نگاهی کوتاه به قسمت اول از فصل ۸ (Game of Thrones) تحت عنوان ‘Winterfell’

[ad_1]

هشدار اسپویل!

پس از تقریبا * دو سال * انتظار، Game of Thrones در نهایت به صفحه تلویزیون ما بازگشته است. این یک احساس تلخ و شیرین است، زیرا اکنون فصل هشتم و نهایی است و فقط شش قسمت قبل از پایان نمایش وجود دارد. خوب، حالا فقط پنج قسمت مانده!
قسمت اول تحت عنوان Winterfell، ما را با لحظاتی روبرو می کند که هم خاطرات گذشته یادآوری می شود و هم به افزایش شوق برای ادامه ماجرا کمک شایانی می کند. خلاصه کوچک این قسمت گویای آغاز بازی بزرگ و پایانی است، مرده ها اینجا هستند و زمان باقی مانده برای زنده ها باید صرف مبارزه با آن ها شود، همه این اتفاقات به شکلی خوب در Winterfell به نمایش در می آید. رویدادها در Winterfell راه نبرد پیش رو و همچنین درگیری های بین فردی را فراهم می کند که در نهایت به تعیین نتیجه این جنگ کمک خواهد کرد. پرداختن به شخصیت ها در اولین قسمت فصل سنگین بود. شخصیت های اصلی که بسیاری از آنها برای چندین فصول یا بیشتر از هم جدا شده اند، صحنه های گوناگونی را برای روابط خود با یکدیگر برقرار کردند: آریا و هوند، آریا و جان، تیریون و سانسا، سامول و جان. و در پایان قسمت، ما دیدیم که جیمی و برن چشمهای یکدیگر را از سراسر حیاط نگاه می کردند. او میداند! او می داند که می داند! و او می داند که می داند که می داند!. در مجموع قسمت اول پر از گفت و گو های جالب با عواقب شوم و دیالوگ های لذت بخش بود تا همه ما قبل از اینکه بکش بکش شروع شود و دل هایمان بشکند، احساس خوبی را تجربه کنیم.

در این قسمت حوادث قابل توجهی وجود داشت، که امیدوارم برای هر قسمت فصل نهایی باشد. شروع این اپیزود با حضور سپاه دنریس به همراه جان و اژدها هایش به وینترفل همراه است که بوی ایجاد تنشی جدی در شمال را می دهد. همین موضوع باعث می شود ما تردید جدی بین همکاری سانسا و دنریس را شاهد باشیم و خود این یکی از خط های داستانی جذاب است به شرط هدایت درست، سانسا در جلسه ای با حضور همه سران اعلام می کند انبار های وینترفل خود به خود کمبود دارد، و هجوم تازه واردان به همراه دو اژدها خودش یک پیچیدگی مدیریتی است، در واقع سانسا در این قسمت خیلی بهتر از گذشته است و سال های خیانت و خشونت از او یک زن جوان متفکر و تاکتیکی ساخته، و اکنون او تنها یک مدت کوتاه برای لذت بردن از زمستان خانوادگی وقت دارد، و نکته مهم وفاداری اشخاص و پیچیدگی اوضاع وینترفل است. یک دیالوگ جذاب در این بین توسط تیریون خطاب به سانسا گفته می شود که واقعا خوب است، او می گوید بسیاری شما را دست کم گرفته اند، و اکثر آنها اکنون مرده اند، این راه طولانی سانسا را نشان می دهد.

صحبت از زنان قدرتمند که به میان آید همه باید سراغ سرسی را بگیرند. ما شاهد طرح های شوم و خیانت کارانه او هستیم در حالی که خودش متعهد بود به جنگ کمک کند، ولی باز هم او شرارت را گزیده است. سرسی با دانستن شکست دیوار توسط مردگان کماکان با استفاده تمام ابزارش از جمله هم نشینی با ارون گریجوری به دنبال اهداف شخصی است. این قسمت تصمیم شوم سرسی نسبت به برادرانش را نمایان کرد و ما آگاه شدیم که بران با دریافت پول راهی ماموریتی جهت کشتن جیمی و تیریون خواهد شد. شاه شب نیز در این قسمت بیکار نبود و آخرین هشدار را با نابودی umber کوچک اعلام کرد، هر چند خودش ظاهر نشد.

نکته جالب اولین قسمت: همه چیز در وینترفل، اما عمدتا سانسا و اقداماتش.
روی اعصاب ترین شخصیت قسمت: ارون گریجوی زننده/امیدواریم جسدش را در آینده ببینیم.
کشته هفته: ند مرده، بچه ای از خانواده Umber
گفت و گو شاخص قسمت: “مرور امور بدبختی” بین سانسا و تیریون
شخصیت تاثیر گذار قسمت: سمول تارلی
ایده تصادفی قسمت: آریا و گندری پیوندتان مبارک

سوالات بزرگ بعد از دیدن قسمت اول!

آینده اتحاد جان و دنریس چه خواهد شد؟ حالا که جان همه چیز را پیرامون خانواده اش می داند، آیا او به این میراث معتقد خواهد بود یا خیر، به هر حال حقایق برای جان اسنو ناخوشایند هستند زیرا رابطه او با دنریس به شدت تحت تاثیر این موضوع قرار خواهد گرفت. آیا جان و دنریس در این لحظات حیاتی از هم جدا خواهند شد؟

سرسی واقعا برای رسیدن به چه چیزی امیدوار است؟ یکی از نکات تاریک و سربسته قصد و هدف سرسی است، زیرا معلوم نیست با ارتش کمپانی طلایی و همچنین فیل های نیامده چه چیزی را می خواهد. او با استفاده از ارون گریجوری به دنبال چیست؟

لحظات برتر قسمت اول

شروع تازه با تیتراژی جدید

بخشی از موفقیت بازی تاج و تخت به موسیقی و تیتراژ خاص شروع هر فصل آن ربط دارد که تبدیل به برندی ماندگار شده است، فصل هشتم و پایانی سریال نیز با طرحی تازه و تغییرات جدید شروع می شود. به لطف شاه شب و اژدهایش در فصل قبل دیوار بزرگ دچار حفره شده، و تیتراژ آغازین نیز با نمایش حفره بزرگ در دیوار که مسیر ورود وایت واکر هاست آغاز می شود. ما در این طرح شاهد دومینو سفیدی هستیم که مسیر احتمالی حمله زامبی های شاه را به ما نشان می دهد. به جای دیدن سرزمینهای وستروس از بالا، ما شاهد تونل های تاریک و زیرزمینی هستیم تا در نهایت به تخت آهنین می رسیم.

اژدها سواری

یکی از صحنه های خاص این قسمت اژدها سواری جان و دنریس بود، به وضوح روشن است تیم تولید و جلوه بصری چندین ساعت وقت صرف تولید این صحنه کرده اند تا پرواز اژدهایان بر فراز وینترفل با شکوه و عظمت از آب در آید، هر چند این سکانس خوب است اما باز هم اثرات پرده سبز در آن کمی به چشم می آید. دیالوگ های این سکانس نیز خیلی با روحیات جان اسنو سازگار نیست و لحن طنز این صحنه را شخصا متوجه نشدم چرا که جان اسنویی با آن همه گذشته تاریک و سنگین چرا باید از اژدها سواری کمی استرس داشته باشد.

نتیجه: کارگردان دیوید ناتر برای این قسمت سزاوار ستایش است. او جنبه های مختلف سریال را خوب هدایت می کند، عملکرد عالی ای را از بازیگران به دست می آورد، و قسمتی متعادل از منظر بصری و روایی از وینترفل به نمایش می گذارد. با این حال، چیزی که بیشترین تأثیر را در این قسمت می گذارد وجود صحنه های کوچک به طور مساوی در طول این قسمت است. تجدید دیدار های مختلف قلب تپنده وینترفل است و این لحظات اجازه می دهد تا این اپیزود یعنی وینترفل نفس بکشد. هرچند ریتم این قسمت تند است اما در مجموع شاهد یک قسمت درخشان هستیم. با توجه به اینکه این قسمت ترسیم کننده و تنظیم کننده خط داستانی بین شخصیت ها برای بقیه فصل است، پس در نتیجه این کاملا یک دستاورد است. و همانطور که برن به همه یادآوری می کند، چیزهای مهم دیگری برای نگرانی وجود دارد. پادشاه شب در حال آمدن است و او نمی خواهد متوقف شود مگر آنکه مردم بتوانند او را متوقف کنند.

[ad_2]
قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها