وقتی به جلسات درمانی می‌روید در مغزتان چه اتفاقی می‌افتد؟

وقتی به جلسات درمانی می‌روید در مغزتان چه اتفاقی می‌افتد؟؛ آنچه در مورد نوروپلاستیسیتی مغز باید بدانید …

در این مطلب به علوم اعصاب پشت درمان، چگونه درمان در این فرآیند جای می‌گیرد؟، تحقیقات پشت نوروپلاستیسیتی در درمان و تکنیک‌های درمانی که از نوروپلاستیسیتی مغز پشتیبانی می‌کنند می‌پردازیم.

به همه ما گفته شده که درمان گفت‌وگو محور می‌تواند به بهبودی شما کمک کند. چه با یک رویداد آسیب‌زا دست و پنجه نرم کنید، چه در تلاش برای مقابله با استرس و اضطراب باشید و چه با یک بیماری روانی جدی زندگی کنید، این یک روش درمانی رایج است. اما درمان چگونه عمل می‌کند؟ به طور خاص، درمان چه تأثیری روی مغز شما می‌گذارد تا به شما کمک کند؟

در ادامه این مقاله بیشتر در مورد اینکه چگونه درمان واقعاً می‌تواند مغز شما را به روشی تغییر دهد که در آینده برایتان مفید باشد، بخوانید. با فرامدیا همراه باشید …

علوم اعصاب پشت درمان

ما از لحظه‌ی تولد به طور فعال مغز خود را می‌سازیم. در دوران کودکی، تجربیات ما به مغز در ایجاد ارتباطات و برقراری پاسخ به محرک‌های بیرونی کمک می‌کند – اساساً بخش «پرورش» از مفهوم «طبیعت در مقابل پرورش». (لازم به ذکر است، اکنون می‌دانیم که هر دو بخش مهم هستند – ما همچنین با پیش‌فرض‌های ژنتیکی «طبیعی» متولد می‌شویم که به شکل‌گیری مغز ما کمک می‌کند، مانند استعداد ارثی به بیماری روانی یا تمایل به واکنش‌های خاص مانند اضطراب یا سرزنش خود.)

با بزرگ شدن، هر چه بیشتر تجربیات خاصی را داشته باشیم و از روش‌های خاصی برای تفکر استفاده کنیم، آن ارتباطات ذهنی قوی‌تر می‌شوند. سلول‌های عصبی در مغز ما شروع به تشکیل مسیرهای عصبی یا همان جاده‌های پر رفت و آمد در ذهن ما می‌کنند.

در دنیای علوم اعصاب ضرب‌المثلی وجود دارد که این موضوع را توضیح می‌دهد – «نورون هایی که با هم شلیک می کنند، به هم متصل می‌شوند.»

با گذشت زمان، این مسیرهای عصبی، روش‌های برخورد ما با مشکلات، واکنش ما به موقعیت‌های استرس‌زا و ارتباط ما با دیگران را تعیین می‌کنند.

گاهی اوقات، این مسیرها برای سلامتِ روان ما بهترین گزینه نیستند. شاید در کودکی روشی برای تعامل با والدین خود آموخته‌ایم که باعث ایجاد مشکل در روابط فعلی ما می‌شود، یا آنقدر به اجتناب از درگیری عادت کرده‌ایم که در صورت لزوم نمی‌توانیم از خودمان دفاع کنیم. اینجاست که درمان می‌تواند کمک کند.

درمان می‌تواند به ما بیاموزد که مسیرهای عصبی خود را برای حمایت از رفتار و شیوه‌های تفکری که زندگی ما را آسان‌تر و بهتر می‌کند، بازآموزی کنیم. این توانایی به عنوان «نوروپلاستیسیتی مغز» شناخته می‌شود.

چگونه درمان در این فرآیند جای می‌گیرد؟

یک درمانگر ماهر می‌تواند به شما در تشخیص الگوهایی که در مغز خود ایجاد کرده‌اید کمک کند و برای تغییر آن الگوها تلاش کند.

مسیرهای عصبی ما تحت تأثیر مواجهه با چالش‌ها و شرکت در فعالیت‌های جدید قرار می‌گیرند. یک درمانگر می‌تواند به شما در شناسایی چالش‌هایی که باید با آن‌ها روبرو شوید کمک کند و فعالیت‌هایی را مستقیماً مرتبط با آن چالش‌ها به شما ارائه دهد.

به عنوان مثال، بیایید تصور کنیم که در کودکی یاد گرفته‌اید که بحث کردن یا مخالفت با والدین منجر به مجازات شدید می‌شود. این به شما آموخته که قاطع بودن و دفاع از خود همیشه منجر به چیزی باورنکردنی و ناخوشایند می‌شود. شما این ارتباط را در طول زندگی خود با خود حمل کرده‌اید و اکنون بر کار و روابط شخصی شما تأثیر می‌گذارد – از واکنش «ناگزیر» که به دنبال هر تلاشی برای بیان نیازهای خود آموخته‌اید، می‌ترسید.

مغز شما یک مسیر عصبی ایجاد کرده که این رابطه علت و معلولی را تقویت می‌کند؛ حرف زدن به معنای مجازات است. دیگر نیازی نیست که به طور آگاهانه این ارتباط را برقرار کنید – این یک مسیر مشخص در ذهن شماست.

در جلسات درمانی، می‌توانید یاد بگیرید تا وجود این مسیر را تشخیص دهید. با بررسی اعمال خود در زمان‌هایی که درگیری را درک می‌کنید – مانند زمانی که نیاز دارید در محل کار یا به شریک عاطفی خود نیازتان را بیان کنید – یک درمانگر می‌تواند به شما کمک کند تا درک کنید که واکنش ترسِ خودکار شما نتیجه‌ی مستقیم وجود این مسیر عصبی است که ناخودآگاه ایجاد کرده‌اید. و با درک این موضوع، می‌توانید برای تغییر آن گام بردارید.

تحقیقات پشت نوروپلاستیسیتی در درمان

تحقیقات در مورد امکان نوروپلاستيسيتی (plasticity) مغز از طریق درمان رو به افزایش است.

مقاله‌ای در مجله‌ی «روانپزشکی هند» توضیح می‌دهد که در حالی که اختلالات روانی ممکن است مغز را «تخریب» کنند، درمان می‌تواند آن را «بازسازی» کند.

این گروه تحقیقاتی، مقالات بسیاری از پژوهش‌های پیشین را بررسی کرده‌اند که از این ایده حمایت می‌کنند که رویکردهای درمانی می‌توانند با بازسیم‌بندی شبکه‌های عصبی که قبلاً الگوهای تفکر و رفتار ناسازگار را تسهیل می‌کردند، نحوه‌ی عملکرد مغز را تغییر دهند.

مقاله‌ی دیگری که در مجله‌ی معتبر «Nature» (نیچر) منتشر شده، به بررسی یک مطالعه‌ی تجربی در مورد نوروپلاستيسيتی در افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی پرداخته است. در این مطالعه، به شرکت‌کنندگان مبتلا به اضطراب اجتماعی و گروه کنترل (افرادی که اضطراب اجتماعی نداشتند) درمان شناختی-رفتاری (CBT) داده شد.

قبل از این درمان، افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی واکنش‌پذیری بالایی را در آمیگدال (amygdala) نشان دادند – که نمونه‌ای عینی از تأثیرات اضطراب بر مغز است.

پس از قرار گرفتن در معرض درمان شناختی-رفتاری، واکنش‌پذیری در مغز افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی به طور قابل توجهی کاهش یافته بود.

مقاله‌ای در سال ۲۰۱۹ در مجله‌ی «روانپزشکی و علوم اعصاب» در مورد نوروپلاستيسيتی بزرگسالان به عنوان درمانی برای افسردگی گزارش داد. این مقاله توضیح می‌دهد که در حالی که بیماری روانی می‌تواند مغز را برای حمایت از علائم افسردگی مانند نشخوار فکری (rumination) و بی‌انگیزگی (anhedonia) سیم‌بندی کند، نوروپلاستيسيتی «اصلاح‌کننده» از طریق تکنیک‌های درمانی می‌تواند آن اتصالات عصبی را معکوس کند و در واقع منجر به بهبودی شود.

تکنیک‌های درمانی که از نوروپلاستیسیتی مغز پشتیبانی می‌کنند

شما و درمانگرتان می‌توانید رویکردهای مختلفی را برای بازسیم‌بندی مغزتان در پیش بگیرید. برای نمونه، در روانکاوی، تأکید و تمرکز بر تجربیات گذشته‌ی شما، تجربیاتی که در دوران کودکی شما را شکل داده‌اند، است.

با بررسی وقایع کودکی و سایر تجربیات شکل‌دهنده، درمانگر شما می‌تواند به شما در ایجاد مهارت‌هایی برای شناسایی این رویدادهای منفی که ادراک شما را شکل داده‌اند کمک کند و زمانی که در حال افتادن به الگوهای قابل پیش‌بینی خود هستید، آن رویدادها را به خودتان یادآوری کند.

تمرین آگاهانه‌ی تشخیص این الگوها در نهایت منجر به توانایی عملِ غریزیِ متفاوت در آن موقعیت‌ها می‌شود. این همان نوروپلاستيسيتی است!

نوروپلاستيسيتی همچنین هدف رویکردهای درمانی بیشتر متمرکز بر زمان حال، مانند درمان شناختی-رفتاری (CBT) است. در درمان شناختی-رفتاری، تمرکز بر شناسایی و تأیید الگوهای فکری منفی، غیرمفید و آزاردهنده است.

زمانی که بتوانید در لحظه تشخیص دهید که رفتارتان مانع از پیشرفت شما می‌شود یا به شما آسیب می‌زند، می‌توانید با درمانگر خود برای توسعه‌ی پاسخ‌های فعال به آن رفتار همکاری کنید. یادگیری تغییر دادن نحوه‌ی فکر کردن و واکنش نشان دادن به موقعیت‌هایی که قبلاً باعث ناراحتی یا درد شما می‌شد – و اینکه این تغییرات به اولین واکنش‌های طبیعی شما در آن موقعیت‌ها تبدیل شوند – نمونه‌ی بارز نوروپلاستيسيتی است.

در اینجا یک مثال عینی وجود دارد: فرض کنید از قاطع بودن در محل کار می‌ترسید چون از توبیخ رئیس خود بیم دارید. در گذشته، اگر برای خودتان حرف می‌زدید منجر به مجازات می‌شد، حالا مغز شما به طور خودکار قاطعیت را با چیزی زیان‌آور مرتبط می‌کند.

کار کردن با یک درمانگر برای شناسایی این واکنش خودکار می‌تواند به شما کمک کند تا متوجه شوید چرا از حرف زدن در محل کار می‌ترسید؛ و تمرین نقش‌آفرینی با درمانگر می‌تواند به شما کمک کند تا در هنگام استفاده از صدایتان و شکستن آن چرخه‌ی انتظاراتِ منفی، احساس راحتی بیشتری داشته باشید.

سپس می‌توانید در محل کار برای بیان نظرات خود در مواقع مناسب گام‌های کوچکی بردارید و در نهایت متوجه شوید که اگرچه در گذشته هنگام صحبت کردن با مشکلات منفی روبرو شده‌اید، اما همیشه اینطور نیست.

این کار، مسیر قبلی شبکه‌ی عصبی شما را که به شما آموخته بود قاطعیت بد است، تغییر مسیر می‌دهد و آن را با یک شبکه‌ی عصبی جدید جایگزین می‌کند که به شما امکان می‌دهد در صورت لزوم از خودتان دفاع کنید.

بنابراین، کار کردن با یک درمانگر برای درک واکنش‌ها، انگیزه‌ها و شیوه‌های تفکر شما می‌تواند تضمین کند که شبکه‌های عصبی جدیدی را می‌سازید که از سلامت روان شما حمایت کرده و زندگی را برایتان آسان‌تر می‌کند.

جمع‌بندی

همه‌ی ما در ذهن خود الگوهای جاافتاده‌ای داریم که رفتارهای روزمره‌مان را هدایت می‌کنند، اما اگر برخی از این الگوها مفید نیستند یا حتی آزاردهنده هستند، کار کردن با یک درمانگر راهی عالی برای رسیدگی و تغییر آن‌هاست.

درمان می‌تواند به شما در اصلاح مسیرهای عصبی‌تان کمک کند تا فضایی را برای شیوه‌های تفکر و رفتار که برای شما و سلامت روانتان بهتر هستند، باز کند.

قبلی «
بعدی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته‌ها