پرایانکا چوپرا جوناس و ریچارد مدن در سریال جاسوسی «Citadel» (سیتادل) نقش اعضای یک سازمان مخفی و در خطر انقراض را بازی میکنند.
با تمام آرمانهای گران و آینده نگرش، سیتادل کاری کرد که من به عقب بنگرم و به برنامه های جاسوسی که این موضوع را پوشش داده اند نگاهی بیندازم. نمیگویم که بیشترشان از این سریال بهتر یا بدتر بودند، اما پیدا کردن چیزی اورجینال در سیتادل، غیرممکن بنظر میرسد.
۳ قسمت اول با صحنه های ابتدایی ۱۰ دقیقه اول اوج میگیرند، با آغازی از صحنه ای که در آن قطاری در حال حرکت دارد از کوه های آلپ ایتالیا میگذرد. مامورهای مخفی میسون کین و نادیا سین در یک ماموریت مهم هستند تا مردی که کیفی پر از اورانیوم دارد را متوقف کنند و همینطور هم میشود. قبل از اینکه به رفاقت دوطرفه میسون کین و شوخی های مرتبط به خودشان در سریال پرداخته شود، آنها رها میشوند تا بمیرند. اما آنها نمرده اند. اگر میمردند، سیتادل سریالی کوتاهتر میشد (که ای کاش در همین حد کوتاه میبود)، و هر ۳ قسمت اول کمتر از ۴۰ دقیقه به پایان میرسیدند.
۸ سال بعد میسون زن و دختری دارد و هیچ خاطره ای از زندگی قبلی اش ندارد اما دنیا اکنون بیش از گذشته به میسون کین نیاز دارد. تنها سیتادل میتواند فعالیت های تروریستی دنیا را متوقف کند و دیگر سیتادلی باقی نمانده است و نقش نادیا در تمام این مدت چه بوده است؟ منتظر باشید.
وقتی زن شکاکِ میسون از گذشته اش فهمید، پرسید: «تو حتی یادت نمیمونه درپوشِ توالتو بیاری پایین. حالا واسه من شدی جیسون بورن؟» این جمله شاید خنده دار برسد اما در اصل دارد به این نکته اشاره دارد که مردی که آن زن میشناسد با با ورژنی که الآن هست متفاوت میباشد و اینکه سریال چقدر محتاج این است که هر دیالوگی را به شوخی و کنایه ختم کند. هیچکس در سیتادل واقعا صدایی متفاوت و یکسان ندارد! آنها یا سعی میکنند جملات نیش و کنایه دار بگویند یا از تفسیرهای طولانی درمورد یک چیز دوری کنند.
البته این جملات نیش و کنایه دار همیشه هم بد نیست. براحتی میشود سیتادل را بخاطر بالا نبردن میزان شوخی های لاس زنانه بخشید زیرا فروش تفسیر سخت است، زیرا جزئیات دقیقی در سیتادل وجود دارد. آخر چه کسی برای دشمنان سازمان سیتادل که الیگارش ها باشند، لوگو طراحی میکند؟ یا چه سازمان جاسوسی تکنولوژی هسته ای دارد و حتی کدهای امنیتی آن تکنولوژی را برای ۸ سال تغییر نداده است؟
گرچه سیتادل ویژگی های سینماتوگرافی فوق العاده ای با کمک توماس نیوتون سایگل دارد، هیچموقع بزرگ بنظر نمیرسد زیرا لوکیشن های بین المللی با شات های یکنواخت از بالای سر فیلمبرداری میشوند، بدون اینکه در روی زمین جامعیت یا ارزش های تهیه کنندگی را رعایت کنند. صحنه های اکشن در بهترین حالات خود هستند، البته وقتیکه جدال های رو در رو در حمام ها و رستوران ها و آشپزخانه ها فیلمبرداری میشوند ولی وقتی سریال برای چیزی بزرگتر برنامهریزی میکند، نتیجه چیزی بیش از حد برپایهی گرافیک های کامپیوتری نیست و بعضا مضحک …
بااینحال، بنظر میرسد که فصل اول سیتادل قرار است بخاطر تهیه کندگی اش مورد تجلیل قرار گیرد و ما بایستی بعدا فصل های بعد و ادیت های بین المللی را چک کنیم. دلیلی ندارد که با بازی مدن و جوناس، با این جفت و جوری که در صحنه بازی هستند، نتوانیم سریال جاسوسی سرگرم کننده ای را نبینیم. این سریال جوناس را بیش از حد به عروسکی برای پوشیدن لباس های مختلف تبدیل کرده است، گرچه کاراکترسازی سریال میتواند بعدا در قسمت های بعدی به کمک بیاید. تا اینجای کار، مدن شخصیت اصلی سریال بوده است و به اندازه کافی جدی و گاهی شوخ و به اندازه ناکافی اغواگر بوده است.
تا اینجا سیتادل بایستی تازگی به صحنه تزریق کند و از ستاره هایش بخواهد که فراتر از ابزارهایی تبلیغاتی فتوژنیک باشند. تا اینجا بایدصرفا به جنبه سرگرمی سریال بچسبیم و اگر قرار باشد به زیر وبمها و چرایی ها بپرازدید و در چند و چون ماجرا سرک بکشید مطمئنا سرایالی ملالآور خواهد بود! هرچند سریال میتواند در آینده خوب پیش برود.
در نهایت نمیتوان به پرایانکا چوپرا نپرداخت؛ منتقدی گفته بود «هیچگاه او را در قد و قامت یک ستاره بینالمللی ندیدم» و در مقالهای به طنز نوشته بودند «چوپرا چگونه ناگهان به بزن بهادر هالیوودی تبدیل شد؟»؛ پس از تماشای این سریال به راستی که این نقش برای او بیش از حد هست و چوپرا در هر نگاه، جمله و حرکت به من یاداوری کرد که بازیگر است و مداوم پذیرش کاراکتر او سخت و سختتر میشد در صورتی هنر یک ستاره خلاف این امر باید باشد.