به این موجود به ظاهر معمولی اشاره میکند که گویی قرار است اتفاقی خارقالعاده برایش رخ دهد. این خط، نمونهای عالی از تواناییِ تالکین در ایجادِ حس کنجکاوی و غوطهور کردنِ خوانندگان در شایر، از همان ابتدای داستان، است.
این خط، صحنه را برای سفرِ اکراهیِ بیلبو آماده میکند و همچنین نمونهای از تسلطِ تالکین بر خطوط آغازینِ توضیحی اما درگیرکننده است. این خط به اندازهی کافی جزئیات برای جلبِ علاقه ارائه میدهد و در عین حال، خوانندگان را برای دانستنِ بیشتر دربارهی هابیتها، سوراخهایشان و ماجراجوییهای پیش رو، کنجکاو نگه میدارد.
۱۳. «حقیقتی است مسلم و همگان میپذیرند که مرد مجردی که دارای ثروت هنگفتی باشد، باید به دنبال همسری باشد.» – «غرور و تعصب» اثر جین آستن
این خط، به طور خلاصه، مضامین کلیدیِ ازدواج، شهرت و جایگاهِ اجتماعی را که محرکِ داستان هستند، تثبیت میکند. لحنِ خشک و کنایهآمیز، پوچیِ این ادعا را برجسته میکند و در عین حال، به طور ظریفی از رسومِ سختگیرانهی اجتماعیِ انگلستانِ قرن نوزدهم انتقاد میکند.
این خط، با وجودِ ارائهی بیتفاوتِ مطلب، زیرکانه باورهای اجتماعی دربارهی مردان، زنان و ازدواج را زیر سوال میبرد. این خط، طنزِ گزندهی آستن را که برای برجستهسازیِ حماقتهای اجتماعی و سوءتفاهمهای عاشقانهای که شخصیتِ اصلیِ او، الیزابت بنت، در نهایت بر آنها غلبه میکند، به کار میگیرد، تجسم میبخشد.
پذیرشِ همزمانِ ارزشهای سنتی و نقدِ آنها توسطِ این خط، خوانندگان را به درونِ داستان میکشاند و در عین حال، تفسیرِ اجتماعیِ زیرکانهی آستن را آشکار میکند. به همین دلایل، خط آغازین به طور گسترده به عنوان یکی از بهیادماندنیترین خطوط در ادبیاتِ انگلیسی در نظر گرفته میشود و صحنه را برای طنزِ موقعیتی که در ادامه میآید، به طرز درخشانی آماده میکند.
۱۴. «جیغی از آسمان به گوش میرسد.» – «رنگینکمان گرانش» اثر تامس پینچون
این خط آغازینِ شوم، خوانندگان را با معرفیِ جیغی مرموز و تهدیدآمیز از آسمان، بلافاصله به دنیای توهمگونهی رمان میکشاند. کنشِ زنده و تصویرِ عجیب، اثری سینمایی، فراگیر و شبیه به فیلم ایجاد میکند که توجه را به خود جلب میکند، اما همچنان ابهام را باقی میگذارد.
این خط، سایهی شومِ جنگ جهانی دوم، خشونت و هرج و مرجی را که در رمان رخ میدهد، پیشدرآمدی میکند. این خط، سبکِ پستمدرنِ پینچون را با انفجار حسی و اشارهای به پرسشهای فلسفیای که زیربنای روایتِ لایهلایهی او را تشکیل میدهند، تثبیت میکند. این خط، خوانندگان را به درونِ هرج و مرجِ جنگ فرو میبرد و از آنها میخواهد معنایی از آن بسازند.
این شروعِ جسورانه و تحریکآمیز، نمونهای از بلندپروازیِ پینچون در «رنگینکمان گرانش» و پیچیدگیِ لایهلایهی پشتِ دنیای سورئالِ آن است. این خط، نمونهی برجستهای از یک خط آغازینِ میخکوبکننده است که جوهرهی رمان را در خود جای داده و در عین حال، خوان
۱۵. «بهتره به هیچکس جز خدا نگی.» – «رنگ ارغوانی» اثر آلیس واکر
این جمله، بلافاصله، سبک و صدای روایتگونهی اعترافآمیزِ شخصیت اصلی، سلی، را تثبیت میکند. گفتار عامیانهی او کمسوادی و بیتجربگیاش نسبت به دنیا را آشکار میکند، اما تاریکیِ داستان به درد و رنج او اشاره دارد. التماسِ مبرمِ سلی لحنی صمیمی ایجاد میکند که خوانندگان را جذب میکند، حتی با اینکه القا میکند قدرتهای ستمگری او را ساکت نگه داشتهاند.
واکر در این گویش جنوبیِ به ظاهر ساده به طور مؤثری، تنهایی، حساسیت و انعطافپذیریِ سلی را به تصویر میکشد. این قطعه به شکلی مؤثر، مسیرِ سلی را از بردگی به استقلال، که برای بررسیِ واکر از نژادپرستی، زنستیزی، خشونت و در نهایت، توانمندسازی، اساسی است، پایهگذاری میکند.
این عبارت آغازین، خوانندگان را به اعماقِ دنیای سلی پرتاب میکند و منشوری را برای کاوش در واقعیت تلخِ جورجیا در دههی ۱۹۳۰ در اختیار ما میگذارد، دورانی که سلی در آن به کشف هویت خود میپردازد.
۱۶. «شماره ۱۲۴ کینهتوز بود.» – «دلبند» اثر تونی موریسون
با این خط آغازینِ جسورانه و گیجکننده، موریسون بلافاصله خوانندگان را به دنیای «دلبند» میکشاند. نسبت دادنِ احساسات انسانی به شمارهی خانهی ۱۲۴، به طرز مرسومنشدهای، لحنی شوم و تسخیرشده و حس بدیمنی ایجاد میکند. این خط به تاریخِ پیچیده و دردناکِ محصورشده درونِ دیوارهای خانه اشاره میکند.
این خط، کیفیتِ هوشمند و تهدیدآمیزِ خودِ خانه را که اهمیت نمادینِ زیادی پیدا میکند، معرفی میکند. موریسون تنها با سه کلمهی تأثیرگذار، شروع به آشکار کردنِ رازهای شمارهی ۱۲۴، ساکنانش و روحِ کینهتوزِ درونِ آن میکند. تصویرسازیِ تسخیرکنندهی این خط و زبانِ انسانانگارانهاش، بلافاصله نشاندهندهی سبکِ تغزلیِ موریسون و شدتِ روانیای است که او در به تصویر کشیدنِ میراثِ بردگی به کار میبرد.
این خط، صحنه را برای بررسیِ قاطعانهی موریسون از حافظه، هویت و بازتابهای این فصلِ تاریکِ تاریخِ آمریکا، به طرز قدرتمندی آماده میکند.
۱۷. «به چشم شرلوك هولمز، او هميشه زن است.» – «رسوايی در بوهم» اثر آرتور كونان دویل
این خط، بلافاصله شخصیت نمادین شرلوك هولمز و رابطهی جذاب او با ایرن آدلرِ مرموز را معرفی میکند. كونان دویل با اشاره به آدلر تنها به عنوان «زن»، بر اهمیت خاص او در ذهن هولمز و عمق غیرمعمول احساساتی که او در کارآگاه معمولا بیاحساس برمیانگیزد، تأکید میکند.
این خط همچنین راز اصلی داستان و دغدغهی هولمز دربارهی آدلر، کسی که قبلاً او را زیرکی کرده است، تثبیت میکند. گرچه کوتاه است، اما پویایی کلیدی شخصیتها را آشکار میکند و رویارویی هولمز با حریفش، آدلر را پیشبینی میکند. این خط به طور ماهرانهای، شوخطبعی، دسیسه و عاشقانهی ظریفی را که ماجراجوییهای محبوب شرلوك هولمزِ كونان دویل را مشخص میکند، خلاصه میکند.
این خط آغازین مختصر اما برانگیزاننده، خوانندگان را به دنیای خیابان بیکر ۲۲۱ب میکشاند و در عین حال، نقطهی ورود کاملی را به ظرافت ویکتوریایی، شوخطبعی خشک و داستانهای کارآگاهی این مجموعه ارائه میدهد.
۱۸. «این را نشسته توی سینک ظرفشویی آشپزخانه مینویسم.» – «من قلعه را تسخیر میکنم» اثر دودی اسمیت
این عبارت آغازینِ شوخطبع، بلافاصله لحن روایی سرزنده و غیرمتعارفِ شخصیت اصلی، کاساندرا، و عزم او را برای یافتن هر جایی برای نوشتن، علیرغم نداشتن اتاق شخصی، آشکار میکند.
شوخطبعی و جذابیت این خط، خلاقیت و جهانبینی عجیب و غریب کاساندرا را آشکار میکند و در عین حال، خوانندگان را به شرایط او در زندگی در فقر در یک قلعهی قدیمی انگلیسی میکشاند. قرارگیری در فضای سینک ظرفشویی، به این نکته اشاره میکند که داستان سنتیِ رسیدن به سن بلوغِ یک دختر، قرار است دگرگون شود.
اسمیت در یک خط خلاصه و با خطاب مستقیم، قهرمان خودآگاه و مفهوم دفترچه خاطرات را که ساختار رمان را شکل میدهد، معرفی میکند. این خط آغازینِ هوشمندانه، لحن گزارشهای بصیرتآمیز و گاه سادهلوحانهی کاساندرا از جاهطلبیهای هنریاش و تأملات فلسفی و کنجکاوانه او دربارهی زندگی، عشق و بزرگ شدن در یک خانوادهی عجیب و غریب را تعیین میکند.
۱۹. «تکشاخ در جنگلی یاسیرنگ زندگی میکرد و کاملاً تنها بود.» – «آخرین تکشاخ» اثر پیتر اس. بیگل
این خط، به طور اقتصادی و با جزئیاتی مانند «جنگلی یاسیرنگ»، محیط و فضای افسانهای را تثبیت میکند و تکشاخی را که محور داستان است، معرفی میکند. فاش شدنِ تنهایی او، به انزوا و جدایی از همنوعانش اشاره میکند که محرکِ جستجوی او خواهد شد.
بیگل حوالیِ دلیلِ تنها بودنِ این تکشاخ و اینکه چرا او «آخرین» است، دسیسه ایجاد میکند. زبانِ این خط، لحنی ملایم و فولکلوریک دارد که خوانندگان را به دنیای اسطوره و جادو میکشاند. با این حال، نفحهای از غم در تنهاییِ تکشاخ زیبا، به آن سوزناکی میبخشد.
قدرتِ این خطِ فشرده، نمونهای از مهارتِ داستانگوییِ بیگل است. این خط که هم ازلی و هم اندوهناک است، خوانندگان را به قلمرویی فانتزی هدایت میکند و همزمان، مضامین کلیدی رمان را – اشتیاق، فقدان و یگانه بودنِ واقعی – پایهگذاری میکند.
۲۰. «آن روزی بود که مادربزرگم منفجر شد.» – «جاده کلاغ» اثر ایین بانکز
این خط آغازینِ شوخطبعانه و تکاندهنده، بلافاصله توجه خواننده را جلب میکند. بانکز با بیانِ فوریِ چیزی عجیب و غیراصل، لحن روایی خاص و فضایی از رئالیسم جادویی را به لطفِ مهارتش در نوشتن داستانهای علمی-تخیلی، تثبیت میکند.
این خط با رازآلودگیِ اغراقشده، خواننده را کنجکاو میکند و او را دربارهی انفجارِ واقعی یا مجازیِ مادربزرگ و همچنین طرز فکر منحصر به فردِ راوی، به کنجکاوی میاندازد. ماهیتِ شوخطبعانهی بیانِ بیتفاوت، رویدادِ سورئال را در واقعیت زمینگیر میکند. این خط، نمونهای از تواناییِ بانکز در تلفیقِ خیالانگیز با امور عادی است.
این خط، خواننده را به محیطِ حومه اسکاتلند میکشاند و در عین حال به رازها و معماهای تاریکِ خانوادگی در آینده اشاره میکند. تأثیرگذاریِ عجیب و غریب و در عین حال تکاندهندهی این خط، صحنه را برای کاوشی تأثیرگذار دربارهی حافظه، مرگ و جنبههای عجیب، خندهدار و غمانگیز زندگی، آماده میکند.
۲۱. «گذشته هرگز نمیمیرد (مرده نیست). حتی گذشته هم نیست.» – «مرثیه برای یک راهبه» اثر ویلیام فاکنر
این خط شاعرانه، مضامین کلیدیِ تاریخ، اخلاق و گناهی را که شکلدهندهی رمان هستند، خلاصه میکند. فاکنر بر غیرقابل فرار بودنِ گذشته و ترومای ماندگار آن که نسل به نسل، آدمها را تسخیر میکند، تأکید میکند.
در گذر زمان، ماهیت دورهای وجود دارد، زیرا الگوها در طول تاریخ تکرار میشوند و ما را به اعمال گذشته پیوند میدهند. این بیان فلسفی، بر وظیفهی اخلاقیِ بشریت برای کفارهی گناهان گذشته و عبرت گرفتن از اشتباهات دلالت میکند.
اگرچه پیچیده است، اما این خط آغازین، بلافاصله خوانندگان را به در نظر گرفتنِ بارِ اخلاقی و لکهی پاکنشدنیِ تاریخ، سوق میدهد. این خط، لحن تأملبرانگیز و تفسیر اجتماعیای را که مشخصهی داستانسراییِ فاکنر است، تثبیت میکند.
این پیام عمیق، دلمشغولیِ رمان را با میراثِ بردهداری و نژادپرستی مجسم میکند و پرسشهای فلسفیای را مطرح میکند که هنوز هم امروز به شدت طنینانداز است.
۲۲. «مادر امروز مرد.» – «بیگانه» اثر آلبر کامو
کامو با این خط آغازین صریح و تکاندهنده، بلافاصله صدای بیتفاوت و تقریباً بدون احساسیِ شخصیت اصلی، مورسو را تثبیت میکند. بیان سادهی مرگ مادرش، به بیتفاوتیِ مورسو و عدم تناسب مضحک بین احساسِ مورد انتظار و بیعلاقگیِ او اشاره میکند.
این خط، مضامین ازخودبیگانگیِ اگزیستانسیالیستی و انتظاراتِ جامعه در برابر معنای فردی را که شکلدهندهی رمان هستند، معرفی میکند. اگرچه ساده است، اما جدایی و سردرگمی نسبت به اخلاقِ سنتی را منتقل میکند و زمینهساز پرسشهای فلسفیای میشود که کامو دربارهی معنای زندگی، قصد و نتیجهی آن مطرح میکند.
این خطِ بیتفاوت، خوانندگان را به درونِ جهانبینیِ پوچگرایانهی مورسو و کشمکشهای اگزیستانسیالیستی او فرو میبرد و ما را به درونِ تناقضاتی که کامو دربارهی ماهیتِ انسانی، عدالت و زندگیِ صادقانه در دنیایی غیرمنطقی، کاوش میکند، میکشاند.
۲۳. «این یک حقیقت کوچک است: شما قرار است بمیرید.» – «دزد کتاب» اثر مارکوس زوساک
«دزد کتاب» نوشتهی مارکوس زوساک با این حقیقت تکاندهنده آغاز میشود و خوانندگان را بلافاصله با مفهوم مرگ مواجه میکند و زمینهای تأملبرانگیز و سوزناک را برای رمانی که در آلمانِ نازی روایت میشود، رقم میزند.
این خط، به عنوان یادآوریای تلنگرآمیز از بیدوامیِ زندگی عمل میکند و خوانندگان را به تأمل دربارهی هستی و تجربهی انسانی در میانهی دورهی پرآشوبی از تاریخ ترغیب میکند. بیواسطگیِ آن، توجه را جلب میکند و پیشزمینهای از مضامینِ فقدان، انعطافپذیری و قدرت کلمات را در بطن روایت به وجود میآورد.
سادگیِ تسخیرکنندهی این خط، به طور عمیقی طنینانداز میشود و حسِ فوریتِ گرامیداشتن لحظات زندگی را برمیانگیزد و تأثیری ماندگار میگذارد و آن را به آغازی فراموشنشدنی برای داستانی سرشار از احساسات تبدیل میکند.
۲۴. «خانهی شما شبها روشن میشود، انگار همه چیز داخلش آتش گرفته است.» – «فشار» اثر اشلی اودرن
«فشار» نوشتهی اشلی اودرن با این تصویر هولآور و زنده آغاز میشود و بلافاصله فضایی وهمآلود ایجاد میکند که خوانندگان را مجذوب میکند. این استعارهی صریح، به آشفتگی پنهان در پسِ نمای ظاهراً ایدهآل اشاره میکند و زمینهساز کاوش رمان دربارهی مادری، آسیب و پیچیدگیهای خانوادگی میشود.
کیفیت القاگر آن، خوانندگان را به درونِ یک تریلر روانشناختی میکشاند و کنجکاوی دربارهی دنیای درونی شخصیتها و رازهایی را که پشت درهای بسته پنهان شدهاند، برمیانگیزد.
تصاویر بصری واضح خط و تنش پنهانِ آن، فضایی از ناآرامی ایجاد میکند و آن را به آغازی تکاندهنده و به یادماندنی برای روایتی مهیج تبدیل میکند. نویسندهی کانادایی در نوشتن این کتاب واقعاً حق مطلب را ادا کرده است.
۲۵. «تو یک اثر انگشتی. وقتی در آخرین روز زندگیات چشمانت را باز میکنی، انگشت شست خودت را میبینی.» – «یادداشتهایی دربارهی یک اعدام» اثر دانیا کوفکا
این خط به دلیل ماهیت هم شاعرانه و هم عمیقش، در میان برترین جملههای آغازین رمانها قرار میگیرد. این جمله بلافاصله خواننده را به ذهن شخصیت اصلی، یک قاتل سریالی در سلول اعدام، منتقل میکند و ما را با اجتنابناپذیریِ مرگ روبرو میکند. این خط همچنین نشان میدهد که فردیت ما توسط تجربیات و دیدگاههای منحصربهفردمان تعریف میشود، که به اندازهی اثر انگشتمان یگانه هستند.
این خط به خاطر ابهاماش نیز قابل توجه است. مشخص نیست که آیا منظور این است که شخصیت اصلی به معنای واقعی کلمه، زمانی که در آخرین روز زندگیاش چشمانش را باز میکند، انگشت شست خودش را میبیند، یا اینکه این استعارهای برای لحظهی مرگ است، زمانی که سرانجام قادر هستیم خودمان را به طور واضح و بدون توهم ببینیم.
۲۶. «این کتاب محبوبِ همهی دنیاست، گرچه هرگز آن را نخواندهام.» – «عروس شاهزاده» اثر ویلیام گلدمن
«عروس شاهزاده» اثر ویلیام گلدمن با این خط گیجکننده آغاز میشود و خوانندگان را بلافاصله با ماهیت متناقضنمایانهاش مجذوب میکند و کنجکاوی دربارهی داستانی که پشت چنین اعلامی وجود دارد، برمیانگیزد.
این خط، لحنی خیالانگیز و شوخطبع برای رمان تعیین میکند و خوانندگان را برای داستانی آماده میکند که مرزهای بین واقعیت و داستان را در هم میشکند. این خط به دلیل زیرکی، شوخطبعی و نوید روایتی غیرمتعارف پر از ماجراجویی، عاشقانه و رویکردی بازیگوشانه به داستانگویی، به عنوان یکی از خطوط آغازین مشهور در ادبیات شناخته میشود و خوانندگان را به دنیایی از تخیل و شوخطبعی میکشاند.
۲۷. «زندگی به سرعت تغییر میکند. زندگی در یک لحظه دگرگون میشود. برای شام مینشینید و زندگیای که میشناختید به پایان میرسد. مسئلهی خودِ دلسوزی.» – «سال تفکر جادویی» اثر جوان دیدین
این خط به دلیل قدرت و سوزناکیاش، در میان برترین جملههای آغازین رمانها قرار میگیرد. این جمله بلافاصله خواننده را به درونِ آسیبپذیری عمیقِ فقدان و ناگهانی بودنِ لحظات تغییر دهندهی زندگی فرو میبرد.
شهرت این خط به خاطر برانگیختن حس عاطفی و حقیقت عریانش دربارهی غیرقابل پیشبینی بودنِ هستی است. تأملِ دروننگرانهی این نویسندهی اهل ساکرامنتو دربارهی غم، خودِ دلسوزی و شکنندگیِ زندگی، مخاطبان را مجذوب میکند و زمینهساز روایتی عمیقاً شخصی میشود که پیچیدگیهای سوگواری و تجربهی انسانی در میانهی تراژدی را کاوش میکند.
تأثیر عاطفی و ارتباط فراگیرِ این خط، آن را به آغازی فراموشنشدنی برای خاطرات تکاندهندهای تبدیل میکند.
۲۸. «مرد سیاهپوش با عجله از میان بیابان گذشت و تیرانداز او را تعقیب کرد.» – «شلیککننده» اثر استیون کینگ
«شلیککننده» اثر استیون کینگ با جملهای نمادین آغاز میشود: «مرد سیاهپوش با عجله از میان بیابان گذشت و تیرانداز او را تعقیب کرد.» این جملهی آغازین با حس تعقیب و گریز و رازآلودگیِ فوریاش، مخاطب را مجذوب میکند و صحنه را برای سفری حماسی و دنیوی دیگر آماده میسازد.
این خط، شخصیت مرموزِ تیرانداز و مرد سیاهپوشِ دستنیافتنی را معرفی میکند و فضایی از تنش و کنجکاوی را بلافاصله ایجاد میکند. کوتاهی و ماهیت برانگیزانندهی این خط، صحنهای واضح را به تصویر میکشد و خوانندگان را به درونِ منظرهای وسیع و ناشناخته میکشاند.
قلاب روایتِ جذابِ این خط، که مصممِ بیامان را در برابر فرارِ دستنیافتنی قرار میدهد، آن را در میان خطوط آغازینِ مشهورِ ادبیات جای میدهد و خوانندگان را به دنیایی تاریک و خیالانگیز، سرشار از ماجراجویی، تعلیق و ناشناختهها، ترغیب میکند.
۲۹. «هیچ ارگانیسم زندهای نمیتواند برای مدت طولانی در شرایطِ واقعیتِ مطلق به طور عقلانی به بقا ادامه دهد، او به تنهایی قدم زد.» – «جنزدگیِ هیل هاوس» اثر شرلی جکسون
«جنزدگیِ هیل هاوس» اثر شرلی جکسون با جملهی سرد: «هیچ ارگانیسم زندهای نمیتواند برای مدت طولانی در شرایطِ واقعیتِ مطلق به طور عقلانی به بقا ادامه دهد، او به تنهایی قدم زد.» آغاز میشود. این اعلامیهی تسخیرکننده، بلافاصله فضایی وهمآلود ایجاد میکند و به آشفتگیهای روانیِ درونِ روایت اشاره میکند.
این خط با لحنِ شوماش، خوانندگان را مجذوب میکند و پیشزمینهای از وقایع دلهرهآورِ در حال وقوع در هیل هاوس را فراهم میکند. زبانِ برانگیزاننده و فرضِ ناآرامکنندهی این خط، به طور عمیقی طنینانداز میشود و مخاطبان را به دنیایی میکشاند که در آن واقعیت خم میشود و میپیچد و سلامتِ عقلِ ساکنانش را زیر سؤال میبرد.
ماهیتِ معماگونه و پیامدهای شومِ این خط، به شهرت آن به عنوان یکی از خطوط آغازینِ مشهورِ ادبیات کمک میکند و صحنه را برای کاوشی پر از تعلیق دربارهی ماوراءالطبیعه و روانِ انسان آماده میسازد. مهارتِ ادبیِ این نویسندهی اهل کالیفرنیا، ثمرهی یکی از به یادماندنیترین خطوط آغازینِ تاریخ را به بار آورد.
۳۰. «هنوز به یاد میآورم روزی را که پدرم برای اولین بار مرا به گورستان کتابهای فراموششده برد.» – «سایه باد» اثر کارلوس رُئیس تسافون
رمان «سایه باد» نوشتهی کارلوس رُئیس تسافون با این جملهی گیرا آغاز میشود و خوانندگان را بلافاصله با مقدمات رازآلود و دلانگیزش به خود جذب میکند. این خط، مفهوم کتابخانهای پنهان از کتابهای مهجور را معرفی میکند و زمینهساز داستانی سرشار از راز، حسرت و قدرت ادبیات میشود.
زیبایی تغزلیِ این خط و نوید سفری جادویی در دنیای ادبیات، با علاقهمندان به کتاب عمیقاً طنینانداز میشود و آنها را به دنیایی میکشاند که در آن داستانهای فراموششده در انتظار کشف شدن هستند. جذابیت دلربا و حس شگفتیِ این خط، آن را به یکی از خطوط آغازین مشهور و فراموشنشدنی در عرصهی ادبیات تبدیل کرده است. کارلوس رُئیس تسافون بدون شک یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان اسپانیاییِ تمام دوران است.
۳۱. «چگونه باید زندگی کرد؟ سالها بود که این سؤال را از هر کسی که ملاقات میکردم میپرسیدم.» – «چگونه باید زندگی کرد؟» اثر شیلا هتی
«چگونه باید زندگی کرد؟» اثر شیلا هتی با این خط تحریکآمیز آغاز میشود و خوانندگان را بلافاصله با جستجوی همگانیِ هویت و هدف درگیر میکند. این خط، آسیبپذیری و تردید در خودشناسی را آشکار میکند و با کسانی که در پیچیدگیهای زندگی دست و پنجه نرم میکنند، عمیقاً طنینانداز میشود.
صداقت خام و کاوش اگزیستانسیالیستیِ این خط، جوهرِ دروننگریِ انسانی را به تصویر میکشد و خوانندگان را به سفری شخصی برای کشف خود دعوت میکند. همبستگی و پرسش عمیق این خط دربارهی وضعیت انسان، آن را برجسته میکند و نشانهی آغاز روایتی است که به ژرفای پیچیدگیهای هویت شخصی و جستجوی معنا میپردازد و جایگاه خود را در میان خطوط آغازین قابل توجه در ادبیات به دست آورده است. شیلا هتی یکی از شناختهشدهترین کاناداییهای معاصر است.
۳۲. «ما در جایی میخوابیدیم که زمانی سالن ورزشی بود.» – «سرگذشت ندیمه» اثر مارگارت اتوود
«سرگذشت ندیمه» اثر مارگارت اتوود با این افشاگری صریح آغاز میشود و خوانندگان را بلافاصله به درونِ دنیایی ویرانشهری پرتاب میکند و کنجکاوی دربارهی تغییرات بنیادین اجتماعی که فضایی آشنا را به خوابگاهی عمومی تبدیل کرده است، برمیانگیزد.
این خط، فضایی وهمآلود ایجاد میکند و به فقدانِ حالت عادی و بازسازیِ جامعه اشاره دارد. سادگی تکاندهندهی این خط، جوهرهی داستان را که سرکوب و دگرگونی است، در برمیگیرد.
تصویرپردازی بیواسطهی این خط از فضایی دگرگونشده و بازتابهای گذشته در سراسر روایت طنینانداز میشود و تأثیری ماندگار بر جای میگذارد. تصاویر قدرتمند و ماهیت هشداردهندهی این خط، آن را به یکی از خطوط آغازین مشهور در ادبیات تبدیل کرده است و خوانندگان را با واقعیتی به طرز آزاردهندهای دگرگونشده آشنا میکند. آثار او، او را در زمرهی برجستهترین نویسندگان قرن بیست و یکم قرار میدهد.
۳۳. «در شهر، داستان مروارید گرانبها را تعریف میکنند، اینکه چگونه پیدا شد و چگونه دوباره گم شد.» – «مروارید» اثر جان استینبک
«مروارید» اثر جان استینبک با این خط جذاب آغاز میشود و بلافاصله حس کنجکاوی را برمیانگیزد و صحنه را برای داستانی که با جذابیت کشف بزرگ و اجتنابناپذیریِ فقدان بافته شده است، آماده میکند. این خط، جوهرهی رمان را در برمیگیرد و پیشزمینهای از تمایل، حرص و طمع و پیامدهای ثروت بادآورده را فراهم میکند.
سادگی رواییِ این خط، همراه با نوید داستانی گیرا، خوانندگان را به دنیایی میکشاند که در آن، جستجوی ثروت با پیچیدگیهای ماهیت انسانی در هم تنیده است. قدرت گیرایی و ارتباط همیشگیِ این خط، جایگاه آن را در میان خطوط آغازین به یادماندنی و مشهور تثبیت میکند.
۳۴. «کسی باید یوزف ک. را تهمت زده باشد، زیرا یکروز صبح، بدون اینکه کار واقعاً اشتباهی انجام داده باشد، دستگیر شد.» – «محاکمه» اثر فرانتس کافکا
«محاکمه» نوشتهی فرانتس کافکا با این جملهی رمزآلود آغاز میشود و خوانندگان را بلافاصله به درونِ دنیای گیجکنندهی شخصیت اصلی، یوزف ک، پرتاب میکند که در حالِ دستوپنجه نرم کردن با سیستمی بوروکراتیکِ غیرقابل توضیح و سرکوبگر است. این خط، درونمایههای رمان را که پوچگرایی، بیگانگی و ناتوانی فرد در برابر قدرتی مرموز و غیرعادلانه است، در خود جای میدهد.
ابهام آزاردهندهی این خط و ناگهانی بودنِ دستگیریِ یوزف ک. مخاطبان را مجذوب میکند و حسِ ناخوشایندی را به همراهِ کنجکاوی دربارهی شرایط مرموزِ پیرامونِ گرفتاری او برمیانگیزد.
تصویرپردازی تکاندهندهی آن از بیعدالتی و ماهیتِ خودسرانهی قدرت، جایگاه آن را به عنوان یک خط آغازین مشهور و برانگیزاننده برای یک کتاب تثبیت میکند.
۳۵. «این غمانگیزترین داستانی است که تا به حال شنیدهام.» – «سرباز خوب» اثر فورد مادوکس فورد
«سرباز خوب» نوشتهی فورد مادوکس فورد با این جملهی تأثیرگذار آغاز میشود و بلافاصله فضایی احساسی را ایجاد میکند و به غم و اندوهی که در روایت آشکار خواهد شد، اشاره میکند.
این خط با اعلامیهی مالیخولیایی خود، خوانندگان را مجذوب میکند و صحنه را برای داستانی از دلشکستگی، خیانت و پیچیدگیهای روابط انسانی آماده میسازد.
اعلام عمیق غم و اندوه در این خط و پیشزمینهی روایتی درهمتنیده و غمانگیز در پیش رو، خوانندگان را ترغیب میکند و کنجکاوی آنها را دربارهی شخصیتها و وقایعی که منجر به چنین غم عمیقی میشود، برمیانگیزد. تأثیر احساسی و نوید داستانی عمیقاً تأثیرگذار، جایگاه این خط را در میان خطوط آغازین مشهور و برانگیزانندهی ادبیات تثبیت میکند. فورد مادوکس فورد به لطفِ مشارکت ارزشمندش در دنیای ادبیات، یکی از قابل توجهترین نویسندگانی است که باید او را بشناسیم.
۳۶. «از لابهلای نرده، میان فضاهای گلهای پیچدرپیچ، میتوانستم آنها را در حال ضربه زدن ببینم.» – «خروش و خشم» اثر ویلیام فاکنر
«خروش و خشم» نوشتهی ویلیام فاکنر با این تصویر زنده آغاز میشود و خوانندگان را بلافاصله در صحنهای مملو از تنش و کنجکاوی غوطهور میکند. این خط، دیدگاههای روایی پیچیده و قطعهقطعهی رمان را معرفی میکند و به روابط آشفته و احساسات پنهان در خانوادهی کامپسون اشاره میکند.
جزئیات حسی و ماهیت رمزآلود این خط، خوانندگان را به تار عنکبوتِ دسیسهای میکشاند و آنها را دعوت میکند تا پیچیدگیهای زندگی شخصیتها را رمزگشایی کنند. نثرِ نغز و توصیفِ اتمسفریکِ این خط، جوهرهی سبک رواییِ فاکنر را به تصویر میکشد و صحنه را برای کاوشی چندلایه دربارهی حافظه، زمان و وضعیت انسان آماده میکند. ویلیام فاکنر، نویسندهی اهل میسیسیپی، خالق این خط توصیفیِ به یادماندنی است.
۳۷. «هر تابستان، لین کونگ برای طلاق دادن همسرش، شویو، به روستای گُوسی بازمیگشت.» – «در انتظار» اثر ها جین
رمان «در انتظار» نوشتهی ها جین، نویسندهی چینی، با افشاگری خیرهکنندهای آغاز میشود: «هر تابستان، لین کونگ برای طلاق دادن همسرش، شویو، به روستای گُوسی بازمیگشت.» این جملهی اول، درگیری اصلی رمان را خلاصه میکند و بر جدال مکرر و تمایل محتاطانهی شخصیت اصلی برای رهایی از ازدواج ناخوشایند تأکید میکند.
سادگی و صراحتِ بیانِ این جمله به سرعت فضاسازیِ داستانی تأملبرانگیز دربارهی وظیفه، سنت و دشواریهای روابط در دنیایی در حال تغییر را برعهده میگیرد.
این خط، کشمکش میان آرزوهای شخصی و انتظارات جامعه را به تصویر میکشد و خوانندگان را با عمق عاطفیِ خود و نویدِ ورود به پیچیدگیهای عشق، تعهد و گذر زمان مجذوب میکند و جایگاه خود را به عنوان یک خط آغازین به یادماندنی و تأثیرگذار در ادبیات تثبیت میکند.
۳۸. «اکنون کجا؟ اکنون چه کسی؟ اکنون چه زمانی؟» – «غیرقابلنام» اثر ساموئل بکت
«غیرقابلنام» نوشتهی ساموئل بکت با این خط رمزآلود آغاز میشود و خوانندگان را بلافاصله به ورطهی گیجکننده و اگزیستانسیالیستی پرتاب میکند و با درونمایههای رمان دربارهی هویت، هستی و ماهیتِ آگاهی همنوا میشود.
ساختار قطعهقطعه و تکرارشوندهی این خط، حسِ از هم گسیختهی خودِ شخصیت اصلی و زیر سؤال بردنهای بیامان او را در بر میگیرد. کاوش عمیق آن دربارهی بنیادهای وجود، عمیقاً طنینانداز میشود و خوانندگان را به تأمل دربارهی ابهامات هستی فرامیخواند.
عمق فلسفی و دربرداشتنِ اضطراب اگزیستانسیالیستی در این خط، آن را در میان خطوط آغازین مشهور قرار میدهد و به عنوان مقدمهای برانگیزاننده برای روایتی عمل میکند که روایتگری سنتی را به چالش میکشد و در پیچیدگیهای آگاهی انسان و جستجو برای معنا، عمیق میشود. نویسندهی ایرلندی با خط اول، تصویری را خلق میکند که ما را به خواندن ادامهی کتاب ترغیب میکند.
۳۹. «از جهتی، من جیکوب هورنر هستم.» – «پایان جاده» اثر جان بارث
«پایان جاده» نوشتهی جان بارث با این خط گیرا آغاز میشود و بلافاصله روایتی چندلایه را معرفی میکند و به مرزهای مبهمِ هویت و واقعیت اشاره میکند.
استفاده از عبارت «از جهتی» قطعیتِ هویتِ شخصیت اصلی را به چالش میکشد و زمینهساز داستانی میشود که در آن، ابهام اگزیستانسیالیستی و سیال بودنِ خود کاوش میشود.
ابهام موجود در این خط، خوانندگان را مجذوب میکند و آنها را وادار میکند تا ماهیتِ ارتباطِ راوی با جیکوب هورنر و پیامدهای این پیوند را زیر سؤال ببرند.
کیفیتِ رازآلودِ این خط و نوید سفری روایی به درونِ پیچیدگیهای هویت و فلسفهی اگزیستانسیالیسم، آن را به عنوان خط آغازین درخشان و به یادماندنی تثبیت میکند. این نویسندهی اهل مریلند بیشتر به خاطر داستانهای پستمدرن و فراداستانیاش شناخته میشود.
۴۰. «خورشید، که گزینهی دیگری نداشت، بر هیچ چیز جدیدی نمیتابید.» – «مورفی» اثر ساموئل بکت
«مورفی» نوشتهی ساموئل بکت با این خط رمزآلود آغاز میشود و خوانندگان را بلافاصله در دنیایی غوطهور میکند که با یأس و یکنواختی اگزیستانسیالیستی رنگآمیزی شده است.
این مقدمهی مرموز، درونمایههای ناامیدی اگزیستانسیالیستی و تکرارِ خستهکنندهی عادات روزمره را در بر میگیرد. ماهیتِ متناقضِ آن، جایی که خورشیدِ تسلیمناپذیر، منظرهای عاری از تازگی را روشن میکند، فضایی از تیرگی و دروننگری را ایجاد میکند.
تصویر صریح این خط از ملالت اگزیستانسیالیستی و عمق فلسفیِ آن، عمیقاً طنینانداز میشود و خوانندگان را به کاوش بکت دربارهی وضعیت انسان جلب میکند.
ترکیب منحصربهفردِ زبان شاعرانه و تأملات اگزیستانسیالیستی در این خط، جایگاه آن را به عنوان نخستین اثر برجسته و برانگیزانندهی ادبی تثبیت میکند. بکت همچنین یکی از مشهورترین شاعران ایرلندی است.
با رسیدن به پایانِ سفرمان از طریق این خطوط آغازین افسانهای، به یاد تواناییِ ادبیات میافتیم که میتواند ما را با کلماتی روی کاغذ به سرعت به دنیایی دیگر منتقل کند. هر خط آغازین، با وجود تفاوتهایی در لحن و ژانر، در نهایت معرفِ انسانیتِ همگانیِ ماست.
آنها موزاییکی (صفحه یا حالتی) از ترسها، امیدها، دشواریها و پیروزیهایی را میسازند که داستانسرایان بزرگ به آنها جان میبخشند. ما فقط باید کتابی را باز کنیم تا این خطوط قدیمی را دوباره بیاموزیم و مجدداً در دستان استادان قرار گیریم، با اشتیاق ورق بزنیم.